چگونه ما انسان شدیم؟ (۱)
اگر گزارش «کلههای نیاکان فراموش شدهی ما» را با علاقه و دقت خوانده و تصاویرش را با اعجاب نگریسته باشید، حتماً مثل من کنجکاو شدهاید که نسبت ما با هر کدام از این نیاکان بزرگوار چیست و مثلاً کدامشان را باید «جد بزرگوار» صدا بزنیم و کدامیکی را «خانعمو»! ولی چون میدانم اغلب شما وقتش را ندارید دنبال پاسخ این پرسشهای اساسی بگردید، تصمیم گرفتم باز هم خود فداکاری کنم و در این هاگیر و واگیر شلوغی شب عید و در حالی که صفحات رنگی مجله از زیر چاپ درآمده و تمام برادران لیتوگرافی و چاپ و صحافی و… منتظر صفحات سیاه و سفید هستند تا مجله پیش از تحویل سال آن را بهدست شما برسانند، یک روز و نصف از وقت گرانبهایم را به جستجو و پژوهش در صفحات مختلف فارسی و انگلیسی دایرهالمعارف معظم آنلاین «ویکیپدیا» و چند سایت انسانشناسی و جانورشناسی دیگر بگذرانم؛ باشد که «خانواده»ی بزرگ «انسانیت» (دستکم گونهی «خردمند» آن) را از نگرانی برهانم.
ولی پیش از ارایهی نتیجهی تحقیقات گمانم نیاز به تاکید نباشد که اینجانب هیچگونه تخصصی در این مسایل ندارم و اگرچه سعی کردم با دقت و سماجت خاص خودم در همین فرصت محدود اطلاعاتی تقریباً درست عرضه کنم ولی مسلماً احتمال هر گونه خطا منتفی نیست و امیدوارم در صورت بروز خطای احتمالی، با تذکر دوستان دانشمند بتوانم اصلاحات آن را در شمارههای آینده تقدیم کنم. از این گذشته، همان طور که گفتم، منبع من دایرهالمعارف «ویکیپدیا»ست که شاید ارزشمندترین دایرهالمعارف جهان باشد، ولی احتمالاً اشتباهات آن هم از هر دایرهالمعارف دیگری بیشتر است. علاوه بر همهی اینها، در طبقهبندی علمی تکامل جانداران هم بین علما اختلاف بسیار است و من کوشیدهام به آنچه «آرایهشناسی نوین» (در مقابل «آرایهشناسی سنتی») گفته میشود، وفادار بمانم.
بهعلت محدودیت صفحات مجله، حاصل کار در دو شمارهی پیاپی تقدیم خواهد شد.
بالاخانوادهی انسانواران
در میان جانوران راستهای وجود دارد به نام «نخستیسانان» (Primates) که در این راسته (Order) که از جمله شامل میمونها هم هست، یک «بالاخانواده» (Superfamily) وجود دارد به نام «انسانواران» (Hominoidea).
تا حدود ۲۰-۱۵ میلیون سال پیش ما انسانها بههمراه گیبونها، شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها همگی عضو این «بالاخانواده»ی پرجمعیت بودیم، یعنی هنوز به چند دسته تقسیم نشده و از هم قابل تشخیص نبودیم. اما این «بالاخانواده»ی بزرگ و خوشبخت همان حدود ۲۰-۱۵ میلیون سال پیش دچار اولین انشعاب شد یعنی «گیبون»ها از نظر ژنتیک مستقل شدند و برای خود خانوادهی «هیلوباتید» (Hylobatidae) را تشکیل دادند و باقی فامیل با نام خانوادگی «انسانسایان» (Hominidae) نامیده شدند.
همینجا عرض کنم گیبونها که «میمونهای درازدست» هم نامیده میشوند و بعدها خود به چهار سرده یا جنس (Genus) تقسیم شدند، موجوداتی هستند لاغراندام و درازدست که امروزه در جنگلهای گرمسیری جنوب شرقی آسیا بالای درختها آکروبات بازی میکنند و با باقی اعضای بالاخانوادهی فوق تفاوتهایی دارند. از جمله اینکه بهنسبت کوچکترند، تفاوت ظاهری جنس نر و مادهشان کمتر است، لانه نمیسازند و برخی ویژگیهای ساختار بدنیشان بیشتر به میمونها شباهت دارد. مهمتر از همه اینکه برخلاف خانوادهی انسانسایان (و از جمله بسیاری انسانهای امروزی) روابط جفتی پایدار دارند!
