دور دنیا در یک ماه/ دکتر علیرضا مجیدی
بدست پزشكان گيل • 21 نوامبر 2010 • دسته: يک پزشک۸/۱/۸۹٫هاتف اصفهانی، ترجیعبند معروفی دارد که در آن میگوید:
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی.
نمیدانم چرا امروز وقتی داشتم یکی از مقالات مجلهی «دیسکاور» را میخواندم، یاد این حرف افتادم!
شاید برایتان جالب باشد که بدانید علاوه بر کوری معمولی که میشناسید و بهمعنی فقدان توانایی دیدن اشیاست، کوریهای ذهنی هم داریم. مجلهی دیسکاور در یک مقالهی جالب یک گزارش مورد جالب دربارهی یکی از این موارد کوریهای ذهنی داده است.
در قشر یا کورتکس مغز نواحی اولیه و ثانویه برای پردازش سیگنالهای ورودی از حواس محتلف وجود دارد. اختلال در مناطق ثانویهی پردازش حواس، باعث ناتوانیهای حسیای میشود که پیچیدهتر از ناتوانیهای سادهی حسی هستند.
یکی از روزهای سال ۲۰۰۵ یک ارزیاب ساختمانی بازنشسته در ادینبورگ بهخاطر یک مشکل عجیب نزد پزشک رفت: او نمیتوانست تصاویر را در ذهنش ببیند. بیمار، مرد ۶۵ سالهای بود که اتفاقاً پیش از آن همیشه بهخاطر داشتن قدرت استثنایی تصویرسازی ذهنی از اشیا، افتخار میکرد و خود را یک نابغه میدانست. او از این توانایی در حرفهاش استفاده میکرد و جزییات دقیق ساختمانها را میتوانست با استفاده از این قدرت بهخاطر آورد. بهعلاوه یک تفریح خصوصی او این بود که شبها قبل از خواب، صحنههای جالب فیلمهایی را که دیده در ذهنش مرور کند. او میتوانست چهرهی اعضای خانواده، دوستان و حتی کاراکترهای تخیلی کتابها را در ذهنش با جزییات تصور کند.
اما زمانی که این مرد که بعد از این اسمش را آقای ایکس میگذاریم، برای حل کردن مشکل شریانهای بسته شدهی قلبش به بیمارستان رفت، این تصاویر ناگهان محو شد. او چند روز بعد از عمل دریافت که توانایی ذهنی محبوبش را از دست داده است.
آقای ایکس نزد نورولوژیستی به نام آدام زمان در دانشکدهی پزشکی پنینسولا (Peninsula) انگلیس رفت. این مورد بیماری، برای این پزشک آنقدر مهم و جالب بود که از سرجیو دلاسلا، یک عصبشناس شناختی در دانشگاه ادینبورگ هم دعوت کرد که با هم روی این مورد کار کنند. با اینکه این دو نتوانستند آقای ایکس را مداوا کنند، اما متوجه شدند که فرصت نادری برای مطالعهی کارکرد چشم ذهنی آدمی یافتهاند.
وقتی چهرهی کسی را با چشممان میبینیم، قسمتهایی از مغز سیگنالهای خام را پردازش میکنند، اما برای شناسایی چهرهها و تمیز دادن آنها، باید مناطق دیگری از مغز هم روی این سیگنالها کار کنند. همین نواحی ثانویه در هنگامی که با چشم ذهن تصویرسازی میکنید، فعال میشوند. اختلال در این نواحی باعث این نوع خاص کوری میشود.
شاید باز هم برایتان جالب باشد که بدانید بیماریای به نام Prosopagnosia وجود دارد که در آن افراد با وجود اینکه توان تشخیص همهی اشیا و دیدن همهی مناظر را دارند، نمیتوانند چهرهها را از هم افتراق دهند. این بیماری اشکال و شدتهای مختلف دارد و ۵/۲ درصد مردم مبتلا به آن هستند.
صد البته چشم دلی که هاتف به آن اشاره دارد با تصویرسازی ذهنی متفاوت است، اما بهطریق مشابه در زندگی آنلاین و آفلاین، گاه با دیدن افرادی که در عین دیدن و خواندن و گوش دادن، از فعال کردن چشم دل ناتوان هستند، تعجب میکنم و گاه از خود میپرسم که آیا روزی بهیاری نوع خاصی از اسکن مغزی میتوان دریافت که مدارهای نورونی چشم دل در کدام قسمت کورتکس و در کدام جایروس قرار دارند و برای چه در بعضی هرگز فعال نمیشوند!
کشف تازه: جاندارانی که بدون اکسیژن زندگی میکنند
۱۹/۱/۸۹٫ دانشمندان همیشه برای پیدا کردن حیات فرازمینی بهدنبال پیدا کردن سیارههایی هستند که شرایطی مشابه زمین داشته باشند، مثلاً از نظر دما، میزان اکسیژن و آب شبیه زمین باشند. آنها اینگونه استدلال میکنند که حیات، بهخصوص در شکل پیچیدهی آن، تنها در این شرایط میتواند متصور باشد.
اما علمی- تخیلینویسها زیاد با این مساله موافق نیستند! آنها میگویند که چرا نتوانیم صورتهای متفاوت حیات را متصور شویم که در شرایطی بهکلی متفاوت با زمین زندگی کنند.
سالها پیش داستان علمی- تخیلیای را خواندم که به این استدلال دانشمندان طعنه میزد. داستان در سیارهای دوردست رخ میدهد که در آن متان و مواد سمی برای ما، حکم آب و اکسیژن برای موجودات هوشمند آنجا را دارد. دانشمندان آن سیاره هم مثل دانشمندان زمین استدلال میکنند که تنها باید در سیارههایی که متان دارند به دنبال موجودات هوشمند بود و در این میان دانشمند جوانی را که امکان وجود حیات در سیارههای دارای آب را ممکن میداند، دست میاندازند!
در فیلم تازه اکرانشدهی «آواتار» هم تنفس در جوّ سیارهی دوردست برای انسانها ناممکن است و در کوتاهمدت باعث مرگ آنها میشود، اما زیباترین و پیچیدهترین اشکال حیات در همین جوّ سمی برای ما، رشد و نمو میکنند.
بعد از این مقدمهی طولانی بهسراغ خبری میروم که امروز در “Sciencemag” خواندم:
تکسلولیهای بیهوازی یعنی تکسلولیهایی که بدون اکسیژن قادر به زندگی هستند، برای دانشمندان اصلاً چیز تازهای نیستند، مثلاً پروکاریوتها و پرتوزوآها میتوانند بدون اکسپژن زندگی کنند. اما تا پیش از کشف جدید، کسی تصور نمیکرد جانداران چندسلولی که بتوانند در تمام چرخهی زندگی خود بدون اکسیژن سر کنند، وجود داشته باشند.
دانشمندان در اعماق یکی از مناطق دریای مدیترانه که دارای آب بسیار شور است، سه گونهی جدید از موجودات چندسلولی را کشف کردهاند که بدون اکسیژن زندگی میکنند. این موجودان فاقد میتوکندری هستند. میتوکندری، ارگانل داخل سلولی است که با استفاده از اکسیژن، انرژی مورد نیاز سلولها را میسازد. آنها در عوض، دارای ارگانلی موسوم به هیدروژنوزوم هستند که بدون اکسیژن انرژی سلولها را تامین میکند. دانشمندان بر این گونههای تازه کشفشده نام “Loricifera” نهادهاند.
مقالهی اصلی در ژورنال «بیو مد سنترال» منتشر شده است.
چگونه مقالهی روشنگرانهی یک روزنامهنگار در مورد «ایکولای» و سلامت غذاها برندهی پولیتزر شد؟
۲۵/۱/۸۹٫ متاسفانه روزنامهنگاری در ایران بهدلایل مختلف که مجال شرح آن نیست، بسیار ضعیف است و روزنامهنگاران فرصت و شانسی برای رسیدن به هدف غایی و متعالی روزنامهنگاری که آن را ترویج دانش و آگاهی و روشنگری مسوولانه میدانم، ندارند.
در چنین شرایطی، قاعدتاً نباید خبری از روزنامهنگاری تخصصی یا تحقیقی هم باشد. متاسفانه صفحات علم و فناوری، بهداشت و سلامت و حتی ادبیات و تاریخ در روزنامههای ما در بسیاری از موارد در حد «صفحه پرکن» و «لایی» تلقی میشوند و متاسفانه معدود روزنامهها و مجلاتی که به این مقولهها اهمیتی همسان سیاست و خبرهای روز دارند، عمری بسیار کوتاه داشتهاند.
دیشب که مطلبی در مورد یکی از برندگان پولیتزر امسال میخواندم، متوجه شدم که تا چه حد روزنامهنگاری تخصصی در کنار روزنامهنگاری اجتماعی و سیاسی میتواند در حفظ سلامت یک جامعه مهم باشد.
مایکل موس، یکی از روزنامهنگاران نیویورک تایمز، دیروز بهعنوان یکی از برندگان پولیتزر اعلام شد. او در قسمت «گزارشگری روشنگرانه» برندهی این جایزه شد. مایکل موس با پیگیری مسالهی همبرگرهای آلوده و خلأ نظارتی دولت بر صنایع غذایی و سلامت غذاها، توجه بسیاری در سال پیش برانگیخت و توانست به این موفقیت دست پیدا کند.
او با دسترسی به اسناد محرمانهی دولتی توانست ضعف دولت آمریکا را در این زمینه نشان دهد. شاخصترین مقالهی او، مقالهی تاثربرانگیزی بود که در مورد یکی از قربانیان همبرگر آلوده که یک دختر جوان ۲۲ ساله بود، نوشته بود. این مقاله اینطور شروع میشد:
استفانی اسمیت، یک مربی رقص کودکان، فکر میکرد که معدهاش دچار عفونت ویروسی شده است. درد و دلپیچه در روز نخست قابل تحمل بود و او توانست کلاسش را بهاتمام برساند. اما بعد از آن اسهالش خونی شد و کلیههایش از کار افتادند. تشنج او را بیهوش کرد. حملات تشنج چنان به او حمله کرد که پزشکها مجبور شدند او را بهمدت ۹ هفته به کما ببرند. وقتی استفانی بههوش آمد، دیگر نمیتوانست راه برود. بیماری، سیستم عصبیاش را درگیر و او را فلج کرده بود.
خانم اسمیت ۲۲ ساله دچار شکل شدید بیماری ناشی از میکروبی به نام «ای کولای» (E. coli) شده بود که از راه غذا انتقال مییابد. مقامات بهداشتی ایالت مینهسوتا رد این میکروب را در همبرگری که مادر استفانی در شام یکشنبه برای خانواده آماده کرده بود، یافتند.
مایکل موس در این مقاله و یک رشته مقالهی دیگر پیگیر قضیه شد و نشان داد که چگونه در جریان ساخت همبرگرها، قسمتهای زاید را با آمونیاک عمل میآورند. او دریافت که بعضی از کشتارگاهها اجازه نمیدهند صنابع غذایی هنگام خرید گوشت، آزمایش آلودگی با ای کولای را انجام دهند. مقالهی او منجر به نظارت مطمئنتر بر کار کشتارگاهها شد.
او همچنین همهگیری مهلک سالمونلا را در آمریکا پیگیری کرد و رد میکروبها را در مزارع بادامزمینی ایالت جورجیا یافت.
مایکل موس از سال ۲۰۰۰ گزارشگر محقق نیویورک تایمز است و پیش از این هم دو بار به مرحلهی نهایی پولیتزر راه یافته بود.
نگاه پزشکی به کاراکترهای عجیب و غریب فیلمهای محبوب روز!
۲۹/۱/۸۹٫ هر کس از دریچهی دانش و علاقهی خود به جامعهی خود و رخدادها و پدیدههایش مینگرد. بنابراین وینست آرورا، یک پزشک متخصص داخلی علاقهمند به سینما، وقتی چند فیلم سینمایی دید و کاراکترهای عجیب و غریبش را مشاهده کرد، این سوال برایش مطرح شد که آیا در دنیای واقعی خارج از ذهنیت کارگردان و فیلمنامهنویس هم ممکن است آدمی به امراضی مبتلا شود، طوری که شبیه چند کاراکتر عجیب و غریب فیلمهای محبوبی شود که بهتازگی به نمایش درآمدهاند؟!
دکتر آرورا بعد از دیدن نسخهی سهبعدی «آلیس در سرزمین عجایب» به کارگردانی تیم برتون و با بازی هنرپیشهی نابغهاش-جانی دپ- در نقش «مد هتر» (Mad Hatter) یا کلاهدوز دیوانه، شیفتهی گریم خاص او شد. جانی دپ در این فیلم موهای نارنجی و چشمان رنگی دارد و نقش شخصیت آشفتهای را بازی میکند که تلاش میکند به آلیس کمک کند. کلاهدوزها برای آماده کردن پوست گاهی از جیوه استفاده میکنند و بههمین خاطر «مسمومیت مزمن با جیوه» باعث رنگ نارنجی موهای «مد هتر» شده است. مایع جیوه غالباً بهوسیلهی پوست جذب میشود و علایم مسمومیت با جیوه شامل گیجی و افسانهبافی را بهوجود میآورد، یعنی تقریباً همان علایمی که در «سندرم کورساکوف» در کسانی که اعتیاد مزمن به الکل دارند، دیده میشود.
سایر علایم مسمومیت با جیوه شامل عصبی شدن، تحریکپذیری، بیخوابی، لرزش، ضعف، تغییر رنگ پوست و مشکلات چشمی است و امروزه شایعترین علت مسمومیت جیوه، مصرف غذایی ماهیهای آلوده است.
جالب است بدانید که این خود جانی دپ بود که به برتون پیشنهاد کرد رنگ موهایش در فیلم نارنجی شود؛ پیشنهادی که برتون قبول کرد.
خونآشامها: در سری فیلمهای «گرگ و میش» (Twilight) شخصیتی تخیلی به نام «ادوراد کولن» وجود دارد که یک خونآشام است. خونآشامها تشنه به خون و رنگپریده هستند. آنها از نور هراس دارند و از سیر بیزار هستند. آیا در عالم واقع، بیماریای وجود دارد که تا حدودی همین علایم در آن مشاهده شود؟!
در بیماری «پورفیری» که یک بیماری ارثی خونی نادر است، ساخت مولکول «هم» (Heme) که برای ساختن هموگلوبین ضروری است، مختل میشود و در نتیجه شخص کمخون و رنگپریده میشود. در بعضی از اشکال پورفیری مثلاً شکل Cutanea tarda مولکول «هم» که غیرعملکردی است، اگر در معرض نور قرار بگیرد، باعث ایجاد راشها یا ضایعات پوستی میشود و همین مطلب ممکن است باعث شود بیمار از نور پرهیز کند. نخستین بار بیوشیمیستی به نام دیوید دولفین در سال ۱۹۸۵ این قضیه را مطرح کرد که ممکن است بتوان بیماری پورفیری را به افسانهی خونآشامها مرتبط کرد! متاسفانه این نظریهی بامزهی او توسط رسانههای جمعی جدی گرفته شد، طوری که اسباب بدنامی و آزار روحی بعضی از مبتلایان به پورفیری را فراهم آورد.
دو شخصیت مشهور تاریخی که به بیماری پورفیری (نوع حاد تکرارشوندهاش) مبتلا بودند، مری کویین و شاه جورج سوم بودند.
انسانهای گرگنما: بیمارانی که به بیماری پرمویی شدید و بهعبارت دقیق بیماری Hypertrichosis lanuginose مبتلا هستند، ممکن است از لحاظ پوست، شبیه گرگها بهنظر آیند. بعضی از بیماران آنقدر مو در صورت و بدن دارند که در زمانهای گذشته در سیرکها آنها را نمایش میدادند. جالب است که بیماری پورفیری میتواند به پرمویی هم منجر شود.
اما توجیه پزشکی دیگر برای رفتار خونآشامها و گرگنماها، ابتلای آنها به «هاری» است!
موجودات آبیرنگ یا ناویها (Na’vi): در فیلم سهبعدی «آواتار» موجودات فرازمینی، پوستی آبی داشتند. اما آیا ممکن است، پوست انسانها هم آبی شود؟
«متهموگلوبینمی» یک اختلال خونی است که در آن سلولهای قرمز خون نمیتوانند به اکسیژن متصل شوند، در نتیجه اکسیژن به اعضای بدن نمیرسد و این مساله باعث سیانوز و آبی شدن رنگ پوست میشود. درمان متهموگلوبینمی «متیلن بلو» است که متهموگلوبین را به هموگلوبین تبدیل میکند. متهموگلوبینمی شکل ارثی و شکل اکتسابی دارد.
برای مشاهدهی منابع و ارجاعات مقالات فوق میتوانید به نسخهی الکترونیک آنها در وبلاگ «یک پزشک» مراجعه کنید.
دکتر علیرضا مجیدی
Website: http://www.1pezeshk.com
Email: alirezamajidi@gmail.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل