برای این ماه چه کتابی پیشنهاد میکنید؟/ از حیوانات بیاموزیم/ دکتر نصرتالله آصفپور
بدست پزشكان گيل • 3 نوامبر 2009 • دسته: کتابآنچه در خشم کِشتم
رویید و بالید- یکشبه-
و به بارانی از بین رفت.
آنچه با عشق کاشتم
آرام جوانه زد
دیر بهبار نشست- و برومند شد
پیتر رُزِگِر
همانطور که دکتر آصفپور در این یادداشت نوشتهاند، کتاب معرفی شده در این شماره ۱۰ سال پیش منتشر شده و اکنون در کتابفروشیها موجود نیست؛ اگرچه نوشتهی آقای دکتر خود اینقدر خواندنی هست که بهعنوان یک مقالهی مستقل مورد توجه قرار گیرد. با اینحال از همکاران عزیز خواهش میکنیم برای این صفحه ترجیحاً کتابهای روز را انتخاب و معرفی کنند.
بهتازگی از دوستی مشفق و یاری قدیمی کتابی دریافت کردم که نهتنها چند روزی مایهی سرگرمی و خرسندیام شد و بسیاری نکتهها از آن آموختم، بلکه در عینحال یادآور و تداعی کنندهی مسایلی گردید که چند سال پیش توسط نویسندگان فرهیخته و چیرهدستی مانند دکتر صادق زیباکلام در کتاب «ما چگونه ما شدیم»، حسن نراقی در کتاب «جامعهشناسی خودمانی»، علی رضاقلی در کتابهای «جامعهشناسی نخبهکشی» و «جامعهشناسی خودکامگی» و اخیراً استاد و همکار محترم دکتر فرخ سعیدی در کتاب «راه چهارم» مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته بود. بدین منوال که برخلاف بسیاری تصورات رایج که علت اصلی و بنیادی عقبماندگی، گرفتاریها، عدم پیشرفت و نرسیدن به مدارج تعالی و ترقی کشور ما را به قافلهی جهانی، منبعث از سیاستها و دخالتهای خارجی از قبیل استعمار و موانع مربوط بدان دانستهاند، علت اساسی و غایی این مصیبت را در خوی، اخلاق، رفتار و عادتهای ما مردم و خود این ملت جستجو و مشخص کردهاند. برای مثال کدام انسان از این آب و خاک بهمانند دارسی و دیگر کاشفان، خواب و زندگی راحت بر خود حرام کردند و خطر بهجان خریدند تا در گوشهای از این کرهی خاکی به کشف منابعی مانند نفت، طلا، الماس، یا حتی تمدنهای قدیمی و انواع شناختهای دیگر بپردازند. دربارهی خلقیات ما چه دانشمندان و نویسندگان خارجی و چه داخلی مقالهها و سخنها گفته و همگی بر این نبود و فقدان جوهر کنجکاوی و علمگرایی توام با سعی و تلاش خستگیناپذیر در ملت ما متفقالقول بودهاند.
این کتاب را دانشمند شهیر و زیستشناس بهنام اتریشی کنراد لورنتس نوشته و همان دوست مشفق مهربان، دکتر غلامرضا ولیزاده که در بالا به او اشاره شد، آن را از زبان آلمانی به فارسی ترجمه کرده و در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات «حیان» تحت عنوان «او را سخن گفتن مرغان آموختیم» به زیور طبع آراسته گردیده است.
این کتاب، همانطور که از تیتر و نام مولف آن برمیآید، دربارهی زندگی حیوانات، غریزه و عادتها و واکنشهای آنها نوشته شده و بهراستی محصول یک عمر تلاش، تحقیق و مطالعهی خستگیناپذیر و ایثار و فداکاری است که فقط از شور عشق و بسیاری عوامل دیگر مایه میگیرد و با کمال تاسف، همانطور که در مثالهای متعدد دیگر توسط نویسندگان فرهیختهی بالا نیز بدان اشاره گردید، در مردم ما کمتر نشانههایی از آن میبینیم. وقتی انسانی عمر عزیز و گرانبهای خود را وقف تحقیق، حتی دربارهی موضوعهایی که بهنظر ابتداییاند و چندان جاذبه و اهمیتی هم ندارند میکند، بهراستی این چه چیزی است که ما آن را در نژاد اروپایی در تمام زمینهها مشاهده میکنیم و حداکثر بهنوعی حیرت وتحسین ما را برمیانگیزد ولی دریغ از اینکه ما را به تاسی جستن، پیروی و دنبال کردن وادار کند. چرا بر ما از صدر تا ذیل چنین تفکری حکمفرماست؟ کافی است اندکی با ریزبینی و دقت نگاه کنیم. بهزودی درمییابیم آن جنبهی شبهتقدسی که کار کردن و تلاش برای بعضی مردم و ملتها مانند آلمانها و ژاپنیها دارد، نهتنها برای ما وجود ندارد، بلکه اغلب رغبت وتمایلی هم دیده نمیشود؛ مگر در پاره ای موارد که مستقیماً با پاداش و دستمزد همراه باشد تا آنجا که اغلب برای یک مدیر این احساس بهوجود میآید که در محیط کار بهتر است نوعی طرح کارانه حاکم باشد.
اخیراً در کتاب «یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه» نوشتهی نوهی دختری او، دوستعلی خان معیرالملک، تورقی میکردم. خیلی از آن زمان نگذشته، صد و اندی سال، درست در زمانی که اروپا بهسرعت بهسوی ترقی و تعالی در تمام زمینهها گام برمیداشت، ولی ما چه میکردیم؟ انسان واقعاً از اینهمه بیخیالی و احساس عدم مسوولیت شرمنده و مشمئز میشود. قریب ۸۰ همسر با خدم و حشم جداگانه و چندین کاخ (گویی ییلاق و قشلاق نه طبق معمول فصلی بلکه هفتگی و شاید هم روزانه میبایستی برنامهریزی شود)؛ مسافرتهای فراوان راه نزدیک و دور آن هم با خدم و حشمی چند هزار نفری؛ تمام مدت در جشن و سرور و شکار و… نمیدانم کی به مسایل و مشکلات مملکتی میپرداختند. انسان باید بخواند و عبرت بگیرد. این صدر ما بود، آن هم ذیل ما. بهراستی چه انتظاری میتوان داشت؟ ولی ببینیم دیگران چگونه بودهاند:
برای مقایسه با این سلطان جلیلالقدر و قویشوکت ما، نگاهی به اظهارنظر میرزا ابوطالب خان در کتاب «مسیر طالبی» (چاپ دوم، ۱۳۶۳، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، صفحهی ۱۹) دربارهی پادشاه انگلستان خالی از لطف نیست. در این سفرنامه که مقارن فرمانروایی ناپلئون نوشته شده، ضمن شرح مبسوط و مفصلی از وضعیت اروپا در آن زمان به نکات جالبی اشاره شده است:
اما پادشاه وقت، کینگ جرج (جرج سوم: ۱۸۲۰-۱۷۶۰) دام اقباله، آنقدر مودب و مهذب به اخلاق است که بالطبع راضی به شر نیست، بلکه تمام اوقات او مصروف نیکخواهی خلق، و تحریض ایشان گشته بر کشتوکار و علوم و هنر است، و از امور نفسانی صد هزار مرحله دور! بهذات خود کشتوکار زراعت مینماید و به مدرسهها رفته استفسار حال طلبهی علوم میکند. عزل قضات را از خود سلب نموده، و بیم و امید ایشان را از ارکان سلطنت دور کرده تا در اجرای احکام حق، از کسی پروا نکنند. بنابراین ۴۲ سال است که بر تخت دولت، به آرام تمام تمکن دارد. کوچک و کلان از جان هواخواه اویاند و در شادی و غمی او متاثر…
برگردیم به دنبالهی مطلب:
بسیاری از این مردان پیشگام و فداکار اغلب در آغاز کار کوچکترین اطلاعی از نتیجهی آن نداشتند. برای مثال وقتی کریستف کلمب با سفرش از اروپا به آمریکا موفق به کشف یک دنیای تازه شد، کوچکترین احتمال را که با این کشف تازه چه تغییراتی در جهان قدیم بهوجود خواهد آمد، نمیداد. همینطور لیندبرگ که با پرواز خود بر اقیانوس از اروپا به آمریکا دست به خلق جهانی تازه و نو زد، او نیز تصوری از تغییراتی که بهدنبال خواهد آمد نداشت.
واقعیتها را ریسکهای غیرقابل پیشبینی بهوجود میآورند. گفته میشود بوداییها ترجیح میدهند به مدیتیشن بپردازند؛ چیزی که در جای خود فواید و ثمرات مفید خود را دارد، ولی بدون شک به کشف دستآوردی سازنده منتهی نخواهد شد.
مطالعهی این کتاب انسان را به شگفتی وامیدارد که چگونه کسی تمام نیرو و توان خود را اینچنین برای پی بردن و کشف مسایلی از قبیل زندگی حیوانات، آن هم با این دقت و تیزبینی، بهکار گیرد و عمر خود را در این راه صرف کند. برای مثال آیا بین حیوانات هم عشق وجود دارد و در اینصورت آن را چگونه ابراز میدارند، یا غریزهی تهاجم در حیوانات چه فایدهای دارد، یا وفاداری بعضی حیوانات از قبیل سگ از کجا ناشی میشود، یا جانوران چگونه فکر انسان را میخوانند، یا پرندگان چگونه دیگران را از قصد خود آگاه میکنند و بالاخره ماهیها چرا رنگهای مختلف دارند.
