هفتساله شدیم/ دکتر مسعود جوزی
بدست پزشكان گيل • 11 نوامبر 2012 • دسته: سرمقالههفتساله شدیم. یعنی غفلتاً ۷ سال و هر سال ۱۲ شماره و مجموعاً ۸۴ شماره تمام شد و سلام بر سال هشتم و شمارهی ۸۵٫
نمیدانم این روزها «پزشکان گیل» را میخوانید یا نه؛ یعنی وقتی از لفاف پلاستیکی درآوردید و یک نگاهی به آگهیها انداختید و صفحاتش را یک ورق تندتند زدید (یا حتی نزدید) و تیترها را سرسری یک نگاهی کردید (یا نکردید) و دو سه خط اول این سرمقاله را از نظر گذراندید (یا…) وقت میکنید دوباره هم سر فرصت بنشینید بین مریضها (اگر پزشک عمومی باشید) یا شب جلوی تلویزیون لم داده تکتک صفحات را با نگاه خریدارتری ورانداز کنید و مطلب مورد علاقهتان را بدون عجله و با لذت تا ته بخوانید یا نه. اگر نزدید و نکردید و نگذراندید هم گلهای نیست. مقصر زمانهی غدار و فلک کجمدار است که اولویتهای دست اولتری جز خواندن «پزشکان گیل» پیش رویمان گذاشته است؛ اما قطعاً ضرر کردهاید!
این را از باب خودستایی نمیگویم. اگر غرض سهم شخصی نگارنده باشد که معمولاً جز یکی دو صفحه بیشتر در هر شماره نمینویسد (و این ماههای اخیر اغلب همان را هم نمینویسد) و تا همینجا هم که از سطرها سُر خورده و به پاراگراف سوم رسیدهاید، منت گذاشتهاید. ولی از سهم بقیهی همکارانم نمیتوانم بگذرم. «پزشکان گیل» این روزها واقعاً مجلهی بهتری شده است! (معمولاً در این موارد میگویند «به اعتراف دوست و دشمن» ولی ما که دشمنی نداریم، دوستان میگویند.) و اگر چنین شده است از این روست که جمعی از بافرهنگترین، اندیشمندترین، باذوقترین و نویسندهترین «پزشک- نویسنده»های سراسر استان و کشور (مقیم و مهاجر) در آن مینویسند یا اگر اختصاصاً برای آن نمینویسند برای نشر کاغذی پُستهای خواندنی وبلاگشان به «پزشکان گیل» چک سفید امضا دادهاند. به این نویسندگان افتخار میکنم و همت والایشان را در تداوم آیین مقدس «نوشتن» و این کار دلانگیز جمعی که حتی این روزها (در اینهمه سنگ فتنه که از منجنیق فلک میبارد و در آستانهی سال ۲۰۱۱ میلادی که برای اهل مطالعه هم هزاران هزار گزینهی رنگارنگ برای خواندن و دیدن و سرک کشیدن فقط بههمین زبان شیرین پارسی هست) مخاطبانی پیگیر و علاقهمند یافته است، میستایم.
قصد داشتم در پایان سال هفتم، از دغدغهها و مسایل خاص همین سال بگویم؛ از اینکه چرا من هم مثل بقیهی دوستانم این اواخر کمتر صنفی مینویسم و نوشتن از مشکلات و مسایل صنفی چه موانع (عمدتاً ذهنی)ای دارد. این نکته را در قالب پرسشی با استاد ارجمند، دکتر ایرج فاضل (در گفتوگوی همین شماره، صص ۱۱-۸) در میان گذاشتهام و ایشان هم بخشی از پاسخ را گفتهاند. ولی همهی پاسخ بگذارید فعلاً ناگفته بماند.
همچنین به پیشنهاد همسر و همکارم، قرار بود با بچههای دفتر مجله یک عکس یادگاری بگیریم، بگذاریم در تاریخ ثبت شود. ولی این را هم گذاشتیم سالهای بعد که دل و دماغ جشن گرفتن هم باشد و بیشتر باشد. تا آن وقت سپاس ویژهام را تقدیم این بچهها میکنم که هر چه دقت و کیفیت در مراحل مختلف تولید مجله میبینید از آنان است. کاستیها را هم از من ببینید و بر من ببخشید که گفتهاند: مدیر «مسوول»!
بههرحال هفتساله شدیم. از خوردنیها و نوشیدنیهای دیگر که بگذریم، سیرترشی هفتساله که چشیدهاید؛ آخر پختگی و جاافتادگی است. حالا ما که قرار نیست به این زودی به این حد پختگی (و لابد متعاقباً لهیدگی و ماسیدگی) برسیم، ولی اگر هم برسیم، به پشتگرمی و دلگرمی شماست. متشکرم که ما را میخوانید. متشکرم که همین سرمقاله را تا آخر خواندهاید. و صد سال به از این سالها!
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل