پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

لطایفی از خاطرات طبابت (۳)/ دکترِ حسابی/ دکتر سیدمحمد گل‌باغی

بدست • 15 دسامبر 2010 • دسته: دفتر خاطرات

در سرآغاز نوشتار از ذکر مقدمه‌ای هر چند کوتاه ناگزیرم. منظور من از «لطایف» جمع «لطیفه» به‌معنی «جوک» نیست (به‌همین علت بود که عنوان «لطیفه‌هایی از خاطرات طبابت» را برنگزیدم) بلکه منظور ذکر خاطراتی از دیده‌ها و شنیده‌های خود و بعضاً همکاران دیگر است که مشتمل بر حقایق ظریف و لطیفی است که ارزش بررسی و علت‌یابی دارد. جوک مطلبی است که معمولاً «ساخته» می‌شود و هدف آن خندیدن یا خنداندن است و ممکن است با تمسخر یا تحقیر قهری نیز همراه باشد. ولی مطالبی از این دست، واقعیت‌های رخ داده است که در هر قوم و طایفه‌ای ممکن است دیده شود و حداکثر شاید تبسمی به‌دنبال داشته باشد.
به‌عنوان ریشه‌یابی، مثلاً باید پرسید آن‌جا که (در شماره‌ی قبل مجله) همراهان بیمار به‌دنبال سرم به‌عنوان حلال همه‌ی مشکلات درمان هستند، این فرهنگ را از کجا گرفته‌اند؟ مسلماً از ما پزشکان که البته از خود نیز بدان چیزهایی افزوده‌اند. بنابراین همچنان که فرزندان آینه‌ی رفتار والدین‌اند، در مسیر علت‌یابی، باید در آینه‌ی فرهنگ پزشکی مردم، خود و کارکرد و نحوه‌ی طبابت خود را مشاهده کرد. در اصلاح آن بکوشیم.

جراح حاذق
بیماری در اثنای ویزیت بیماران در مطب، بدون نوبت قبلی و با عنوان کردن آن‌که دوست دوران دبیرستان پزشک جراح است، بدون پرداخت حق ویزیت و با احترام، مجوز عبور از «گردنه‌ی منشی» به اتاق پزشک را دریافت کرد. پزشک بلافاصله او را به‌خاطر ‌آورد. بیمار گفت: «مدت‌هاست شنیده‌ام که پزشک جراح شده‌ای و می‌خواستم به دیدنت بیایم.» سپس از هر مقوله‌ای از مقولات دنیای پزشکی پرسش نمود و تشنگی خود را با آن پاسخ‌ها سیراب کرد تا در نهایت گفت: «من فتق دارم و می‌خواهم یک جراح خوب به من معرفی کنی.» پزشک که دید وی نمک خورده، نمکدان می‌شکند، با قاطعیت گفت: «خودم.»
بیمار گفت: «می‌دانم، ولی یک جراح بسیار حاذق می‌خواهم.» جراح پاسخ داد: «از من حاذق‌تر در این منطقه وجود ندارد!» بیمار و دوست‌نمای قدیمی بالاجبار و با شرمندگی از خرابکاری به‌عمل آورده گفت: «بسیار خوب، حالا کی مرا عمل می‌کنی؟» پزشک گفت: «هیچ‌وقت!» پرسید: «چرا؟» پاسخ داد: «من هر کسی را عمل نمی‌کنم و فعلاً نیز حالا حالاها وقت ندارم. اصولاً من بیماری را عمل می‌کنم که به جراحش اعتقاد داشته باشد!»
– عده‌ای وقتی که استعداد رشته‌ای را نداشته یا در آن رشته همت و تلاش نکرده‌اند و مثلاً دوران را به بطالت گذرانده‌اند، فکر می‌کنند که دیگران نیز از همکلاسی، همسایه و فامیل- مخصوصاً اگر هم‌سن و سال باشند- همین‌گونه بوده و زمان برای آنان نیز متوقف شده و از حرکت بازمانده است. بنابراین وقتی بعد از مدت‌ها خبر پیشرفت آن‌ها را چه از لحاظ علمی، چه اجتماعی و چه اقتصادی می‌شنوند، ابتدا منکر می‌شوند، سپس تعجب می‌کنند و نهایتاً حسادت می‌کنند و شاید برای وی «بزنند»، حداقل نیش زبان!

بی‌اعتمادی مرضی
خانمی در مطب معاینه شد. فتق شکمی داشت که قرار شد در یکی از بیمارستان‌های دولتی عمل شود. پزشک خود از ابتدا به همسر بیمار گفت: «برای آن‌که عود نکند، ضمن جراحی برایش مش نیز می‌گذارم.» مش توری سنتتیکی است که پس از جاگذاری در محل ترمیم فتق، به‌خوبی توسط بدن تحمل شده باعث تقویت داربست بافتی می‌شود.
همسر بیمار گفت: «پول مساله‌ای نیست؛ گران‌ترین و بهترین مش را بگذار.»
جراح گفت: «خرید لازم نیست؛ در بیمارستان موجود است.»
همراه بیمار گفت: «یکی از آشنایان ما به‌دلیل عدم استفاده از مش در جراحی وی، چند بار عود فتق داشته است.»
روز بستری، همسر بیمار در بخش نزد پزشک رفت و باز گفت: «تو را به‌خدا مش یادتان نرود.»
جراح پاسخ داد: «نگران نباش؛ من خودم گفتم که می‌خواهم مش بگذارم.»
فردای آن روز در اتاق عمل حین اسکراب (شست‌وشوی دست برای جراحی) از درِ اتاق عمل جراح را خواستند که: همراهی با شما کار مهمی دارد. دید همان است. گفت: «دیگر چیست؟»
پاسخ داد: «فقط مش یادتان نرود!»
پزشک ناراحت شد و گفت: «نمی‌دانم به تو چه بگویم.»
فردای آن روز، موقع ترخیص مجدداً سر و کله‌ی همراه پیدا شد و تشکر کرد و دل دکتر را به‌دست آورد، ولی یک ‌بار دیگر گفت: «آقای دکتر، انشاءالله  که مش یادتان نرفته است!»
یک لحظه شاید پزشک می‌خواست او را بگیرد که زرنگی کرد و با فاصله‌ی امنی که از قبل برای خود ایجاد کرده و از باز بودن درب خروجی بخش مطمئن شده بود سریعاً بخش را ترک کرد. جراح از پرسنل بخش خواست دیگر این‌گونه افراد را که سوهان روح هستند به‌ بخش راه ندهند.
روز ویزیت و کشیدن بخیه‌ها در مطب، همان همراه با گل و شیرینی مراجعه و از همه کارهای گذشته‌ی خود عذرخواهی کرد و پزشک نیز به‌شوخی او را «آقای مش» نامید.
بعد از خروج از اتاق فقط برای لحظه‌ای کوتاه کله‌ای گویا و مایل از درِ نیمه‌باز مطب رویت شد که: «شما را به حضرت عباس جنس مش خوب بود؟!»
– در این دوران که بی‌اعتمادی‌ها گسترش بیشتری پیدا کرده، روابط بین پزشک و بیمار نیز تا حد زیادی دستخوش آن شده است. بسیاری از بیماران، مگر در موراد اورژانس، بلافاصله به تشخیص پزشک و درمان تجویزی، به‌‌ویژه درمان جراحی، اعتماد نمی‌کنند، بلکه حتماً از چند پزشک دیگر نیز مشورت می‌گیرند. اما گاه این بی‌اعتمادی حالتی مرضی و بیمارگونه پیدا می‌کند.

همکار آقای دکتر
یک روز عصر پزشک جراح دیرتر از معمول به مطب رسید، چرا که درگیر یک عمل در بیمارستان خصوصی بود. مطب مملو از بیماران و همراهان شده بود. هنوز بیش از یکی دو مریض ویزیت نشده بود که منشی گفت بیماری آمده و می‌گوید همکار آقای دکتر است (البته در یک بیمارستان دولتی دیگر). اسمش ناآشنا بود. منشی گفت به او گفتم که اکثر بیماران عمل شده هستند و مدتی است به‌خاطر دیر کردن پزشک منتظرند و بعضی نیز از راه دور آمده‌اند. اما چون مدعی همکار بودن بود، به‌ناچار مطلب به پزشک منتقل شد. چاره‌ای نبود؛ به احترام همکار بودن، از منشی خواست از بیماران معذرت بخواهد و وی را به‌داخل بفرستد.
بیمار (همکار؟) وارد شد. چهره‌اش برای پزشک آشنا نبود. در معاینه سنگ تمام گذاشت و در پایان با احترام نسخه‌ای نوشت. موقع خروج از او پرسید: «شما همکار پزشک ما هستید؟»
گفت: «نه.»
–    «حتماً همکار پرستار…»
–    «نه، من سه سال است که دیگر در آن بیمارستان کار نمی‌کنم. قبلاً چند ماه در آن بیمارستان به‌طور شرکتی به‌عنوان خدمات مشغول بودم که به‌علت عدم نیاز فعلاً بیکارم. آقای دکتر، شما در بیمارستان برایم کار سراغ دارید؟ در این مطب چطور؟ آیا منشی نمی‌خواهید؟!»
جراح منشی را خواست و گفت: «این‌بار دیگر از طرف خود من از بیماران شدیداً عذرخواهی کن!»

دکترِ حسابی
یکی از دانشجویان پزشکی هنگام راند صبحگاهی بیمارستانی با یکی از استادان برجسته‌ی دانشگاه تهران متوجه حضور یکی از خویشاوندان شهرستانی پشت درِ ورودی بخش می‌شود. با اجازه‌ی استاد، نزد وی می‌رود و درمی‌یابد که به‌‌دلیل بیماری و درمان به تهران آمده است. تصمیم می‌گیرد از استاد مشاوره‌ی پزشکی بخواهد، بنابراین با تواضع و شرمندگی بسیار از ایشان خواهش می‌کند که اگر ممکن است او را در بخش ویزیت کند. استاد نیز در کمال بزرگواری قبول می‌کند.
بیمار که از دور شاهد تلاش این دانشجوی فامیل و رنج و تعب وی شده است، می‌خواهد چیزی گفته باشد. از سرِ سادگی و نادانی می‌گوید: «آقای دکتر حالا شما یک معاینه‌ای بکنید، انشاءالله عصر مطب شخصی پیش یک دکتر حسابی خواهیم رفت!»
– براساس یک فرهنگ غلط جاافتاده، ناخودآگاه کار رایگان و بی مزد ‌و منت به‌هیچ انگاشته می‌شود و ارایه‌ی خدمت از سر تواضع و محبت: سادگی و گاه تزویر و ریا. اما در مقابل، کالا و خدمات گران‌قیمت ارزشمند محسوب می‌شود.

دکتر سیدمحمد گل‌باغی
متخصص جراحی
نشانی: رشت، چهارراه گلسار، ساختمان پزشکی سهیل
تلفن: ۷۲۲۷۴۳۳

برچسب‌ها: ٬ ٬

یک دیدگاه »

  1. خاطرات جالبی بود. متاسفانه همه ما شاهد این موارد به اشکال مختلف بودیم. ظاهرا متاسفانه فرهنگ احترام به پزشک از بین رفته و بجاش تملق و رندی جایگزین شده!

دیدگاه خود را بیان کنید.