در اینجا طبعاً فرصت پرداختن به این سوالات نیست و برای پی بردن بدان بایستی کتاب را مطالعه کرد که آن هم با توجه به زمان چاپ آن که بیش از ۱۰ سال از آن سپری میگردد بهسادگی میسر نیست. ولی ذکر پارهای مطالب مربوط به بعضی خصوصیات جانوران خالی از فایده و لطف نیست. برای مثال دربارهی حیواناتی که بهصورت نمایشی قادر به بعضی محاسبات میباشند:
از تو خواسته میشود که خودت امتحان کنی. تو در جلوی اسب، سگ یا هر حیوان دیگری که هست قرار میگیری و از حیوان میپرسی که دو دو تا چند تا میشود. حیوان در حالی که تو را بهدقت زیر نظر دارد چهار بار وقوق میکند یا پای میکوبد. در اینجا لازم بهذکر است که حیوان جواب را از علایمی که در شخص سوالکننده میبیند پاسخ میدهد. چه اگر سوالکننده جواب را نداند، حیوان موفق به پاسخگویی درست نخواهد بود.
مثال دیگر در مبحث اخلاق و اسلحه در مورد جنگ بین دو گرگ نر آورده میشود که ضمن توضیح وضعیت جدال که در مورد حتی سگهای شهری هم مشاهده میشود، در آخرین صحنهی مقابله، حیوان بازنده- برخلاف پیش از آن- حساسترین و آسیبپذیرترین قسمت بدن خود را اکنون بهسادگی در برابر حیوان مهاجم قرار میدهد و گرگ قویتر کافی است با یک حرکت گردن حیوان مغلوب را پاره کند. ولی هرگز… این گرک یا سگ مبادرت به چنین کاری نمیکند. علایم تمایل و خشم در چهرهاش بهخوبی دیده میشود؛ دندانهایش را بههم میزند و حرکات تکاندهندهای در هوا انجام میدهد ولی تا زمانی که گرگ مغلوب حالت تسلیم خود را حفظ کند از حمله دوری میکند. کمکم اندکی از حیوان مغلوب دور میشود و حیوان راه فرار در پیش میگیرد. لورنتس در اینجا نتیجه میگیرد که ما انسانها میتوانیم از این موضوع درسهای فراوان بگیریم و اشاره میکند:
من پس از آن، درک نو و عمیقتری از کلام بسیار زیبای انجیل- که اغلب هم بد تعبیر میشود- پیدا کردم که تاکنون در من تناقضی احساسی برانگیخته بود: «کسی که بهصورت راست تو سیلی زد» بهطوری که یک گرگ به من آموخت گرفتن طرف دیگر بهطرف مهاجم برای زدن نیست بلکه برای آن است که او نتواند این کار را بکند!
وقتی حیوانی طی تاریخ تکامل خود اسلحهای را بهوجود میآورد که با یک ضربهی آن میتواند بکشد، باید بهموازات آن نیز یک رفتار مهارکنندهی اجتماعی ایجاد کند که استفاده از آن اسلحه نتواند موجودیت نوع را به خطر اندازد. از میان موجودات فقط انسان است که اسلحهای نچسبیده و جدا از بدن دارد و بههمان جهت هم توانایی رفتاری او از وجود آن اطلاعی ندارد و لذا مهارکنندهی قدرتمندی که با نیروی اسلحهها مطابقت کند در دست ندارد. اسلحههای او لاینقطع سهمگینتر میشوند. در کنار آنها نیاز به تولید حس مسوولیت و مهارکنندگی داریم که بدون آن بهدست خودمان نابود خواهیم شد زیرا نمیتوانیم مانند حیوانات به غرایز خود متکی باشیم. چینیها معتقدند در برابر مردی که به سن ۷۰ سالگی رسیده دروازههای طلایی داوودی خردمندی گشوده میشود. ولی هیچجا نوشته نشده کسی هم بایستی از دروازه عبور کند. چه بسیارند سالمندان محترم و آبرومندی که هنوز در روزهای آخر عمر در بوتهزار و خارستان جهل و نادانی آواره و سرگرداناند. دلیل این است که حماقت بهوسیلهی هوش تشدید میگردد. راهی که به خردمندی میرود با عقل آغاز میشود. هوش ولی به عقل و شعور آسیب نمیرساند.
خلاصهی زندگینامهی مولف کتاب
پروفسور کنراد لورنتس سال ۱۹۰۳ در وین متولد شد. او پس از تحصیل در رشتهی پزشکی به رشتهی جانورشناسی روی آورد و به کسب دکترا در هر دو رشته توفیق یافت. از آن پس چه در اتریش و چه در آلمان به تحصیل و پژوهش دربارهی زیستشناسی جانوری پرداخت. او در سال ۱۹۵۶ به ریاست بخش فیزیولوژی رفتاری در انستیتوی «ماکس پلانک»، بزرگترین و مهمترین موسسهی تحقیقاتی اروپا، منصوب شد و در سال ۱۹۷۳ بهپاس تحقیقات ارزندهاش در زمینهی رفتار حیوانی به دریافت جایزهی نوبل مفتخر گشت. او در ادامهی کارش ریاست بخش سوسیولوژی حیوانی آکادمی علوم اتریش را بهعهده گرفت و در سال ۱۹۸۶ بدرود حیات گفت. لورنتس همواره سعی داشت با مطالعه و شناخت قوانین رفتاری غریزی حیوانات و مقایسهی آن با انسان، به اخلاق انسانی پی ببرد و برای آنچه در انسان امروزی بهصورت رفتاری غیرطبیعی و مخرب درآمده راه چارهای بیابد.
دربارهی ترجمه و مترجم کتاب
دکتر غلامرضا ولیزاده، متولد ۱۳۱۱ خورشیدی، پزشک و دارای تخصص در رشتهی اطفال از کشور آلمان است. آشنایی من با ایشان نیز به سالهای تحصیل در دانشگاه هامبورگ برمیگردد. او از زمان تحصیل به سختکوشی، انضباط و مسوولیتپذیری پایبند بود. بهزودی با فراگیری زبان آلمانی در کوتاهترین مدت ممکن مدارج تحصیلی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و با اخذ دانشنامهی دکترای پزشکی و تخصصی در رشتهی اطفال با کولهباری از تجربه و دانش برای خدمت به هموطنان راهی میهن عزیز گردید و کارش را در کسوت هیات علمی در دانشگاه تهران آغاز کرد. چیزی که او را در این حرفهی مقدس شاخص میکرد، ضمن اندوختههای علمی و تجربی، علاقه و ایمان راسخ و تزلزلناپذیری بود که همواره با تمام وجود در خدمت بیماران باشد و در این راه هیچ مانع و رادعی نمیشناخت و مخصوصاً به جنبهی مالی و کسب درآمد اهمیتی نمیداد و شاید ترجیح دادن زندگانی مجرد و فارغالبال بودن از دغدغهی همسر و فرزند در این مورد بیتاثیر نبود. از جمله استادانی بود که اولیای دانشگاه به دشواری، آن هم با تاخیر چندساله، با بازنشستگی ایشان موافقت کردند.
دکتر ولیزاده ضمن مطالعات و کارهای علمی خود همیشه اشتیاق و علاقهی وافری به ادبیات، فلسفه، تاریخ و علوم انسانی دارد و ضمن مطالعهی فراوان و همکاری با انتشار مجلهی علمی کودکان در دانشگاه، همیشه گوشهی چشمی هم به مطالعات جنبی دارد و برحسب ذوق و علاقه به ترجمهی بعضی کتابها میپردازد. او اکنون چند سالی است که پس از بازنشستگی در شهرک «زیبادشت» کرج سکونت دارد و ضمن نوشتن تجربیات و دستآوردهای علمی خود، ارتباطش را با دانشگاه همچنان حفظ کرده است. برای من کسب فیض از چنین انسانی خردمند و نجیب و دوستی قدیمی و مهربان، هر بار که به تهران میروم حتی در معیت دوستان، با اندکی کج کردن راه و چند ساعتی توقف و لذت بردن از مصاحبت و پذیرایی بیریا و پرعطوفت ایشان غنیمتی بزرگ است و از آن غافل نمیشوم.
ضمن آرزوی سلامتی و بقای عمر باعزت برای ایشان، از ناشر محترم و دستاندرکاران مربوطه انتظار دارد اکنون که بیش از ۱۰ سال از انتشار این کتاب ارزشمند و پرمحتوا گذشته، در صورت امکان برای چاپ مجدد آن اقدام نمایند.
دکتر نصرتالله آصفپور
متخصص جراحی
مدیر عامل بیمارستان آریا
نشانی: رشت، ابتدای جاده انزلی، بیمارستان آریا
تلفن: ۹-۷۷۵۹۷۹۰
او را سخن گفتن مرغان آموختیم
داستانهای واقعی از زندگی و رفتار حیوانات
کنراد لورنتس
برگردان: دکتر غلامرضا ولیزاده
موسسهی فرهنگی انتشاراتی حیان، ۱۳۷۶
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل