پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

نوبل ادبیات ۲۰۰۹/ فراسوی شگفتی ادبیات/ دکتر سعید کوهساری

بدست • 6 ژانویه 2010 • دسته: ویژه‌ نوبل 2009

از آن‌جا که جایزه‌ی نوبل ادبی سرانجام به‌حق یا نابه‌حق به کسی می‌رسد و از آن‌جا که راقم این سطور سخت معتقد است که این اشخاص هستند که به و از جوایزی از این‌دست وقتی برنده می‌شوند، اعتبار می‌بخشند یا می‌زدایند نه برعکس، برآنم تا با اجازه‌ی سردبیر محترم (البته این تعارفی بیش نیست چه به‌واقع آن‌چه در ذیل می‌آید، عجالتاً بدون اجازه از یا هرگونه هماهنگی با ایشان نوشته می‌شود!) بحث را پس از مقدمه‌یی کلی این‌بار اجمالاً به محدوده‌یی فراتر از آن یا هر جایزه‌ی دیگری، یعنی محدوده‌ی ادبیات خلاقه، «ادبیت متن» و یکی از نظریه‌پردازی‌های پیرامون آن ببرم؛ محدوده‌یی که برنده‌ی امسال نوبل ادبی- که با برنده شدن خود بخشی از آبروی هنری ریخته‌ی این جایزه در سال گذشته را به آن بازگرداند- واقعاً به آن تعلق دارد. هر چند اذعان می‌دارم: نوبل ادبی از اهم جوایزی است که به‌ویژه به‌دلیل گران بودن بیش از حد می‌تواند بلافاصله فرد برنده را به یک نهاد توانمند در نظام یا حوزه‌یی که به آن منسوب است و حتی تاثیرگذار بر حوزه‌های دیگر و به‌ظاهر بی‌ارتباط بدل کند و در این راستا غث و ثمین عملکرد او را نیز مضاعف سازد.
از نگاه یک ناظر جدی شاید در وهله‌ی نخست چنین به‌نظر آید که اعطای جایزه‌ی نوبل ادبی اصلاً بر قاعده یا قواعد مشخصی- چه هنری چه غیرهنری- مبتنی نیست. به‌گمان نگارنده فارغ از این‌که نیات هر ساله‌ متغیر اعطاکنندگان جایزه اصلاً چیست، نگاهی گذشته‌نگر به نتایج آن اما می‌تواند بر وجود معاییری هر چند متفاوت و بعضاً متضاد در اعطای آن صحه گذارد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم:
۱-    نوبل به زمان حالِ پرافتخار پدیدآورنده‌یی هنوز پا به سن نگذاشته که به‌طریق اولی آینده‌یی به‌همان نسبت و چه‌بسا بیشتر از آن افتخارآمیز برای او متصور است؛ ما از این جایزه به نوبل ادبی به‌حق و به‌هنگام تعبیر می‌کنیم (همچون نوبل به گابریل گارسیا مارکز، تونی موریسون، درک والکات و… خانم هرتا مولر برنده‌ی جایزه‌ی امسال).
۲-    نوبل به زمان حالِ به‌نسبت نه‌چندان مطرح پدید‌آورنده‌یی نسبتاً جوان و البته بااستعداد با این امید که آثار آینده‌ی او حقانیت جایزه‌اش را توجیه کند (همچون آقای اورهان پاموک). همین‌جا خاطرنشان می‌سازم که جایزه‌ی صلح نوبل نیز امسال با رویکردی شبیه به رویکرد اخیر اعطا شده؛ چه، آقای باراک اوباما بی‌بروبرگرد دست‌کم با چهار رقیب جدی‌اش به‌لحاظ شایسته‌گی حتی قابل مقایسه نیز نبود. اعطاکنندگان اما امیدوارند که عملکرد آینده‌ی ایشان آکادمی را روسفید گرداند! در ضمن این همان رویکردی است که آکادمی بر مبنای آن هر سال مخاطبین خود در سرتاسر جهان را غافلگیر می‌سازد.
۳-    نوبل به پیشینه‌ی ادبی‌ پرافتخار پدید‌آورنده‌یی که عمری بس دراز از او گذشته و مدتی است فراموش یا خود به نهادی معتبرتر از نوبل و فراتر از آن بدل شده و عملاً در زمان حیات دیگر نیازی به این جایزه ندارد (همچون خانم دوریس لسینگ). ما از این جایزه به نوبل ادبی به‌حق اما دیرهنگام تعبیر می‌کنیم.
۴-    نوبل به پیشینه‌ی ادبی نه‌چندان پربار پدیدآورنده‌یی سالخورده و متعلق به زبان، ملیت و فرهنگی به‌نسبت پیرامونی. (واژه‌ی پیرامون این‌جا ارجاع شونده به جهان سوم نیست، بل ارجاع شونده به زبانی است که نسبت به سایر زبان‌های زنده‌ی دنیا کمتر رایج است.) در چنین حالتی به‌نظر می‌رسد نوبل ادبی برای حمایت از زبانی نه‌چندان فراگیر اعطا می‌شود ]همچون زبان پرتقالی در آثار ژوزه ساراماگو (این زبان، زبانی پیرامونی در اروپای قاره‌یی و آمریکای لاتین به‌شمار می‌رود) و زبان ژاپنی در آثار کنزوبورو اوئه[ هر چند در زبان‌هایی مشابه بزرگانی نیز بوده‌اند که تا کنون نوبل گرفته‌اند.
۵-    نوبل به پیشینه و زمان حالی به‌لحاظ ادبی واپس‌گرایانه با چاشنی در نظر گرفتن ملاحظات بشردوستانه و دغدغه‌های مربوط به صلح جهانی و گفت‌وگوی میان اقوام، نژادها و مذاهب (همچون نوبل به آقای لوکلوزیو در سال گذشته) یا بدون آن (همچون نوبل به آقای داریو فوی ایتالیایی که عناد ریشه‌یی ایشان با هر نوع دین و مذهب خصوصاً مسیحیت و معتقدین به آن‌ها با تکیه بر قرائتی ایده‌ئولوژیک، ستیزه‌جویانه و واپس‌گرایانه از مارکسیسم ارتودوکسی شهره‌ی آفاق است).
۶-    سنت سیئه‌ی همیشه‌گی آکادمی نوبل که خود البته مابه‌ازای برخی از رویکردهایی است که تاکنون گفتیم و بر مبنای آن شماری از بزرگ‌ترین و تاریخ‌سازترین پدیدآورنده‌گان ادبی بعضاً به‌هنگام و بعضاً حتی دیرهنگام انکار می‌شوند؛ پدیدآورنده‌گانی که شان ایشان بی‌شک فراتر از نوبل یا هر جایزه‌ی ادبی دیگر است (همچون ناتالی ساروت، آلن روب‌گریه و… که در طول عمر طولانی خود نوبل نگرفتند یا کوندرا، آدونیس، یوسا، سلینجر و… که هنوز منتظر‌النوبل‌اند!). و لابد به‌دلیل عملکردی بعضاً بی‌ضابطه و سخیف است که بزرگانی چون ژان پل سارتر نیز پس از برنده شدن از دریافت این جایزه سر باز زدند.

هرتا مولر، متولد 1953، رومانی (شهروند آلمان)
هرتا مولر، متولد ۱۹۵۳، رومانی (شهروند آلمان)

ادبیت متن و واپس‌گرایی
تا کنون درباره‌ی دو عبارت انتزاعی «ادبیت متن» و «واپس‌گرایی» ادبی داد سخن داده‌ایم بی‌آن‌که اندکی حتی این مفاهیم را- به‌زعم خویش- بگشاییم. مفهوم ادبیت متن (Text literariness) را می‌توان در میان نحله‌های گوناگون فلسفی- زبان‌شناختی معاصر پی گرفت که کاری است اساساً خارج از حوصله‌ی این جستار کوچک. من تنها به طرح اشاره‌وار یکی از معتبرترین و در عین‌حال رساترین نظریه‌های موجود در رابطه با آن به‌صورتی گذرا بسنده می‌کنم. تزوتان تودورف، نظریه‌پرداز ساختارگرای بلغاری- فرانسوی کتابی دارد به نام «درآمدی بر ادبیات شگفت» که به انگلیسی تحت عنوان «شگفت: رهیافتی ساختاری به ژانر ادبی»۱ ترجمه شده و حاوی برخی از جان‌های کلام نظریه‌پردازی ادبی معاصر است. در فصل دوم این کتاب مفهوم متن بیش از هر چیز به شگفت بودن زبان آن پیوند می‌خورد یا به بیان بهتر در پرتو شگفت بودن زبان آن تجلی می‌یابد. از نظر تودورف زبانی که «تردید» ایجاد کند، بنیان بیان یا به تعبیر خود او «شرط اولیه»‌ی تولید یک متن شگفت است. آثاری که کم‌وبیش در ژانر ادبیات شگفت قرار