شفاخانه/ دکتر امید زرگری
بدست پزشكان گيل • 20 جولای 2011 • دسته: صفحه آخرصفحهی آخر (۷)
… تب ۳۸ درجه به امری معمول بدل شده است، تمام طول عصر و نیمی از شب… من علیه آسایشگاه از خود دفاع میکنم، علیه پانسیون هم همینطور، اما چه فایده که در مقابل تب نمیتوانم از خود دفاعی بکنم… جدا از اینها، اینجا بسیار زیباست، روی ایوان دراز میکشم و تماشا میکنم که خورشید چگونه دو وظیفه از میان دشوارترین وظایفش را بهانجام میرساند: فراخواندن من و درختِ غانِ کنارم بهسوی زندگی… بهنظر میرسد که غان در این مورد از من سرتر باشد…۱
این جملات بخشهایی از نامهای است که ممکن است کافکا به دوستش نوشته باشد. درماندگی او، خستگیاش از تبی که ماهها ادامه یافته و نومیدی وی از بازگشت به زندگی طبیعی در همین چند جمله بهخوبی پیداست. با این وجود نکتهی مثبتی هم در میان گلایههای وی وجود دارد: آسایشگاهی زیبا!
قبل از هر چیز این را بگوییم که ما این واژهی «شفاخانه»ی برادران افغانمان را بیشتر از «بیمارستان» خودمان میپسندیم. (همانطور که «هارون ن.» آنها را به «کامران ن.» خودمان ترجیح میدهیم!) گیریم شفاخانه فارسی ناب نیست- نباشد!- حداقل آدم احساس میکند که نیت و انگیزهی وجودیاش شفا دادن است، اما بیمارستان جایی است که گویی پس از ترخیص از آن هم (اگر ترخیصی در کار باشد!) باز بیمار باقی خواهید ماند!… طبیعیست که هیچ دلمان نمیخواهد ما که گهگاه بهعنوان پزشک به بیمارستان میرویم، روزی بهعنوان بیمار روی تخت آن بخوابیم (تختی که همانند یک تاکسی گوشهای پارک شده، اما با این تفاوت که تاکسیمترش روشن است و بهقول معروف دایم کنتور میاندازد!) اما اگر زبانم لال مجبور شدیم چه؟ چه حسی به ما دست خواهد داد؟ یک بیمارِ پزشک خواهیم شد یا یک پزشکِ بیمار؟ یا شاید تنها بیمار تخت شمارهی فلان در بخش بهمان؟ در هر حال بهناگاه گویی از یک سوی صحنهی نبرد بهسویی دیگر پرتاب خواهیم شد. بیشک دودلی و شاید حتی بدگمانی (بسته به وخامت حالمان) گریبانمان را خواهد گرفت؛ آیا پزشک معالج (که ممکن است دوستمان هم باشد) کارش را بلد است؟ از آخرین باری که مقالهای خوانده است چند وقت میگذرد؟ آیا بیمار مشابه من داشته است؟ آیا پس از ترخیص مثل قبل سالم خواهم شد؟ اصلاً آیا زنده خواهم ماند؟… همهی این پرسشها در شرایط سلامتی و مادامی که در آن سوی صحنه هستیم، احمقانه بهنظر میرسد، اما از دید یک بیمار چه؟ واقعیت این است که خیلی از سوالهایی که بیماران از ما میپرسند و بهنظرمان مسخره و گاهی حتی توهینآمیز میرسد، در واقع تنها واکنشی است به نگرانیهایی که خود بخشی از بیماری است.
آنچه بیمار از ما انتظار دارد، تنها نام بیماری و دریافت نسخهاش نیست؛
… I did not call you to be told
My malady is a common cold!2
دوای بیمار پاسخ مسوولانه به نگرانیهای اوست.
… بگذریم. اصلا دوست نداریم درس اخلاق بدهیم، چون معتقدیم یکی از عبثترین کارهای دنیاست! و تازه ممکن است این جملات دشمن شاد کن هم باشد!
مراد تنها این بود که سوزنی به خودمان زده باشیم، چون انتظار آن است که تحمل اندکی نقد را داشته باشیم. مطمئن باشید هر وقت احساس کردیم این تحمل در سایر حِرف هم وجود دارد، بیدرنگ جوالدوز را نثارشان خواهیم کرد!
۱٫ برگرفته از کتاب «یادداشتهایی برای دورا». این کتاب تلفیقی از رمان و بیوگرافی است که حمید صدر، نویسندهی ایرانی مقیم اتریش، به زبان آلمانی نوشته و پریسا رضایی آن را به فارسی ترجمه کرده است. «یادداشتهایی برای دورا» براساس آخرین یادداشتهای کافکا در واپسین روزهای عمرش در آسایشگاه نوشته شده است.
۲٫ بخشی از یک شعر نسبتاً بلند از شاعر معاصر آمریکایی، Ogden Nash
دکتر امید زرگری
متخصص پوست
نشانی: رشت، گلسار، بلوار سمیه، پارس کلینیک، واحد ۵۰۲، تلفن: ۷۲۲۷۵۲۰
Website: iranderma.com/
Email: ozargari@iranderma.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل