انسان، پازل سیال الهی (۲۶)/ فرصت یک بار زندگی/ دکتر افشین خداشناس
بدست پزشكان گيل • 6 ژانویه 2010 • دسته: انسان، پازل سیال الهیاز بین موجودات زندهی جهان تنها انسان است که به مرگ خود آگاه است و تنها انسان است که جوری زندگی میکند که انگار هرگز نخواهد مرد!
پائولو کوئیلو
فارغ از اینکه چندسالهایم، در چه خانوادهای و با چه امکاناتی بزرگ شدهایم، چه مرام و مسلک و دین و مذهبی داریم، رنگ پوستمان چیست و از چه نژادی هستیم، و حتی سوای اینکه تا چه میزان علم و دانش و تجربه و ثروت و مکنت اندوختهایم، همهی ما انسانها دانسته و ندانسته، در یک نکتهی بسیار بدیهی و بههمان میزان حیاتی مشترکایم. این که: ممکن است امروز تنها و آخرین فرصتی باشد که برای زندگی در اختیار داریم.
سوای اینکه خوشایندمان باشد یا نه، بخواهیم بدانیم یا نه، و به آن بیاندیشیم یا نه، دیر یا زود میانسالی و کهنسالی- با کاهشی روزافزون در توان جسمی و فکری- بر کودکی و جوانیمان غلبه خواهند کرد و این روند طبیعی، اگر از زیر رگبار و انفجار تیر و ترکش و مینهای حوادث و بلایای طبیعی و صناعی و هزار گونه بیماریهای مادرزاد و واگیردار و ندار جان سالم بهدر بریم با فرودی نرم، در بُعد جسمانی به یک ایستایی ابدی ختم خواهد شد.
بهدور از آنچه بودهایم و هستیم، تمام عظمت و وسعت یک روز زندگی، امروز یا شاید هم فردا، این هدیهی گرانقدر تکرارناشدنی خالق، آن کانون هوشمندی بیکران، با همهی دامنهی نامحدود انتخابها و امکاناتش در دستان ماست.
حال برای آنکه دید روشنی از ارزش واقعی زمان محدودی که برای زندگی- بهویژه روزهای کارا و پویای میان کودکی و کهنسالی- داریم، از فرض زیر کمک میگیریم:
اگر هر یکصد میلیون سال از عمر زمین را برابر یک سال در نظر بگیریم، زمین مانند فردی ۴۶ ساله خواهد بود. در مورد ۷ سال اول زندگیاش هیچ اطلاعات مستندی در دست نیست و از دورهی نوجوانی و جوانیاش تنها دانستههای کمابیش پراکندهای داریم. اما در میانسالی زمین- چیزی حدود ۴۲ سالگی- گیاهان شروع به رشد و نمو کردند و جنگلهای انبوه را پدید آوردند. تنها یک سال پیش بود که دایناسورها و خزندگان کوهپیکر در زمین پدیدار شدند و حدود ۸ ماه پیش پستانداران بهوجود آمدند. در اوایل هفتهی گذشته «پیشمیمون»های آدمنما به میمونهای آدمنما تکامل یافتند! و اواخر هفتهی گذشته دوران یخ در سراسر زمین آغاز شد. انسان امروزین تنها ۴ ساعت است که در زمین پدیدار شده و همین یک ساعت گذشته کشاورزی را کشف کرده است. بیش از یک دقیقه از عمر انقلاب صنعتی نمیگذرد و بشر با همهی ادعاهایش در مورد اشرف مخلوقات بودن، طی همین یک دقیقه زمین را از ساختهها و زبالههای خود آکنده، بهشیوهای برقآسا نسل خود را زیاد کرده و در سراسر زمین پراکنده و نسل بیش از ۵۰۰ جانور را منقرض کرده است!رابرت تی فرانکور (R. T. Francoeur) تاریخ پیدایش بشر را در کتاب معروف خود، The Appearance of Man (1959)، به یک تقویم یکساله تشبیه و با آن تطبیق کرده است. از ظهور اولین گونهی انسان در زمین حدود یک و نیم میلیون سال میگذرد. در این تقویم هر روز برابر است با تقریباً چهار هزار سال از تاریخ بشر. با این فرض در روز اول ژانویه انسان میموننمای «هومو هابیلیس» بهوجود آمد. او میتوانست روی دو پا راه برود و اولین ابزار سنگی را از تراشیدن چوب و سنگ اختراع کرد، اما در برقراری ارتباط با همنوعانش در شکار و قرار تنها از صداها و حرکات ویژهای استفاده میکرد. بعد نوبت به انسان «هومو ارکتوس» رسید و