می‌گیرند، از این نظر دارای ادبیت هستند که خواننده را به‌ویژه در لایه‌های زبانی‌ خود دچار تردید یا پرسش می‌کنند. داستان «اورلیا»۲ اثر ژرار دونروال۳ یکی از مهم‌ترین مثال‌های تودورف در تبیین مشخصات چنین ادبیاتی است. آقای بابک احمدی در کتاب ساختار و تاویل متن با تکیه بر گفت‌آوردهایی از روژه لسکو، ژیلبر لازا، رنه لولو، آندره برتون، هانری ماسه و پاستور والری رادو درباره‌ی «بوف‌کور» صادق هدایت و شباهت‌های غیرقابل انکار و زبانی‌ آن با ژانر ادبیات شگفت در فرازی چشمگیر و بسیار خواندنی، ادبیت ناب اثر هدایت را در تطبیق نظریه‌ی تودورف همچون اورلیا اثبات می‌کند.۴ در بوف کور نیز به تردید افکندن خواننده بیش از هر چیز در حوزه‌ی زبان متن یا به بیان بهتر در ساحتی زبان‌شناختی از راه به تردید افکندن زبان نسبت به خود اتفاق می‌افتد. بدین مفهوم که زبان نه‌تنها از بیان صحیح فاصله می‌گیرد، بل اساساً با پرهیز از بدل شدن به گفتاری که افاده‌ی مستقیم معنا می‌کند، به گوهر اصلی خود که همانا دلالت بر معناهای بی‌شمار است،  بازمی‌گردد. پس معنا به‌وسیله‌ی «ادبیت» مدام چون «یقینی گم‌شده» یا «ماهی‌ گریز»ی- به‌تعبیر شاملو- «در برکه‌های آینه لغزیده تو به تو»، هر آن بیش از پیش از کف خواننده در می‌رود تا راهی به او بجوید!۵ باری،‌ از میان نکات گوناگون، این موردی است که ما می‌خواهیم به‌ایجاز، کمی بعدتر،‌ در باب آثار خانم هرتا مولر پی بگیریم.
در باب «واپس‌گرایی» ادبی لازم نیست راه دور یا مسیری شگفت را بپیماییم؛ چه، یکی از نیرومندترین نظریات مربوط به آن همین‌جا نزد اندیشمندی بزرگ از کشورمان دم‌دست است: نجف دریابندری نظریه‌یی دارد به نام «نظریه‌ی انحطاط» که بارها در آثار مختلف خود تحت عناوینی چون «هنر منحط»، «انحطاط مجسم» یا حتی «مدرنیسم انحطاطی» به آن پرداخته. یکی از مهم‌ترین منابع این نظریه کتاب اخیراً چاپ شده‌ی «گفت‌و‌گو با نجف دریابندری»۶ است. دریابندری ترم «منحط» را در برابر «مترقی» و «انحطاط» را در برابر «انقلاب» ‌در هنر یا هر زمینه‌یی قرار می‌دهد. او انحطاط را چنین تعریف می‌کند: «ادامه‌ی سنت قدیمی در هر زمینه‌ای» و می‌نویسد: «در ایران ما در دوره‌ی بازگشت ادبی، تا حد زیادی با این مساله روبه‌رو هستیم، یعنی چهره‌هایی مثل یغمای جندقی و قاآنی و نظیر این‌ها چون به‌اصطلاح خودشان پلی زده بودند و از سبک هندی گذشته بودند و به سبک عراقی برگشته بودند، شاعران منحط به‌شمار می‌آیند.»۷ دریابندری با این تعریف اشعار شهریار، اخوان و حتی اشعار دوره‌ی واپسین شاعری شاملو را منحط می‌داند با این تفاوت که از سوی دیگر تاکید می‌کند: این آثار می‌توانند و باید «خیلی زیبا» باشند. از نظر دریابندری آثار منحط تنها به سبک قدیم ساخته نمی‌شوند؛ بل، «به سبک قدیم ساخته و خیلی هم خوب ساخته می‌شوند»۸ و انحطاط نه ادامه‌ی سطحی و صرف که ادامه‌ی توانمند سنت‌های قدیمی است. حال و با اشاره به این نظریه شاید بخشی از مفهوم آن‌چه به‌زعم ما واپس‌گرایی در برابر نو‌آوری و به‌زعم آقای دریابندری انحطاط در برابر انقلاب هنری نام گرفته قدری مشخص شده باشد.
muller_signing_photoغنا در واژه‌گان، آزادی در زبان
درباره‌ی هرتا مولر جز به زبان هرتا مولر نمی‌توان نوشت. هنگام که ضربه‌های کاری‌ فقر، دیکتاتوری و ترس به‌سمت درهم شکسته شدن و پیر و چروکیده کردنش می‌بَرَد، او برگ‌هایش به آسمان می‌گراید چون عشق تنها چیزی است که هیچ‌گاه از او رخت نمی‌بندد. او از این سه می‌نویسد اما به‌گونه‌یی دیگر، فقر را به غنای واژه‌گان، دیکتاتوری را به گستره‌یی نامتناهی از آزادی عمل در خلاقیت زبانی و ترس را به متنی بدل می‌کند که به‌خودی خود دوست‌داشتنی است و هیچ‌گاه قرار نبوده و نیست که آن را به‌ضرب تحویل جایزه‌یی و از سر ترس دوست بداریم، هر چند به‌تعبیری «دندان‌های ترس در آن تیزتر و کوبنده‌تر از عشق است».۹ مبارزه‌ی او با استبداد نیز مبارزه‌یی رو و سیاسی با بهره‌گیری از ادبیات به‌مثابه‌ یک حربه نیست بل پیش و بیشتر از آن مبارزه با تک‌معنایی کردن واژه‌گان است، چنان‌که استبداد آنان را به‌هرز می‌برد یا مورد سوءاستفاده قرار می‌دهد. مولر با استبداد به ریشه‌یی‌ترین شکل ممکن به مبارزه برمی‌خیزد؛ مبارزه‌یی در ساحت زبان برای رها کردن واژه‌گان از استبداد معنایی و به‌همین دلیل است که در آثار او زبان‌آوری و بارآوری زبانی به کمال شگفتی می‌رسد بی‌آن‌که سخنی گفته شود و این خود اصلی‌ترین مابه‌ازای خفقان است. گونه‌یی حضور هم‌زمان در برون و درونِ هر چیز؛ و زبان مولر هم‌زمان در برون و درون هر چیز می‌ماند، فریادی بغض‌آلود اما فرهیخته به‌گونه‌یی که وقتی می‌خوانی‌اش بغضی هنری گلویت را می‌فشارد و چون به گریه بدل نمی‌شود ناچار برمی‌خیزی و کف مفصلی برایش می‌زنی چنان که به‌زودی هنگام دریافت جایزه در آکادمی برایش کف می‌زنند. این‌گونه است که زبان مولر همچون هر سازه‌ی ادبی ناب حتی در برون و درونِ گریه می‌ماند فارغ از هر نوع غایت‌نگری. ژانری در مرکز ژانری دیگر و هم‌زمان در حاشیه‌اش: شعر در میان و حاشیه‌ی داستان، داستان در میان و حاشیه‌ی وقایع‌نگاری روزمره، واقعیت در میان و حاشیه‌ی قصویت (fictionality)، و روایت‌گری در میان و حاشیه‌ی ناروایت‌گری.
هرتا مولر نویسنده‌یی محبوب‌القلوب عامه نیست؛ چه، به زبانی می‌نویسد نخبه‌گرا همچون لب فرو بستن. لب فرو بستن، سخنی نگفتن و به‌طریق اولی غیرقابل تحمل شدن بسی بهتر از آن است که زبان بگشاییم تا از خود دلقکی بسازیم زیرا آن‌چه باید به بیان درآید ارثیه‌یی شوم است، گفتار نیست، نوشتار است و هنگام که نوشتاری خوانده می‌شود پدیدآورنده‌اش پیش‌تر چون دختری که راوی «سرزمین گوجه‌های سبز»۱۰ وقایع‌نگاری روزمره‌اش را می‌خواند، خود را به دار آویخته است و از همه مهم‌تر نوشتن، خواندن و هم‌زمان در آغاز و در پایان قصه بودن است، نه این‌که به‌گفته‌ی تودورف این‌بار «موقعیتی پایدار» به «موقعیتی ناپایدار» بدل شود تا باز موقعیت پایدار دیگری پدید آید که هم‌زمان، آغاز، پایان و پایان، آغاز است تا شگفتی ادبیات شگفت حتی از تودورف و ساختارگرایی‌اش نیز برگذشته به هوایی در فراسو بپرد…
به سخنان رایج بپردازیم: هرتا مولر، دوازدهمین زن و سومین آلمانی زبانی۱۱ که بنا به اعلام آکادمی به‌دلیل تسخیر «چشم‌اندازهای به‌تصرف درنیامده با تمرکز روی شاعرانه‌گی و بی‌شایبه‌گی کلام»۱۲ به نوبل ادبی دست یافته، در سال ۱۹۵۳ در کشور رومانی و شوربختانه از پدر و مادری نازی (پدرش مامور اس‌اس و مادرش پس از جنگ، تبعیدی اردوگاه‌های کار اجباری بود) به‌دنیا آمد. روزگاری مخوف بر او و شوهرش، که او هم نویسنده بود، در رومانی کمونیستی گذشت تا این‌که هر دو در سال ۱۹۸۷ به آلمان مهاجرت کردند. هرتا مولر تا کنون نویسنده‌ی ۲۴ کتاب در زمینه‌ی شعر، داستان کوتاه و رمان و همچنین ویراستار سه کتاب و فیلم‌نامه‌نویس یک فیلم بوده است و به‌تعداد کتاب‌هایش یعنی ۲۴ جایزه‌ی معتبر ادبی جهان را پیش از نوبل به خانه برده است. نگارنده شش کتاب ترجمه شده به انگلیسی و دو کتاب ترجمه شده به فرانسوی از او سراغ دارد. نمی‌دانم که آثار هرتا مولر بیش از این‌ها به دو زبان فوق ترجمه شده یا نه، تنها می‌دانم که او در کشور فرانسه همواره مورد بی‌مهری برخی ناشران معتبر بوده است. حال، پس از دریافت نوبل ادبی، اما مهم‌ترین بنگاه چاپ و نشر فرانسوی یعنی انتشارات گالیمار تصمیم به چاپ آخرین رمان او گرفته که در سال ۲۰۱۰ به بازار خواهد آمد.muller_stockholm_photoو بالاخره خبری که خوش‌آیند نیست: انتشار چاپ سوم «سرزمین گوجه‌های سبز» به فارسی، اندکی پس از آن‌که هرتا مولر برنده‌ی نوبل ادبی شد، در ایران متوقف شده است.۱۳

پانوشت:
۱٫    Tzvetan Todorov, The Fantastic: A Stractural approach to a literary genre, translated by: Richard Howard, Cornell University Press, 1973
در متن حاضر واژه‌ی Fantastic به «شگفت» ترجمه شده که یکی از برابرهای پیشنهادی آقای داریوش آشوری است. ن ک به: فرهنگ علوم انسانی، داریوش آشوری، ویراست دوم، نشر مرکز، ۱۳۸۴
۲٫    Aurelia
۳٫    G. De. Nerval (1808-1855)
۴٫ ساختار و تاویل متن، بابک احمدی، جلد اول، صص ۲۹۳-۲۹۰٫ استناد آقای بابک احمدی به نسخه‌ی اصلی‌ترین کتاب تودورف به زبان فرانسوی است:
T. Todorov, Introduction a la litterature fantastique, Paris, 1976
همچنین ایشان واژه‌ی «شگرف» را در برابر Fantastic پیشنهاد کرده‌اند.
۵٫ اشاره به این بخش از شعر «ماهی» است که در کتاب «باغ آینه»‌ی احمد شاملو به چاپ رسیده است: «آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز/ در برکه‌های آینه لغزیده تو به تو!/ من آبگیر صافی‌ام، اینک! به سحر عشق؛/ از برکه‌های آینه راهی به من بجو!»
۶٫ گفت‌وگو با نجف دریابندری به مصاحبه‌گری مهدی مظفری ساوجی، انتشارات مروارید، ۱۳۸۸
۷٫ همان، ص ۲۶۹
۸٫ همان، ص ۲۷۱
۹٫ از مصاحبه‌ی دویچه وله‌ی آلمان پس از انتخاب خانم هرتا مولر به‌عنوان برنده‌ی نوبل ادبی با عباس معروفی
۱۰٫ سرزمین گوجه‌های سبر، هرتا مولر، ترجمه‌ی غلامحسین میرزاصالح، انتشارات مازیار، چاپ اول ۱۳۸۰ و چاپ دوم ۱۳۸۶
۱۱٫ دو تن دیگر هاینریش بل و گونتر گراس هستند.
۱۲٫ Poetry and the frankness of prose
۱۳٫ به‌نقل از روزنامه‌ی «وطن امروز»، یکشنبه ۲۶ مهر ۸۸، گفت‌و‌گو با غلامحسین میرزاصالح

۸ اکتبر ۲۰۰۹
جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۹ اهدا می‌شود به نویسنده‌ی آلمانی
هرتا مولر (Herta Muller)
او که با تمرکز بر شاعرانه‌گی و بی‌شایبه‌گی کلام، چشم‌اندازهای به‌تصرف درنیامده را تجسم می‌بخشد.

برچسب‌ها: ٬ ٬ ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.