پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

پهلوان جیرفت

بدست • 24 سپتامبر 2017 • دسته: تیتر اول٬ دفتر خاطرات

دکتر محمد محزون

– پهلوان جیرفت بود…

این را زنش می‌گفت.

– پشتش رو هیشکی نتونسته بود به خاک برسونه…

چیزی که ما می‌دیدیم، یک آدم لاغر و تکیده بود؛ ولی زنش می‌گفت: این‌جوری نیگاش نکنین. یه زمانی یلی بود واسه خودش. راه که می‌رفت، زمین زیر پاش تکون می‌خورد…

ولی همین پهلوانی کار دستش داده بود. نمی‌شد پهلوان باشی و به‌خاطر یک «قند» الکی بروی دکتر و دارو بخوری! عالم و آدم را شکست داده بود؛ قند که چیزی نبود.

وقتی مراجعه کرد که بینایی‌اش را از دست داده بود. فقط یک سایه می‌دید. بستری کرده بودندش که برایش انسولین تجویز بشود و قندش را کنترل کنند.

اول صبح بود. برای راند وارد اتاق شدیم. نمی‌دانم صدای ما را تشخیص داد یا سایه ما را. دستش را مثل گداهایی که درخواست چیزی می‌کنند بالا آورد و گفت: تو رو خدا انسولین من رو بزنین. امروز انسولین من رو نزدن…

احتمالاً ترسیده بود آن یک ذره بینایی هم از دست برود.

دکتر لسان پزشکی نگاهی به سرپرستار کرد. سرپرستار هم پرونده را چک کرد. گفت: زدن آقای دکتر، این‌جا نوشته تزریق شده.

دوباره گفت: نه نزدن! الکی نوشتن. تو رو خدا انسولین من رو یکی بزنه.

سرپرستار رفت جلوی استیشن پرستاری و دفتر گزارش کار را باز کرد. نشان داد ساعت ۶ صبح خانم فلانی فلان‌قدر تزریق کرده و امضا کرده؛ ولی زیر بار نمی‌رفت. می‌گفت: الکی نوشته. نزده.

دکتر لسان پزشکی گفت یک قند اورژانس چک کنید تا بر اساس آن تصمیم بگیریم و به من گفت پیگیری کنم.

حدود یک ساعت بعد جواب قند آمد. حدود ۹۰ بود. بهش گفتم: آقا آزمایش قندت خوبه. حتماً خواب بودی، زدن. متوجه نشدی.

ولی قبول نمی‌کرد. شروع کرد به سر و صدا و التماس کردن که: انسولین من رو بزنید!

کلافه شده بودم. به پرستار گفتم: برو انسولینش رو بزن!

پرستار خواست اعتراض کند، گفتم بیا بیرون و آرام بهش گفتم: به اندازه دو واحد آب مقطر بکش بهش بزن!

دیگر آرام شده بود. خیالش راحت شد و دراز کشید. داشتم نگاهش می‌کردم که چطور مثل بچه‌ها راحت گرفته خوابیده؛ پهلوان جیرفت را که دیابت ضربه فنی‌اش کرده بود.

دکتر محمد محزون

نشانی: رشت، ابتدای خیابان لاکانی، تلفن: ۳۳۲۳۵۸۵۶

Weblog: drmahzoon.blogspot.com

Email: drmahzoon@gmail.com

برچسب‌ها: ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.