بهجای سرمقاله/ نکند با بهار رفتهای و نمیآیی/ دکتر مسعود جوزی
بدست پزشكان گيل • 9 ژانویه 2010 • دسته: سرمقالهایکاش
۱
ایکاش درختی بودم
در این همه باد
ایکاش بادی بودم
در این همه برگ
در این همه
ایکاش
بی تو نبودم!
۲
من که زبانم برای اینهمه حرف
باز است
من که حرفم بهقدر این همه قصه
دراز است
بی تو باشم؟
۳
از باد تندتر
از آب سهلتر
عمر میگذرد
با تو نباشم؟
دی ۷۱
نکند نمیآیی؟
بهار از پلی بر خیابان میگذرد
تا برسد به این خانه
هزار کوچه گم می شود
مگر این خانه در خیابان گم شده است
که تو پیدایت نمیشود
مثل بهار؟
نکند با بهار میآیی؟
نکند با بهار
رفتهای و نمیآیی؟
بهار بر پلی در خیابان
گم شده است
و تا اینجا
هزار اتفاق میافتد.
اردیبهشت ۷۸
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل