اندر لذتِ لذت بردن!
بدست پزشكان گيل • 10 جولای 2019 • دسته: تیتر اول٬ صفحه آخردکتر امید زرگری
از سالهای دانشجویی این عادت برایمان ایجاد شد که پس از خواندن هر کتاب، چند جمله از آن را جایی یادداشت کنیم (لابد برای بهکار بردن در وقت مقتضی و تحتتاثیر قرار دادن دیگران). بسیاری از این یادداشتها را گم کردیم. آنهایی هم که بهجا ماندند، اغلب دیگر بهنظرمان فاقد ارزش هستند. چندی پیش دوستی کتابی به ما هدیه داد با عنوان «هر بار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند». نویسنده این کتاب، دانیل مارتین کلاین، ظاهراً به همین عادت ما دچار بوده، با این تفاوت «جزیی!» که پشتکار بیشتری داشته و البته فلسفه هم خوانده است! ایشان در این کتاب، در پی هر جمله از فیلسوف یا نویسندهای نامی، برداشت شخصی خود را نوشته و شرح داده است.
اخیراً در گفتوگو با دوستان، غیر از صحبت های معمول پیرامون اوضاع خراب اقتصادی و وضع مملکت و غیره، گاه بحث به مفاهیمی چون خدا، عشق، اخلاق و… و گاه بهطور کلی به معنای زندگی میکشد. آنچه در ذهن ما از این بحثها بهجا مانده و در پی میآید، بیآنکه قصدی در کار باشد بسیار شبیه خلاصهای از کتاب فوقالذکر است:
اینطور که از ظواهر امور پیداست، طرفداران حواله دادن «زندگی کردن» به آن دنیا (بهعبارتی زندگی کردن پس از مردن!) هر روز کمتر میشوند. این روزها عباراتی همچون زندگی کوتاه است، باید دم را غنیمت شمرد، استفاده حداکثری از فرصت موجود و غیره همراه با چاشنی اشعاری از خیام و حافظ بیش از پیش به گوش میرسد. اما وقتی میپرسیم غنیمت بشمریم و چه بکنیم؟! اغلب پاسخ واضحی نمیشنویم. آنچه بیش از همه توصیه میشود این است که میباید لذت برد. اما از چه؟ چگونه؟ چقدر؟ (و شاید مهمتر از اینها پرسشی که در پایان خواهم آورد.)
لذتگرایی محافظهکارانه
قدر حال را دانستن و از آن نهایت استفاده را بردن، هنر میخواهد. اما حتی اگر آنقدر هنرمند باشید که خود را درگیر گذشته و آینده نکنید، باز هم تضمینی وجود ندارد که شاد باشید!
اپیکور میگوید «لذت چیزی را که در اختیار داری با میل یافتن به چیزی که نداری ضایع نکن». درست است که این به همان معنی دم را دریافتن و لذت بردن از حال است و اینکه اشتیاق (طمع) برای تصاحب چیزی که در اختیار نداریم، لذت حال را زایل میکند؛ اما با این حال بهنظر ما در عمل امکانپذیر نیست. زیادی سادهانگارانه است: خواهان شادی هستید؟ هر گونه خواسته را کنار بگذارید و با آنچه هماکنون دارید (یا در واقع ندارید!) حال کنید. پند اپیکور شبیه پندهای مادرانه است. به بیانی دیگر، لذتگرایی اپیکوری بسیار محافظهکارانه و انفعالی است. حال کردن با «حال» فقط در تئوری قابل اجراست. ما آدم جاهطلبی نیستیم اما بهنظر ما نمیشود برای مدت طولانی از آنچه در اختیار داریم لذت برد. دیر یا زود کسلکننده و ملالآور خواهد شد.
لذتگرایی تام و نامشروط
آریستیپوس که مقدم بر اپیکور بوده، در لذتگرایی هم از او پیشتر بوده است. او اساساً هدف غایی زندگی را لذت بردن دانسته و طرفدار لذت بردن بدون شرط و محدودیت است، حتی اگر به قیمت رنج دیگری تمام شود. ما خیلی اهلش نیستیم! قدیس هم نیستیم اما رنج دیگران بهندرت برای ما چیز لذتبخشی بوده است.
لذتگرایی بدبینانه
«زندگی پاندولی است در نوسان بین رنج و ملال.»
این گفته آرتور شوپنهاور از جملات محبوب ماست! کیارستمی فقید خودمان همین جمله را بهگونهای سینماییتر بیان کرده است: «در زندگی دو تراژدی وجود دارد: اول این که امیالمان برآورده نشود، دوم این که امیالمان برآورده شود.»
خلاصه اینکه یا به آنچه میخواهیم نمیرسیم که در این صورت نتیجهاش رنج است یا به آنچه میخواهیم میرسیم که حاصلش ملال است. ما ملال را بر رنج ترجیح میدهیم! از دید ما، ملال با افسردگی تفاوتهای کوچکی دارد که توضیحدادنی نیست. شاید بتوان گفت که ملال فقدان معناست و افسردگی فقدان شادی. بهعبارتی دیگر ملال جنبه فلسفی افسردگی است. از این رو ملال از افسردگی جانکاهتر است. این هم از عجایب است که با وجودی که روزها ملالانگیزند و بهکندی میگذرند، سالها بهسرعت سپری میشوند.
اگر ملال ناشی از فقدان معنا باشد، چاره آن چیست؟ کامو میگوید «اگر در جستجوی معنای زندگی باشید، هرگز زندگی نخواهید کرد». ظاهراً از هر طرف که میرویم به بنبست میرسیم! توماس مان پاسخ را در تغییر مکرر عادات میداند (که خود موجب مرض است!). به نظر ما، معنای زندگی در بی معنا بودن آن است. علم به بی معنایی و پذیرفتن آن، تا حدی به آن معنا میدهد. در گام بعد، یگانه راه کاستن از فقدان معنا، خلق کردن است. اگر توافق هست که میبایست از زندگی لذت برد، این لذت گرایی میبایست همراه و متاثر از خلق کردن باشد. از سویی دیگر، بر این باوریم که نقشه کشیدن برای دستیابی به برخی اهداف، حاصلی جز بازماندن از رسیدن به آن اهداف ندارد! تلاش برای کسب لذت، اغلب خود نافی لذت بردن است. بقول سورن کیرکگارد (نقل به مضمون): بسیاری از ما آنچنان یک نفس و پرشتاب بدنبال لذت هستیم که از آن عبور میکنیم.
پرسش نهایی
اینطور که مشخص است، اصحاب فلسفه و اندیشه در مورد بایستگی لذت بردن متفقالقولاند اما در مورد چگونه لذت بردن اتفاق نظر ندارند. اما پرسش نهایی: اصلاً چرا لذت ببریم؟! فکر میکنیم لزوم لذت بردن آنقدر بدیهی بهنظر میرسیده که کسی خود را زیاد درگیر پاسخ دادن به این پرسش نکرده است. اما حقیقتاً برای ما پاسخ هنوز چندان هم بدیهی و روشن نیست. اگر هدف از زندگی لذت بردن است، هدف از لذت بردن چیست؟ انتقام گرفتن از زندگی؟ لذت ببریم چون کار بهتری وجود ندارد؟ لذت ببریم چون تنها راه رضایتمندی از زندگی است؟ نقطه مقابل لذت چیست؟ رنج یا پرهیزگاری؟ یا هیچکدام؟!
پاسخ نهایی (؟!)
“.Melancholy is the happiness of being sad”
Victor Hugo
«سودازدگی خوشیِ اندوهگین بودن است.»
ویکتور هوگو
دکتر امید زرگری
متخصص پوست
نشانی: رشت، پل بوسار، ساختمان پزشکان دانا، طبقه سوم، واحد یک، تلفن: ۳۳۱۱۷۵۲۰
Website: iranderma.com; drzargari.com
Telegram: t.me/dromidzargari
Email: ozargari@gmail.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل