«صفحهی آخر»، «پرش افکار» یا «شبهای ماساچوست»/ دکتر امید زرگری
بدست پزشكان گيل • 5 می 2010 • دسته: صفحه آخرصفحهی آخر (۱)
چندی پیش سردبیر محترم تلفنی زدند و پیشنهاد فرمودند که یک ستون (صفحهی) ثابت در ماهنامهی «پزشکان گیل» داشته باشیم. حسب عادت و عرف ابتدا قدری ناز کردیم و بهانه آوردیم که حقیر اساساً شنونده است تا گوینده و ذاتاً بیشتر خواننده است تا نویسنده. ایشان هم البته (لابد باز برحسب عادت و عرف) قدری اصرار ورزیدند و تعارف نثارمان کردند تا ما خوشمان بیاید و جوگیر بشویم و نهایتاً هم بگوییم: «چشم، سمعاً و طاعتاً». بهقدمت تاریخ این مرز و بوم، تازه بعد از آن بود که فهمیدیم چه غلطی کردهایم!
… در هر حال… فکر کردیم این صفحهی ثابت ابتدا باید اسمی و عنوانی داشته باشد. باربط یا بیربط یاد سالها قبل افتادیم که روزی در پیشخوان روزنامهفروشیها مجلهی تازهای دیدیم با عنوان «صفحهی اول». فکر میکنم شمارهی پنجم مجلهی تازه روی پیشخوان رفته بود و در واقع ماهنامهای بود شامل گزیدهای از مقالات بهدردبخور مجلات خوب دنیا در زمینههای مختلف… خریدیم و خواندیم و بعد هم به پدر عیال پیشکش کردیم. ایشان هم که یک کلکسیونر حرفهای و کمنظیر مجلات است، دیدند و پسندیدند، اما با لهجهی بیبدیل رشتی ما را خطاب قرار دادند که دامادجان! جمع کردن مجله از شمارهی پنجم به چهکار آید. این بود که شال و کلاه کردیم و یک سفر نیمروزه از دزاشیب تا میدان شهدا که دفتر مجله در آن مستقر بود، آغاز کردیم. اتفاقاً بد هم نبود، چرا که خاطرات بچگی و منزل عموجان و روزهای انقلاب و فروشگاه کوروش میدان ژاله و دهها خاطرهی بیاهمیت دیگر را برایمان زنده کرد! به دفتر مجله هم که رسیدیم، باز اتفاقاً بسیار تحویلمان گرفتند و چهار شمارهی پیشین مجله را هم بستهبندی شده زیر بغلمان نهادند و ما هم برگشتیم و خدمت پدرزنجان تقدیم کردیم. فکر میکنم نیازی به گفتن نیست که انتشار «صفحهی اول» پس از مدتی متوقف شد…
تعطیلی روزنامهها و مجلات و تغییر نام آنها در این مملکت مرا یاد بخشی از خاطرات سر آیزیا برلین میاندازد که مربوط میشود به سالهای دور روسیه… بهگفتهی او در آن زمان روزنامهی لیبرالی در روسیه منتشر میشد با نام «روز». نام همین روزنامه بعد «غروب» شد، سپس «شب» و «نیمهشب» و سرانجام «تاریکترین شب» و پس از چند روز هم دیگر درنیامد… همهی اینها را گفتیم که بگوییم این تازه یک دلیل بود برای آنکه عنوان این صفحهی ثابت در ماهنامه را «صفحهی آخر» بنامیم و چون «صفحهی مابعد آخر» معنا ندارد، بنابراین خوشحال باشید که تا تعطیلی راهی نیست! این تسمیه البته وجوه دیگری هم دارد که چون قرار نیست مثل سهریالهای تلویزیونی به نوشتهجات خود هم آب ببندیم، باشد برای وقتی دیگر…
همینجا این را بگوید که این زبان فارسی واقعاً شکر است! چه به زبان اول شخص مفرد بنویسیم یعنی من و منم بکنیم و چه به زبان اول شخص جمع- چنانچه تا کنون- در هر حال ناظر بیطرف حکم بر تکبر و خودبزرگبینی نویسنده خواهد کرد! ما هم مطابق معمول زمانه بین بد و بدتر یکی را انتخاب کردیم، هر چند خودمان هم نمیدانیم کدام بد است و کدام بدتر!
دنیای نو، عواطف نو
و اما اصل مطلب این شماره برداشت آزاد ماست از آنچه اخیراً در newscientist.com مطالعه فرمودیم اندر باب عواطفی که داریم و خود از آن خبر نداریم! آیا میتوانید ۶ عاطفه یا Emotion اصلی خود را نام ببرید؟ حتی روانپزشکها هم سر این موضوع اتفاق نظر ندارند، اما معمولاً هر وقت صحبت از عواطف اصلی بهمیان میآید ۶ حالت لذت، غم، عصبانیت، ترس، تعجب و نفرت مطرح میشود. عواطفی که غالباً بهسرعت در حالات چهره منعکس میشود. صحبت از این حالات که میشود، ناخودآگاه یاد کتاب «درون و برون» نصرت کریمی میافتیم که نویسندهی هنرمند بهطور مصور این حالات را تشریح کرده است. نکته اما اینجاست که این عواطف اصلی، عواطف انسان اولیه بوده است در برابر حوادثی که آن زمان برایش اتفاق میافتاده است، لاکن بهنظر میرسد با گذشت زمان اتفاقاتی هم که برای آدمیزاد رخ میدهد، تغییر کرده، بنابراین عواطف و حالات تازهای به انسان مدرن اضافه شده است. یکی از این حالات «شور و همبستگی» یا “Elevation” است. مقالهی مورد بحث برای آوردن مثالی در مورد این حس به نطق مراسم تحلیف باراک اوباما اشاره میکند؛ نطقی که در شرایط نومیدی و بحران اقتصادی، امید و شور و شوق را به ملت امریکا بازگردانید و بسیاری از امریکاییان سادهدل تا ماهها بخشهایی از آن را بر در و دیوار منازلشان آویزان کردند. Elevation در واقع یک حس شور، امید و همبستگی همگانی است. شاید نمونههای بهتر آن برای ما، حس و حال مردم در جریان انقلاب باشد، یا حسی که فرضاً پس از بازی تاریخی فوتبال ایران و استرالیا در ملت پدید آمد. مهمترین دستاورد این حس آن است که مردم نسبت به یکدیگر احساس دوستی بیشتری میکنند، تمایل برای کمک به دیگران بیشتر میشود و در کل روابط اجتماعی شرافتمندانهتر میشود. جالب آن است که این حس یک پایهی فیزیولوژیک هم دارد و آن رها شدن هورمون اکسیتوسین است.
در هر حال چنانچه مایلاید بیشتر در مورد این حس و سایر عواطف جدید انسان مدرن منجمله «قدردانی» (Gratitude)، «غرور» (Pride)، «گیجی» (Confusion) و غیره بدانید، سری به newscientist.com بزنید.
دکتر امید زرگری
متخصص پوست
نشانی: رشت، گلسار، بلوار سمیه، پارس کلینیک، واحد ۵۰۲، تلفن: ۷۲۲۷۵۲۰
Website: www.iranderma.com
Email: ozargari@iranderma.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل
با سلام به دکتر زرگری عزیز
قلم شیوایتان همچون طبابت پویایتان مایه ی مباهات است، شیوه ی نگارشتان را می ستایم.
به گمان من در دنیای مدرن امروزی یک حس بر همه ی حواس- به معنای آنچه حالتی ذهنی برمی انگیزد- برتری دارد و آن «سردرگمی» است، نگاهی به کتابها و مجلات، فیلم ها و گزارش های خبری، وسایل رفاهی و تفریحی و …اطرافتان بیاندازید، یا میل باکستان را ببینید که چگونه با ایمیل های فورواردی که حتی فرصت یکبار دیدنشان را ندارید، آکنده است. وقتی تماس رودررو یا تلفنی جایش را به تماس نوشتاری داده است، چاره ای نمانده جز دخالت صورتک هائی که به جایمان بخندند و بگریند. من خود از شیفتگان قدرت فناوری رایانه ای ام، اما همیشه در افسوس زمانی هستم که -چون گذشته- به جای ساعت ها سربه سر بودن با دنیای مجازی رایانه در دنیای عینی با موسیقی و کتاب و مردم _ بدور از واسطه گری فناوری- روز و شبم را به تعالی برسانم. امروز ما زیر آوار اطلاعات بیش از آنکه پیش رویم، در عمل پس می رویم. راستی چه میزان از دیتاهائی که هر روز از رایانه به مغزمان دانلود می کنیم به کار تکامل ذهن و روح و جسممان می آید؟
[…] هفته پیش که پیشنهاد بعضی مقالات خواندنی از مجله بود: یادداشت دکتر امید زرگری را پیشنهاد میکنم که در آن به عواطف جدیدی که در دنیای […]
سلام آقای دکتر مصداق هایتان در مورد شور و همبستگی کاملا ملموس بود .ولی آیا ایجاد این حس همیشه نیازمند یک اتفاق خوشایند است.به نظر من با تغیر نگاه اکثریت آدمها به دنیا و زندگی شاید بتوان این حس شرافتمندانه را نهادینه کرد.محمد نیا-فیزیوتراپ-رضوانشهر
خیلی شیرین می نویسید آقای دکتر خوشمان آمد …………