پیدایش و تکمیل زبان در سهماههی اول سال- ژانویه، فوریه و مارس- صورت گرفت. در این ماهها بشر به آتش دست یافت، از آن در دفاع از خود در برابر حیوانات وحشی، روشن ساختن فضای غارها و پختوپز استفاده کرد و ابزارهای کاملتری از سنگ و چوب و فلز ساخت و پرداخت. طی شش ماه بعد آرام آرام قشر مخ و شکل بدن او تغییرات تکاملی یافته تا اینکه در اوایل نوامبر انسان «نئاندرتال» پا به عرصهی وجود نهاد. اولین آثار عقاید مذهبی در ماه دسامبر، یا آخرین ماه تقویم ما بروز کرد و اولین مراسم تدفین بر اساس این باورها در روز هفدهم دسامبر انجام شده است. تا حدود بیست و چهارم دسامبر تمام گونههای غیر«ساپینس» از بین رفت و با نژاد برتر انسان «کرومانیون» جایگزین شد. زراعت از روز بیست و هشتم دسامبر آغاز شد. و سپس تمام دورهی کوتاه تمدن ما- حدود هشت هزار سال اخیر- که برای آن تاریخی کمابیش مدون داریم، در دو روز آخر سال میگنجد! سقرط، افلاطون و ارسطو در ساعت ۹ صبح روز سی و یکم دسامبر متولد شدند، مسیح در ۱۲ ظهر و کریستف کلمب در ساعت ۵/۹ شب. و سرانجام تمام رویدادهای دو قرن ۱۹ و ۲۰ در واپسین ساعت شب سی و یکم دسامبر رخ داده است!
آنگونه که من حساب کردهام، هر چهار هزار سال برابر ۳۵٫۰۴۰٫۰۰۰ ساعت است و عمر متوسط هفتاد سالهی یک انسان در این معادله برابر تنها ۲۵ دقیقه از تقویم فرانکور خواهد بود!اما ما در این برش زمانی ناپایدار که در برابر عمر ۱۴ میلیارد سالهی جهان، عمر ۶/۴ میلیارد سالهی کهکشان راه شیری و منظومهی شمسی و زمین بهطرز شرمآوری کوتاه است، با روزهای زندگیمان چه میکنیم؟
آیا جز این است که این فرصت بیهمتای یک بار زندگی را اگر جز به زیباتر کردن دنیای بیرون و درونمان بگذرانیم خطای بیجبرانی کردهایم؟
آیا جز این است که این لحظههای ناب زندگی که در پیشِ رو داریم به هر آنچه جز دوست داشتن و دوستداشتنی بودن بگذرانیم افسوس بیبازگشتی خواهیم خورد؟
روزی از روزها، دیر یا زود، خواه و ناخواه هیاهوهای این مجلس بالماسکهی بزرگ به انتها خواهد رسید و هر کداممان با این پرسش ازلی و ابدی روبهرو خواهیم شد که «من کیستم و چه کردهام». آنگاه نقاب چهرهمان- که آنگونه در آیینه از ورای آن به خود نگریستهایم که خود را با آن یکی دانستهایم- فرو خواهد افتاد و ما نه توانی برای جبران و نه مجالی برای بازگشت خواهیم داشت.
آن عارف برجسته، اُشو چه زیبا گفته است:
زندگی کن و بگذار هر ممکنی پیش آید
آواز بخوان، پایکوبی کن، فریاد بزن، گریه کن، بخند
عشق بورز، مکاشفه کن، بپیوند، تنها بمان
به بازارها برو و گاه در کوهساران بیتوته کن
زندگی کوتاه است، آن را سرشار بگذران تا آنجا که میتوانی
و هرگز تلاش نکن که در برابر این نیاز، سرسخت باشی.
زندگی یک بازی سیال است که هر کدام از ما در آن نقشی داریم، و در یک نمایش تا هر بازیگری نقشش را- هر چه میخواهد باشد- بهدرستی اجرا نکند، آن کیفیت مورد انتظار کارگردان و تماشاگران برآورده نخواهد شد. خالق اما با ساختن و پرداختن این بازی به ما راه تکامل میآموزد و هدف از آموختن این است که چگونه انسان بهتری باشیم. اما بسیار است که ما در توهم نقشمان، پا بر سر و گردن همبازیها، تلاشی بدفرجام در پی میگیریم و به نقشی و صحنهای فروتر رانده میشویم تا مگر درس بگیریم. من شرح این ماجرا را در دوگانهی «انسان و بازیهای هزارتوی زندگی» از رشته گفتارهای «انسان، پازل سیال الهی» نگاشتهام که مروری بر آن برای اهل اندیشه، خالی از لطف نیست (شمارههای ۳۹ و ۴۰ از «پزشکان گیل»).
پزشک باشیم یا مهندس، رییس یک اداره باشیم یا کارمند، مکانیک باشیم یا شاگرد شوفر، رییس یک کشور، وزیر یک وزارتخانه یا نمایندهی یک مجلس و… هر چه باشیم و هر کجا باشیم، یک امروز را داریم و بس که با تمام وجودمان «انسان» باشیم و انسانیت را پاس بداریم و از خود اثری باقی گذاریم که در یادها و دیدهها، سالیان سال، باشیم و نباشیم، شایسته و بایسته باشد. چه یک قانون متعالی، چه یک کشف و اختراع سودمند، و چه یک شعر و نوشته و عکس و نقش و در یک کلام هنر و ادبی در خور یک انسان و چه حتی یک برخورد زیبا، که دنیا را ولو بهقدر سر سوزنی زیباتر کند.
اینکه اگر حکمت و قسمت بر این است که پزشک باشیم، همیشه یادمان باشد که فاصلهی ما و بیماری که روبهرویمان نشسته چیزی نیست جز دو نقش در یک نمایش و اینکه این بیمار ورای چشم و مغز و زبان و دست و پا و قلب و کلیه و روده، یک انسان تمام است با روح و اندیشه و خاطرات و روابط و شغل ویژهاش و بر این اساس یک «انسان» را ویزیت کنیم نه یک عضو منفرد و منفک را، که این خود گامی است در خور ستایش.
و یادمان باشد که پیرمرد یا پیرزن فرتوتی که با نگاه ملتمسانهاش، بیش و پیش از درمان آلام جسمی، لختی همدلی و همزبانی از ما میطلبد، روزی از روزها جوانی زیبا با همهی امیدها و آرزوهایش بوده که در حلقهی بستگان و دوستانش، لذت زندگی را بی هیچ منتی، در کف اختیار داشته است.
بهگفتهی آن فرزانهی عزیز، دکتر الهی قمشهای: اگر کسی هیچ هنری ندارد، میتواند بهسادگی فقط سعی کند که هر که هست و هر چه هست فقط «خوب» باشد که این بالاترین هنر است.
سالها پیش نوشتههای یک کارت پستال ینگه دنیایی، دریچههای ذهنم را بر نوری لطیف باز کرد، و تا آنجا که بهیاد دارم این مضمون را بیان میکرد که:
زندگی بهسان یک پازل بسیار ظریف است. اگر ما ۷۰ سال زندگی کنیم، ۲۵٫۵۵۰ روز یا قطعه در اختیار خواهیم داشت، یا ۶۱۳٫۲۰۰ ساعت یا قطعات کوچکتر، پس زندگی یک پازل بزرگ است.
ما تصویر نهایی این تابلو را در دست نداریم، و در هر ساعت از زندگیمان خداوند تنها یک قطعه از این پازل را به ما میدهد. و ما در هر ساعت تنها یک قطعه به تصویر زندگیمان اضافه می کنیم، و این همهی آن چیزی است که در آن ساعت لازم است تا داشته باشیم.
اگر خداوند تصویر تمام شدهی زندگیمان را به ما نشان دهد، توانایی و تحمل دیدنش را نخواهیم داشت و دیگر جایی برای اختیارمان باقی نمیماند.
بهترین جای قضیه این است که اگر ما قطعهای را ناجور بگذاریم، خداوند قطعهی بعدی را برای جایگزینی مناسبتر برایمان تغییر میدهد.
خداوند اما با هر جاگذاری تصویر تمام شده را برحسب آنچه تا به آن ساعت انجام دادهایم میبیند.
و خداوند سرانجام تصویر تمام شدهی زندگیمان را نظاره خواهد کرد.
و ما باید اعتماد داشته باشیم که خداوند میداند چگونه قطعات زندگیمان را بههم جور کند، حتی اگر ما آن را ندانیم.
پس آنچه مهم است این است که ما با این «قطعه- ساعت» زندگیمان چه خواهیم کرد.
ختم کلام میکنم به لعلی از استاد معنا، مولانا، که میفرماید:
کشتی چو به دریای روان میگذرد
میپندارد که نیستان میگذرد
ما میگذریم زین جهان در همه حال
میپنداریم کین جهان میگذرد…
دکتر افشین خداشناس
نشانی: رشت، خیابان سردار جنگل، روبهروی داروخانهی کیمیا، مطب پزشکی سردار جنگل، تلفن: ۵۵۳۵۷۷۵
Email: afshinkhoda@yahoo.com

پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل