ما نیز مردمی هستیم…
بدست پزشكان گيل • 4 آگوست 2021 • دسته: تیتر اول٬ سرمقاله٬ يادداشتها
مسعود جوزی، پزشک و روزنامهنگار
دوشنبه هفته پیش، دمدمای صبح بود که اعظم خانم رفت. خانمی خوشبخت که با آقا رضا، شوهر مهربان و همیشه خندانش، زندگی آرام و شادی داشت؛ دو دخترش، عاطفه و مژگان را بسیار خوب بزرگ کرده بود و به دامادهایش، ستار و مهراب، میبالید؛ و یک نوه هم داشت، پارسا، که به جانش بند بود؛ و حالا، در ۵۳ سالگی، تنها دغدغهاش دوری دختر کوچکتر بود که یک ماهی میشد همراه همسرش در جستجوی زندگی بهتر به خارج از کشور رفته بود.
اما این خوشبختی دوام نیاورد. اعظم خانم رفت و یک عدد از ۳۲۲ عددی شد که مقامات ایرانی بهعنوان آمار رسمی قربانیان کرونا در روز دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ اعلام کردند؛ عددی که در گزارشهای رسمی و مناسبات اداری تفاوت چندانی با اعداد روزهای پیش و پس از خود ندارد.
گمانم مشکل از همین عددهاست… مشکل از ما آدمهایی است که تبدیل به عدد شدهایم، و اگر سلبریتی یا مقام بلندپایهای نباشیم، مرگمان هم مانند زندگیمان ارزش خبری ندارد.
مشکل از ماست که تبدیل به عدد شدهایم، و یک «عدد» مگر چه ارزشی دارد که بود و نبودش خاطرِ عالیمقامی را برآشوبد و او را وادار به چارهجویی کند؟
شاید مشکل از دوپامینی است که ثابت شده است میزان آن در مغز افراد صاحب قدرت (اربابان جامعه) بهویژه اگر سالیان طولانی در قدرت مانده باشند، آنقدر زیاد میشود که سیستم ارزیابی و پاداشدهی مغز را مختل میکند؛ و علاوه بر افزایش برداشتها و تصمیمگیریهای غلط، سبب بروز مشکلاتی در رفتارهای احساسی، از جمله ایجاد حس خودخواهی و بیگانگی از دیگران، میشود.
تقصیر همین دوپامینهاست… از آنها که چهار دهه است پشت دیوارهای ضدگلوله و عایق صدا زندگی میکنند و اگرچه هیچکدام واکسن فایزر نزدهاند، آنقدر موازین بهداشتی را رعایت کردهاند که نه خود و نه عزیزانشان کرونا نگرفتهاند، چه انتظاری داریم؟ انتظار داریم حال آقا رضا را درک کنند که پس از سی و چند سال زندگی مشترک با اعظم خانم، حالا شبها پای تنها رفتن به خانه ندارد؟
اعظم خانم یکی از آن ۳۲۲ عدد رسمی دوشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۰ بود که اعلام شد. هرکدام از ۳۲۱ عدد دیگر آن روز و احتمالاً صدها عدد دیگر که اعلام نشدهاند تا سبب تشویش اذهان عمومی نشوند، داستانی دارند. من داستان اعظم خانم را نوشتم، چون مادرِ عروسم مژگان بود، چون پزشک خانواده و در جریان هر روز و هر لحظه بیماری و مرگش بودم. چون با گریه و اندوه این خانواده دوستداشتنی، شانه به شانه گریستم و رنج کشیدم. اما دلم پیش همه آنهاست که کسی داستانشان را نمینویسد. نگران همه ماهایی هستم که نه امروز در ذهن فرسوده حاکمان جایگاهی داریم و نه فردا، در تاریخ، از ما جز عددی خشک و سرد و بیاحساس بر جای خواهد ماند.
ما هنرمند، ورزشکار یا سیاستمدار مشهور نیستیم. مرگ هیچیک از ما حتی در حد یک خبر چهار سطری در رسانهها بازتاب نخواهد یافت؛ چنان که زندگیمان هم در گوگل قابل جستجو نبود. اما هرکدام از ما انسانیم و حق زندگی داریم؛ اگرچه اکنون این حق به دست کسانی افتاده است که ما را عدد میبینند. هرکدام از ما پسر و دختر، مادر یا پدر، برادر، خواهر، همسر و دوست کسانی هستیم که زندگیمان برایشان ارزشمند است و از مرگ ما عذاب میکشند.
با واقعبینی و سیاستگذاری درست و با «حکمرانی خوب» میشد از مرگ و عذاب بسیاری از ما جلوگیری کرد. همه آنها که به هر دلیل مانع از خرید واکسن و قانونگذاری خردمندانه برای محدودیتهای اجتماعی شدند، در این اندوه ملی مقصرند؛ همه آنها که خواستند سلامت را فدای سیاست و اقتصاد کنند، و هر سه را به باد دادند، و امید و ایمان و اعتماد مردمان را نیز…
ما اینگونه زندگی را انتخاب نکردیم. ما اینگونه مردن را انتخاب نکردیم. به انتخاب ما احترام بگذارید. ما نیز مردمی هستیم.
▪️ عنوان این یادداشت را از کتاب «دیدار بلوچ» نوشته محمود دولتآبادی، نویسنده بزرگ ایرانی، وام گرفتهام.
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل