پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

در ستایش فراغت/ دکتر مسعود جوزی

بدست • 9 ژانویه 2010 • دسته: سرمقاله

۱- تمدن در اوقات فراغت ساخته می‌شود. این جمله‌ی مشهور وقتی به‌یادم آمد که پای صحبت میهمانی از یکی از شهرهای دیگر کشورمان نشسته بودم و میهمان مورد نظر با اعجاب از برنامه‌ی کاری روزانه‌ی یکی از نزدیکان خود – که پزشک عمومی است- می‌گفت: ساعت ۶ صبح برخاستن از خواب و رسیدن به سرویس یک درمانگاه دولتی در آن سوی شهر (ساعات کار: ۷/۳۰ تا ۲ عصر)، ساعت ۳ عصر رسیدن به مطب شخصی شلوغی در یک سوی دیگر شهر (ساعات کار: ۳ تا ۸/۳۰۸ عصر)، ساعت ۱۰ شب رسیدن به یک درمانگاه خصوصی (ساعات کار: ۱۰ شب تا ۱۲/۳۰) و سرانجام ساعت یک نیمه‌شب رسیدن به خانه و آماده شدن برای خواب. اگر آن جمله‌ی ابتدای یادداشت درست باشد، این همکار عزیز- همچون بسیاری دیگر از ما- نباید نقشی در ساختن تمدن جهانی داشته باشد!
۲- یک لحظه صبر کنید تا پیش از این‌که بنده را برای پیش کشیدن چنین موضوعی به «شکم‌سیر»ی متهم کنید (که واقعاً نیستم!) برای‌تان توضیح دهم که من هم مثل شما کنجکاو شدم از اوضاع مالی آن همکار محترم سر در آورم. خوشبختانه ایشان که متاهل و دارای یک فرزند دختر هستند، از محل فعالیت‌های واقعاً شبانه‌روزی چند سال اخیر خود دارای چند باب آپارتمان در نقاط مختلف شهر هستند که به‌مدد تورم ماه‌های اخیر، مجموع سرمایه‌ی ایشان را از رقم شیرین «میلیارد تومان» بسی فراتر برده است. تصدیق می‌فرمایید که از این نکته نگرانی بنده و خوانندگان محترم از باب اوضاع معیشتی (یا خدای ناکرده «استیصال») این همکار برطرف می‌شود، ولی همزمان یک نگرانی دیگر سر بر می‌کند: ایشان دختر دلبند خود را کی (دقیقاً در چه ساعتی از شبانه‌روز) می‌بینند و احیاناً جویای احوال او و فی‌المثل اوضاع تحصیلی‌اش می‌شوند؟
۳- همین‌جا بگذارید یک پرانتز باز کنم تا آن دسته از همکاران شریف و زحمتکش‌مان را که واقعاً از فرط استیصال و به‌دلیل شرایط ناعادلانه‌ی تحمیل‌شده بر جامعه‌ی پزشکی در این سال‌ها، مجبورند از جان مایه بگذارند تا سقفی بالای سر خانواده، و صورتی سرخ از سیلی داشته باشند، از دایره‌ی بحث امروز کنار بگذاریم. همچنین آن دسته از انگشت‌شمار پزشکانی را که به‌دلیل داشتن تخصص‌هایی خاص و به‌شدت مورد نیاز یا به‌دلیل اشتغال در مناطقی محروم و فاقد پزشک ناچارند باری بسیار فراتر از طاقت به‌دوش کشند تا کار خلق زمین نماند. پایان پرانتز با عرض «خسته نباشید» به این دو دسته همکاران عزیز.
۴- پس رسیدیم به این‌جا که صحبت از همکارانی است که می‌توانند فراغت داشته باشند اما نمی‌خواهند. البته این را هم می‌دانم که الگوی فراغت برخی از همکاران بسته به شرایط کاری‌شان عوض شده است: به‌جای چند دقیقه تا چند ساعت فراغت طی شبانه‌روز، شش ماه کارِ «بکوب» (به‌همان وصف بالا) و سپس تجمیع دقایق و ساعات محذوف در قالب دو هفته تفریح و استراحت در سواحل دوبی یا اسپانیا! ولی باور کنید فراغت معادل «تن‌آسایی» نیست. لااقل آن‌گونه فراغت که تمدن (فرهنگ، دانش، دین، اخلاق، هنر، فلسفه و …) از آن می‌زاید، نسبتی با تن‌آسایی و خوشگذرانی ندارد. فراغت ایده‌آل این یادداشت شامل دقایق و ساعاتی از شبانه‌روز است که در آن می‌توان تامل و اندیشه کرد، می‌توان تخیل ورزید، می‌توان کتابی خواند، موسیقی‌ای شنید یا فیلمی دید، می‌توان با خانواده نشست یا با دوستی (به‌دور از مناسبات کاری روزانه و فارغ از بالا رفتن قیمت زمین و آپارتمان در گلسار) گفت ‌و شنید، می‌توان گشتی در کوچه و خیابان‌های شهر زد و با مردم (نه به‌عنوان بیمارِ دردمند) و خود شهر آشنا شد، می‌توان … همه‌ی این کارها را که نمی‌شود به دوران بازنشستگی واگذاشت، می‌توان؟ تازه، ما پزشک‌ها که بازنشستگی نداریم، تا دم مرگ (دور از جان شما) برای خلق نسخه می‌پیچیم!
۵- البته برای هر چیزی باید هزینه پرداخت و هزینه‌ی فراغت روزانه برای آن دسته از ما که به‌ازای هر دقیقه کار، درآمد قابل انتظار مشخصی داریم، دقیقاً و به ریال قابل برآورد است. ولی باور کنیم به هزینه‌اش می‌ارزد؛ دست‌کم برای شخص «خود» ما می‌ارزد. ساختن تمدن جهانی پیشکش‌مان، «فرهنگ» شخصی خودمان را که می‌توانیم بسازیم. تصور کنید آن پزشکی که در مقاله‌ی این شماره‌ی جناب دکتر دوگونچی از او یاد شده است، اگر در روز نیم ساعت فراغت (به‌معنایی که گفتیم) داشت، فرهنگ گفت‌وگویش چنان می‌بود؟
۶- به کجا چنین شتابان؟ ترمز نه، لااقل نیش‌ترمزی بزنیم!

برچسب‌ها: ٬ ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.