انشعاب در خانوادهی انسانسایان
زیرخانوادهی پونگینه: اما خانوادهی «انسانسایان» هم زیاد پایدار نماند و در اثر اختلافات ژنتیکی بهوجود آمده حدود ۱۴ میلیون سال زیرخانوادهی «پونگینه» (Ponginae) شامل سردهی اورانگوتان از گوریلها، انسانها و شامپانزهها جدا شدند.
اورانگوتانها که در حال حاضر تنها سردهی باقیمانده از انسانسایان در قارهی آسیا هستند (البته علاوه بر انسانها!) در زمرهی باهوشترین نخستیسانان بهشمار میروند چون میتوانند انواع ابزارهای پیچیده را بهکار ببرند و هر شب هم با استفاده از شاخ و برگ درختان، لانهای برای خواب بسازند. اورانگوتانها برخلاف برخی انسانها خوی تهاجمی ندارند و بیشتر بهصورت منزوی دنبال غذا میروند. این اقوام نجیب ما فعلاً فقط در جنگلهای بارانی جزیرههای بورنئو و سوماترا یافت میشوند و تنها دو گونه (Species) از این سرده باقی مانده که متاسفانه هر دو در خطر انقراض هستند.
زیرخانوادهی گوریلساییان: پس از انشعاب اورانگوتانها تا مدتی سخن از جدایی نبود تا حدود ۷ میلیون سال پیش که زیرخانوادهی «گوریلساییان» (Gorillinae) هم انسانها و شامپانزهها را تنها گذاشتند و از نظر ژنتیک مستقل شدند.
گوریلها که در حال حاضر ساکن جنگلهای آفریقا هستند، ۹۹-۹۸ درصد DNAیشان با انسان یکسان است و پس از شامپانزه، نزدیکترین خویشاوند نوع انسان محسوب میشوند.
این دسته از اقوام ما در گروههای ۵ تا ۳۰ نفره زندگی میکنند و هر گروه یک رهبر دارد که همهی تصمیمها را میگیرد و در درگیریهای بین اعضای گروه نقش میانجی را ایفا میکند. این رهبر «پشت نقرهای» برای حرکت گروه تصمیم میگیرد و مسوولیت رفاه و امنیت گروه با اوست. (آن گوریل معروفی که در فیلمها معمولاً غرش میکند و مشت به سینه میکوبد و حمله میکند همین پشت نقرهای است و نرهای جوانتر «پشت سیاه» با برعهده گرفتن حفاظت و امنیت از او پشتیبانی میکنند.)
گوریلها بسیار باهوش هستند و حتی عدهی کمی از گوریلها در اسارت انسان نوعی زبان مستقل از زیرمجموعه زبانهای اشاره را فرا گرفتند. علاوه بر این، در حال حاضر توانایی استفاده از ابزار را هم پیدا کردهاند. یک گوریل ماده مشاهده شده که از یک چوب برای سنجش عمق یک باتلاق استفاده میکرده و مادهی دیگری دیده شده که در زمان ماهیگیری از یک تکه چوب بهعنوان تکیهگاه استفاده کرده است.
زیرخانوادهی انسانساییان: پس از این دو جدایی، آنچه از خانوادهی «انسانسایان» باقی ماند، زیرخانوادهی «انسانساییان» (Homininae) بود، ولی بالاخره حدود ۷-۶ میلیون سال پیش در آفریقا شامپانزهها هم آهنگ جدایی از انسانها را سر دادند که نظر به اهمیت جدایی مسیر تکاملی انسان و شامپانزه، به این جداسری «انشعاب بزرگ» میگویند.
در حال حاضر دو گونهی شامپانزه وجود دارد که نزدیکترین خویشاوندان زندهی ما بهشمار میروند. این دو گونه شامپانزهی معمولی و بونوبو هستند که نزدیک به یک میلیون سال پیش از هم جدا شدهاند و هر کدام فعلاً در یک طرف رود کنگو زندگی میکنند.
۹۴ درصد DNAی شامپانزهها با انسان یکی است و برخی از ۶ درصد متفاوت نیز در بخش بیمصرف DNA قرار گرفته است. اگر در تقسیمبندیهای جدید شامپانزه و انسان در یک زیرخانواده جای میگیرند، بهدلیل همین قرابتهاست. این زیرخانواده شامل دو تبار (Tribe) است: تبار «پانینی» (Panini) که سردهی شامپانزه در آن جا دارد و تبار «انسانتباران» (Hominini).
از جملهی شباهت شامپانزهها به انسان در این است که شامپانزهها هم اخیراً ابزار میسازند و از آن برای بهدست آوردن خوراکشان استفاده میکنند (میگویند ۴۰ سال زودتر از گوریلها استفاده از ابزار را در طبیعت آموختهاند). علاوه بر این، روشهای پیچیدهای برای شکار دارند که مستلزم همکاری، نفوذ و رتبه و درجه است و همچون انسانها در وضعیت آگاهانه توانایی دستکاری و فریب دادن را دارند.
شامپانزهها میتوانند با استفاده از یادگیری، نمادها و جنبههای انسانی زبان شامل مفاهیم تعداد و توالی اعداد را درک کنند و آنها را برای برنامهریزی برای رویدادها و حوادث آینده بهکار برند.
انسانتباران
برای اینکه تخمین درستتری از زمان جدایی تبار انسان از تبار شامپانزه داشته باشیم، باید بدانیم بر اساس آخرین محاسبات بهعمل آمده، عمر جهان (از لحظهی «انفجار بزرگ» یا «مهبانگ» تابهحال) حدود ۱۳ میلیارد و ۷۵۰ میلیون سال است و از پیدایش کرهی زمین هم تقریباّ ۴ میلیارد و ۵۴۰ میلیون سال میگذرد. (خوشبختانه بهیمن تخلفات بانکی اخیر، دیگر این عددها را کاملاّ میشناسیم!) همچنین نخستین نشانهی حیات یعنی قدیمیترین سنگوارهی شبهمیکروب بهدست آمده حدود ۳ میلیارد و ۵۰۰ میلیون سال قدمت دارد، دایناسورها حدوداً از ۲۳۰ تا ۶۵ میلیون سال پیش در زمین میزیستند و چنانکه در سال ۲۰۰۹ دانشمندان دانشگاه اسلو اعلام کردند، قدیمیترین سنگواره از نخستیسانان که در آلمان کشف شد، قدمتی ۴۷ میلیون ساله دارد.
غرض از بیان اعداد فوق این است که درک کنیم زمان زیادی از جدایی تبار انسان از شامپانزه نمیگذرد. پس اگر گاهی از همنوعان ما رفتاری «غیرانسانی» سر میزند، زیاد نباید خرده گرفت؛ از موجودی که تازه همین ۷-۶ میلیون سال پیش از شامپانزه جدا شده، چه انتظاری دارید؟
اما از تبار یا دودمان انسانتباران که گفتیم حدود ۷-۶ میلیون سال از نظر ژنتیک از شامپانزهها مستقل شدند، تا رسیدن به انسان امروزی راه درازی طی شد. در اوایل پیدایش «فرضیهی تکامل» تصور میکردند این فرآیند خطی یا بهاصطلاح نردبانی است، یعنی در هر زمان تنها یک گونه انسانتبار وجود داشت که همان گونه دچار تکامل شد و سرانجام پله پله به گونهی «انسان خردمند» (Homo sapiens) رسید که ما باشیم. اما این تصویر سنتی امروز مورد قبول نیست و اعتقاد بر این است که آن شاخهی اصلی که به انسان خردمند انجامید خود در مقاطع مختلف زمانی و مناطق مختلف جغرافیایی به چند زیرشاخه تقسیم شده که انسان خردمند یکی این زیرشاخههاست و سردهها و گونههای دیگر که زیرشاخههای دیگر بودند اینک منقرض شدهاند.
در طبقهبندی جدید تبار انسانتباران که شامل تمام زیرشاخههایی هستند که پس از «انشعاب بزرگ» (جدایی انسان و شامپانزه) از شاخهی منتهی به انسان برآمدند به دو زیرتبار «جنوبیکپیگوهران» (Australopithecina) و «انسانگوهران» (Hominina) تقسیم میشوند.
الف. جنوبیکپیگوهران
زیرتبار اول یا «جنوبیکپیگوهران» خود شامل ۶ سردهی مختلف از تبار انسان است که هر کدام یک یا چندین گونهی شناخته شده یا احتمالاً ناشناخته دارند:
- ساحلمردم (Sahelanthropus):قدمت گونهی S. tchadensis به حدود ۷ میلیون سال پیش میرسد و پیچیدگی طبقهبندیاش این است که قدمت تنها سنگوارهاش (که شامل فقط چند تکه از کاسهی سر یک انسانتبار شریف به نام «تومای» اهل کشور چاد است) به پیش از زمان «انشعاب بزرگ» (جدایی ژنتیکی انسان از شامپانزه) برمیگردد.
- اررین (Orrorin):اررین نیز از کهنترین سردههای دودمان انسان و بسیار نزدیک به نیای مشترک انسان و شامپانزه است. سنگوارههای پراکندهای از گونهی O. tugenensis با قدمت ۵/۶۵ تا ۲/۶ میلیون سال پیش در کنیا بهدست آمده است.
- آردیکپی (Ardipithecus):شامل دو گونهی A. ramidus و A. kadabba است که از اولی سنگوارهای متعلق به ۴/۴ میلیون سال پیش و از دومی چند تکه استخوان مربوط به ۵/۶ میلیون سال پیش بهدست آمده است. این نیاکان بزرگوار در شرق آفریقا (اتیوپی فعلی) میزیستهاند.
- جنوبیکپی (Australopithecus):از این سرده، گونهی A. afarensis از ۳/۶۷ تا ۲/۹۲ میلیون سال پیش در شمال کنیا و جنوب اتیوپی میزیست، A. anamensis حدود ۴ میلیون سال پیش در کنیا میزیست و A. africanus حدود ۳/۵ یا شاید ۲/۵ میلیون سال پیش در آفریقای جنوبی زندگی میکرد. قدیمترین شواهد از استفاده از ابزار سنگی و مصرف گوشت و مغز استخوان در انسانتباران در گونهی A. afarensis دیده شده اما مشخص نیست که آیا خود ابزار سنگی را ساخته یا فقط از تکه سنگهایی که پیدا کرده استفاده میکرده است.
- پرامردم (Paranthropus): دارای ۳ گونه است که از آن میان گمان میرود P. boisei که حدود ۲/۲ تا ۱/۴ میلیون سال پیش در شرق افریقا میزیست، به آتش دست یافته باشد.
- کنیامردم (Kenyanthropus): شامل گونهی «کنیامردم پَخْتْرخ» (K. platyops) است که حدود ۳/۵ تا ۳/۲ میلیون سال پیش در شرق افریقا میزیست و ویژگی آن پَختی چهرهاش در قیاس با خویشاوندان نزدیکی چون شامپانزه است.
ب. انسانگوهران
و زیرتبار دوم یا «انسانگوهران» تنها دارای سردهی «انسان» (Homo) است. در شمارهی بعد گونههای مختلف این سرده را با هم مرور خواهیم کرد.
این مقاله در شمارهی نوروزی «پزشکان گیل» (۱۰۱) منتشر شده است. لینکهای داخل متن به ویکی پدیاهای فارسی و انگلیسی است.
سلام
خیلی خیلی عالی بود… جالب اینکه مسیر حرکتی هم تقریباً قابل مشاهده هست… یکی مثل من اگه میخواست همه این اطلاعات مختصر و مفید و دسته بندی شده رو یه جا جمع کنید یک ماه و نیم باید وقت میگذاشت… حقیقتاً جای تشکر داره… مطالب عمیق و بزبان ساده کمتر توی وب فارسی منتشر میشه
فقط سئوالی که پیش میاد اینه که واقعاً این تفاوت عظیمی که بین نزدیک ترین خویشاوند (شامپانزه) و ما وجود داره ارتباط منطقی با این ۶-۷ میلیون سال داره؟ یعنی شما بعنوان مثال ۴۰ میلیون سال طول کشیده که از نخستیسان به شامپانزه و لحظه جدایی انسان برسیم. قائدتاً روند خطی نیست ولی بنظرم باید زمان خیلی بیشتری میگذشت تا این تفاوت هول انگیز هوشی بین ما و نزدیکترین خویشاوندمون بوجود بیاد… توی این ۶-۷ میلیون سال ته ته هوش شامپانزه و یا گوریل ها استفاده های بسیار ساده از ابزارها شده!!!
من متخصص نیستم و بخش های عمده مطلب شما رو با عمق مناسب درک نکردم ولی بازم این وسط یه Leap بزرگ صورت گرفته که برای من قابل درک نیست.
باز هم از اشتراک گذاشتن این مطلب خیلی خیلی تشکر میکنم.
عالی بود! خیلی ممنون!
تکامل (فرگشت) موضوع مغفول مانده برای تببین بسیاری از پدیدههای بیولوژیکی و حتی پزشکی در جامعه علمی ایران است. ضمن تشکر از دکتر جوزی… امیدوارم حرکتهای بیشتری در باره تبیین این نظریه در اینده صورت گیرد…
سلام
ممنون از اطلاعاتتون دکتر. خداییش عجب فک و فامیلی داشتیم و خبر نداشتیم…
سوال من خیلی دم دستی است. این کپی به ضم کاف است یا چی؟
مطلب بسیار جالبی است. دست تون طلا
@مسعود زمانی, متشکرم و خیلی پوزش از تاخیر در پاسخ. امیدوارم با قسمتهای بعدی این ابهامها برطرف بشه. ۷-۶ میلیون سال زمان کمی نیست و ما تو قسمتای بعدی جهش ها و تغییراتی رو که بهویژه در ۲/۵ میلیون سال اخیر اتفاق افتاده بررسی میکنیم.
@جلال, مخلص
@دکتر آروین, ممنون آقای دکتر. واقعا منابع فارسی کم داریم. یاد دکتر بهزاد عزیز هم بهخیر.
@ایوا داوران, به فتح کاف. بهنقل از ویکیپدیا: کَپی (به انگلیسی: Ape) به هر یک از اعضای بالاخانوادهی انسانواران (به انگلیسی: Hominoidea) اطلاق میشود.
هنوزم به این چیزا اعتقاد دارید ؟
آخر نظریه جناب آقای داروین به این ختم می شه که می خواد بگه تمام ادیان الهی چرت می گن و هیچ خدایی و هیچ خالقی وجود نداره، ما دست پروده ی طبیعت هستیم.
بنابراین، اگه داروین باهوش و داروین دوستان باهوش تر از اون راست میگن، بیان شکل آینده بشر (۱۰۰۰ سال بعد) رو برامون ترسیم کنن.
درون مایه این نظریه بی خدایی و اثبات عدم وجود خداست.
سلام
اطلاعات جامعی به زبان ساده فراهم کردید.
اما این نظریات داروینی برای ترویج اومانیسم و حذف خدا از جهان است.
خدا انسان را از ابتدا انسان آفرید نه میمون و شامپانزه.
خیلی ممنون از زحمتی که کشیدین، بسیار لذت بردم
مساله پذیرش این مطالب نه به بی دینی بر میگرده، نه به معنی پذیرش بی چون و چرای علمه. خدا میتونه خیلی بزرگتر و قابل ستایش تر باشه وقتی به این فکر کنیم که در تکامل ما انسان ها رو بوجود آورده، تا خدایی که یه بشکن زده و همه چیز ساخته شده.
از اون طرف هم تکامل مسالهء اثبات شده ای نیست، ما در مراحل اولیه علم (به طور کلی) هستیم، تازه داریم تاتی تاتی میکنیم، میتونیم اینا رو بخونیم و با دیده منطقی قضاوتش کنیم، نه نگاه علمی و نه نگاه مذهبی.
جمع اوری مطالب فوق بسیار مفید و جامع صورت گرفته وبا خلقت انسان توسط خداوند هیچ تناقضی ندارد تنها مسئله نحوه خلقت است که باپیگیری سلسله وار موارد فوق خلقت انسان توسط خداوند همانند خلقت تمام موجودات اثبات می شود .