پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

دکمه‌‌ی Pause را فشار بده/ دکتر حمید نوروزی

بدست • 9 دسامبر 2012 • دسته: یادداشت

در حال دیدن فیلمی از فرانسوا اوزون به نام «مخفیگاه» بودم که به نکته‌ای درباره‌ی خودم پی بردم: «چرا برخی وقایع مرا تا سرحد بی‌اختیاری منقلب و متاثر می‌کند؟» در صحنه‌ای از این فیلم بود که واقعاً نتوانستم جلوی پایین آمدن اشکم را بگیرم. اقبال من در این بود که تنها بودم و کسی مرا در آن وضع ندید. صحنه‌های ابتدایی فیلم درباره‌ی دو عاشق درگیر اعتیاد بود که یکی از آن‌ها (لوئیس) بر اثر مصرف مواد تزریقی جان سپرد و دختر (موسه) که باردار بود به اغما رفت ولی نجات پیدا کرد و تصمیم گرفت بچه را نگه دارد. او به مکانی سرسبز و زیبا در اطراف پاریس رفت تا دوران بارداری را در آن‌جا سپری ‌کند.
برادر لوئیس پس از فهمیدن مکان دختر نزد او رفت. دختر که ابتدا او را پس می‌زد، بعد از مدتی دریافت که پُل (برادر لوئیس) آدمی بسیار مهربان ولی غمگین است، و به او عادت کرد. پس از مدت کوتاهی فهمید که پُل همجنس‌گراست و دوستی را به منزل می‌آورد اما همچنان علاقه‌اش به او زیادتر می‌شد. در صحنه‌هایی از صحبت‌های خصوصی بین آن‌ها حقایقی معلوم شد:
دختر: «سرگئی را دوست داری؟» (اشاره به شریک جنسی پُل)
پل: «ازش خوشم می‌آد.»
دختر: «تابه‌حال واقعاً کسی را دوست داشتی؟»
پل: «آره، یکی رو که هرگز وجود خارجی نداشته.»
در جایی دیگر وقتی دختر به او می‌گوید «برادرت هم همین‌جور بود، گاهی حس می‌کنم نمی‌شناختمش»، پسر جواب می‌دهد: «لوئیس هم برادرم بود و هم نبود. در واقع من فرزند واقعی این خانواده نیستم.»
در ادامه معلوم می‌شود مادر لوئیس که پس از لوئیس نمی‌توانست بچه‌دار شود و بسیار هم ثروتمند بود و دوست داشت بچه‌های زیادی داشته باشد، به‌مدت ۹ ماه از انظار دور شد و پس از آن با نوزادی به‌نام پل برگشت. پل می‌گوید: «من هرگز مادر بیولوژیکی واقعی‌ام را ندیدم و دوست هم ندارم که ببینم…»


تاثر شدید من در همین صحنه بروز کرد. چهره‌ی مستاصل پل موقع ادای این جمله‌ها برایم تحمل‌ناپذیر شد. ادامه ندادم. دکمه‌ی Pause را فشار دادم و تامل کردم… چرا تا آن حد متاثر شده بودم؟ در حالی که صحنه‌های رقت‌باری از اعتیاد، مرگ و تنهایی نیز در این فیلم وجود داشت که هرکدام می‌توانست یک تراژدی باشد. دریافتم آن‌چه مرا بی‌اختیار متاثر می‌کند «استیصال» آدم‌هاست. وقتی هیچ کاری برای رهایی از اندوه بن‌بست‌گونه‌ای که درون کسی را فراگرفته از وی ساخته نیست، وقتی کسی مجبور است بار سنگین عاطفی را بدون هیچ چاره‌ای با خود حمل کند…
در نظر من «استیصال» بدتر از فقر، حادثه، بدبختی و مرگ آدم‌ها بود. با آن‌که پل پسری ثروتمند و خوش‌قیافه بود، درگیری عاطفی و ذهنی غیرقابل حل وی از او برایم انسانی بسیار قابل ترحم ساخته بود.
در بسیاری از موارد برای پیچیده‌ترین واکنش‌های عاطفی آدم‌ها می‌توان دلیل و توضیحی پیدا کرد، به‌شرط آن‌که به‌موقع دکمه‌ی Pause را فشار دهی و به‌موقع ایست کنی و با تانی آن‌چه را که در درونت اتفاق می‌افتد ردیابی کنی. من قسمت کوچکی از خودم را بهتر شناختم و پی بردم که وقتی جرقه‌ای زده می‌شود و مرا منقلب می‌کند، بهتر است آن را زنده نگه دارم و دکمه‌ی Pause را فشار دهم و به‌سادگی از آن گذر نکنم.
فیلم‌ها، عکس‌ها، داستان‌ها و حوادث واقعی اطراف ما انباشته از لحظاتی است که گاه ما را به‌شدت تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. اگر در آن لحظه‌ها ایست کنیم و ریشه‌ی تاثر درونی خود را جست‌وجو کنیم، به حقایق روشنی از شخصیت و واقعیت درونی خود می‌رسیم که رفتار و زندگی ما را آگاهانه‌تر و در نتیجه زیباتر می‌سازد.

دکتر حمید نوروزی
نشانی: رشت، چهارراه پورسینا، کلینیک حافظ
تلفن: ۳۳۳۲۲۵۵۵

Email: noroozihd@yahoo.com

برچسب‌ها: ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.