پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

دور دنیا در یک هفته/ دکتر علیرضا مجیدی

بدست • 31 ژانویه 2010 • دسته: يک پزشک

آیفون: مترجم و مسکن دردها
۸۸/۸/۱۹٫
چیزی که آیفون را از گوشی‌های دیگر متمایز می‌کند، سخت‌افزار آن نیست. گرچه ظاهر آیفون و همچنین خصوصیات لمسی آن جذابیت خاصی دارد، اما چیزی که آیفون را در دنیای پررقابت گوشی‌ها، برجسته می‌کند، اپلیکیشن‌ها یا برنامه‌های آن است. چندی پیش تعداد برنامه‌های فروشگاه اپلیکیشن‌های آیفون، از مرز ۱۰۰ هزار گذشت.
برنامه‌های آیفون تنوع زیادی دارند و شما در مورد هر موضوعی می‌توانید صدها و شاید هزاران برنامه پیدا کنید. مثلاً تنها در حوزه‌ی پزشکی ۷ هزار اپلیکیشن قابل تهیه است! هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که از عهده‌ی معرفی همه‌ی برنامه‌های جذاب آیفون در یک وبلاگ یا سایت برمی‌آید. در این یادداشت تنها برای نمونه، به معرفی ۳ نمونه از اپلیکیشن‌های آیفون می‌پردازم که امروز شرحشان را خوانده‌ام:
مترجم گریه‌ها: هر پدر و مادری مدتی طول می‌کشد تا بفهمند که از روی شکل گریه‌ی نوزادشان می‌توانند پی به علت گریه‌ی او ببرند. تا آن زمان هم جور ترجمه را غالباً پزشکان باید بکشند و مثلاً به والدین بگویند لباس زمختی که تن نوزادشان کرده‌اند، علت گریه بوده یا مثلاً گریه‌ی کودک به‌خاطر کولیک نوزادی بوده و…
چنین مشکلی انگیزه‌ی یک تحقیق شش ساله شد؛ تحقیقی که منجر به آماده شدن اپلیکیشنی شد که گریه‌های نوزادان را ترجمه می‌کند. بر اساس این تحقیقات مشخص شد که شیرخوارها ۵ نوع گریه دارند که شکل آن تحت تاثیر فرهنگ و زبان منطقه‌ی محل سکونت شیرخوار قرار نمی‌گیرد. البته به‌مانند تکلم بزرگسالان، هر نوزاد گریه‌ای با لهجه و تن خاص خود دارد!
حتی در متون پزشکی هم نوشته شده است که از روی فرکانس گریه‌ی شیرخوار می‌توان پی به علت گریه‌ی او برد. ‌مثلاً گریه‌هایی با فرکانس بالای ۵۱۰ هرتز، نشای از درد هستند و گریه‌های با فرکانس پایین‌تر از ۴۵۰ هرتز ناشی از گرسنگی.بدیهی است که والدین برای متوجه شدن این نکات به چند ماه زمان نیاز دارند، به‌خصوص هنگامی که مشغول بزرگ کردن فرزند نخست خود باشند. به‌همین خاطر شرکت Biloop Technologic یک اپلیکیشن ۹/۹۹ دلاری ساخت که قادر است آرامش را به خانواده‌های جوان هدیه کند و مترجمی باشد برای گریه‌های فرزندان‌شان!
وداع با ترس‌های مسافرت‌های هوایی: خیلی‌ها از پرواز واهمه دارند، دست خودشان هم نیست. در بعضی‌ها جاها این ترس البته ممکن است منطقی باشد! اما برخی از مسافران خطوط هواپیمایی معتبر جهان هم مرتب چنین ترسی را بی‌دلیل تجربه می‌کنند؛ ترسی که گاهی موجب می‌شود از پرواز صرف‌نظر کنند و به مسافرت زمینی روی بیاورند.
به‌همین دلیل شرکت Virgin Atlantic به این فکر افتاد که برنامه‌ای به نام «پرواز بی‌ترس» برای آیفون بنویسد که به این دسته از مسافران یاری دهد بر ترس‌شان غلبه کنند. این برنامه حاوی ویدئویی است که اطلاعات لازم درباره‌ی پرواز و انواع صداهایی که در طی آن ممکن است به گوش مسافر برسد، می‌دهد. این برنامه قسمت دیگری دارد که به نگرانی‌های مسافران پاسخ می‌دهد. مثلاً می‌گوید که اگر یک موتور هواپیما آتش بگیرد، چه خواهد شد.کاربر این برنامه ابتدا باید درجه‌ی ترس خود را مشخص کند، سپس برنامه برحسب نوع نگرانی مسافر، مثلاً ترس او از مشکلات مکانیکی، فرودهای اضطراری یا صداها، جلسات روزانه‌ی ریلکسیشن قبل از پرواز برای او ترتیب می‌دهد. در قسمت ریلکسیشن، صحنه‌هایی از پرواز مشخص می‌شود و در همین حین، مردی با صدای آرامش‌دهنده سعی می‌کند رفته‌رفته ترس مسافر را از بین ببرد. با این‌همه اگر باز هم مسافر در هنگام پرواز دچار حمله‌ی ترس شود، می‌تواند روی قسمت مخصوص حمله‌ی ترس کلیک کند تا به او توصیه‌های متناسب، مثلاً توصیه به کشیدن نفس‌های آرام و عمیق داده شود.
از آن‌جا که در ارتفاع پایین و در هنگام فرود و برخاستن هواپیما طبق مقررات گوشی‌های موبایل باید خاموش شوند، این برنامه فقط در این زمان‌ها محدودیت کارکرد دارد.
چشمی برای کوررنگ‌ها: اپلیکیشن سوم Retina نام دارد و به افراد کوررنگ کمک می‌کند. انگیزه‌ی استفان فورست که این برنامه را نوشته است، جالب است:

روزی او متوجه شد دوستش که مبتلا به کوررنگی قرمز- سبز است، متوجه نیست دوچرخه‌ای که به‌مدت دو سال صاحب آن بوده، برخلاف تصورش سبز نیست و در واقع قرمز است! او مشتاق شد به این افراد که تعداد آن‌ها کم هم نیست و مرتب در هنگام خرید در انتخاب رنگ لباس و اجناس دیگر دچار مشکل می‌شوند، کمک کند. به‌همین خاطر برنامه‌ای به نام Retina نوشت که وقتی جلوی چیزی گرفته می‌شود، رنگ آن را نمایش می‌دهد.اپن سورس در خدمت بیماران
۸۸/۸/۲۰٫
بیماری‌های ناتوان‌کننده‌ی زیادی وجود دارند، اما در میان آن‌ها بیماری‌هایی که در عین وارد نیاوردن خدشه به قوای ذهنی و خلاقیت بیمار، از لحاظ جسمی او را دچار محدودیت شدید می‌کنند، نسبت به بقیه رنج‌آورتر هستند. چنین بیماری‌هایی وقتی طولانی شوند، با شکنجه تفاوتی ندارند، چرا که بیمار می‌بیند یک محدودیت فیزیکی باعث شده نتواند از شایستگی‌ها و ایده‌های ذهنی‌اش استفاده کند.
ALS که یک بیماری پیش‌رونده‌ی عصبی است، در همین دسته قرار می‌گیرد. این بیماری به‌تدریج باعث فلج شدن کامل مبتلایانش می‌شود، طوری که آن‌ها در نهایت دچار مشکل تنفسی و تکلم می‌شوند و حتی در تنفس هم با دشواری مواجه می‌شوند. بی‌شک مشهورترین بیمار مبتلا به این عارضه استفان هاوکینگ است، به‌احتمال زیاد بارها زندگی‌نامه‌ی را او خوانده یا مستندهایی در مورد او دیده‌اید. این فیزیکدان برجسته می‌تواند با حرکت دادن چشمانش، به‌یاری یک کامپیوتر، حرف بزند، مقاله بنویسد و حتی سخنرانی کند. اما بر سر بیماران دیگری که همین عارضه را دارند، چه می‌آید؟ آیا همگی به نرم‌افزارها و سخت‌افزارهایی مشابه دسترسی دارند و از عهده‌ی خرید آن‌ها برمی‌آیند؟ مهم‌تر از آن، آیا این ابزارها جوابگوی نیازها و استعدادهای متفاوت این بیماران هست؟چنین نیازی، منجر شد که گروهی از افراد، یک پروژه‌ی پژوهشی مشارکتی را با هدف ابداع سخت‌افزارها و نرم‌افزارهای ارزان و کارا شروع کنند. آن‌ها در نخستین گام ‌تصمیم گرفتند به‌یاری یک هنرمند به نام تونی خوآن بشتابند. تونی یک هنرمند Graffiti بود. اگر با Graffiti آشنا نیستید، می‌توانم آن را با تسامح، هنر نقاشی با حروف برای‌تان تعریف کنم. تونی از سال ۲۰۰۳ مبتلا به ALS ‌شده و به‌جز چشم‌ها، قادر به حرکت دادن هیچ عضو دیگری از بدن نبود. او تصور می‌کرد مجبور است در باقیمانده‌ی عمر با حسرت به طرح‌های گذشته‌اش نگاه کند.
در اینجا بود که پروژه‌ی EyeWriter شروع شد. اعضای گروه موفق شدند در مدت کوتاهی نرم‌افزار اپن سورس (کد باز)۱ و رایگان به‌همراه سخت‌افزار ارزانی با هزینه‌ی تنها ۵۰ دلار ابداع کنند که تونی را از انزوای ناخواسته‌اش درآورد. حالا تونی در حالی که در بستر خوابیده است، می‌تواند با حرکت چشم طرح‌های هنری‌اش را بکشد. در ابتکاری دیگر، آن‌ها سیستم را به پروژکتورهایی در فاصله‌ی چند مایلی بیمارستان متصل کردند که طرح‌های کشیده شده‌ی تونی را روی دیوارهای شهر نیویورک می‌اندازد تا همه‌ی مردم بتوانند آن‌ها را ببینند.سیستم ساخته شده در پروژه‌ی EyeWriter می‌تواند توسط همه‌ی هنرمندانی که مشکل مشابه دارند، مورد استفاده قرار بگیرد.

۱٫ نرم‌افزارهایی که آزادی‌های زیر را برای کاربر قایل شوند، نرم‌افزار آزاد (Free) یا کد باز (Open source) خوانده می‌شوند:
–    آزادی اجرای برنامه برای هر کاری
–    آزادی مطالعه‌ی چگونگی کار برنامه و تغییر آن
–    آزادی تکثیر و کپی برنامه
–    آزادی تقویت و بهتر کردن برنامه و توزیع آن برای همگان. (تعریف از ویکی‌پدیای فارسی)


نام‌ها در پزشکی: دکتر ویلیام گنز
۸۸/۸/۲۴٫
در پزشکی نام بسیاری از شیوه‌های جراحی یا ابزارهای پزشکی و همچنین بسیاری از سندرم‌ها، نشانه‌ها یا بیماری‌های خاص، همان نام پزشکان ابداع‌کننده یا کشف‌کننده‌ی آن‌هاست. معمولاً آن‌قدر درگیر خواندن خود مبحث علمی هستیم که از این نکته غافل می‌شویم که در پشت هر یک از این نام‌ها داستان و تاریخچه‌ی مفصلی قرار دارد و چه‌بسا هر یک از این نام‌ها ثمره‌ی زندگی پرتلاش یک پزشک بوده است.
به‌نوشته‌ی روزنامه لس‌آنجلس تایمز، یکی از همین پزشکان که مخترع یکی از ابزارهای روتین در پزشکی یعنی «کاتتر سوان- گنز» بود، دیروز درگذشت:
دکتر ویلیام گنز (William Ganz) دیروز در ۹۰ سالگی به مرگ طبیعی چشم از دنیا فروبست. او پزشکی بود که کاتتر شریان ریوی یا کاتتر سوان- گنز را اختراع کرد.
بعضی مواقع در پزشکی، نیازمند دانستن لحظه به لحظه‌ی فشارهای دهلیزها و بطن‌های قلب یا فشار خون در شریان‌های ریوی هستیم. مثلاً در بیماری که مبتلا به نارسایی شدید قلبی یا عفونت شدید (Sepsis) است، یا بیمارانی که سوختگی شدید دارند، برای تعیین مقدار تجویز مایع یا تعیین دوز داروهای قلبی، نیازمند پایش مداوم فشار دهلیز و بطن راست و شریان ریوی هستیم. کاتتر سوان- گنز به‌همین کار می‌آید.کاتتر سوان- گنز لوله‌ی انعطاف‌پذیری است که در انتهای آن بالونی تعبیه شده که پس از رسیدن به مقصد، می‌تواند باد شود. تا پیش از ابداع این کاتتر، پزشکان مجبور بودند کاتترهای سخت و غیرقابل انعطاف را از طریق عروق بزرگ کشاله‌ی ران و با راهنمایی فلوروسکوپی به‌سمت قلب هدایت کنند؛ کاری که هم وقت‌گیر بود و هم مخاطرات زیادی داشت.
اما دکتر گنز به‌دنبال راه ساده‌تری بود. ایده‌ی اختراع کاتتر سوان- گنز هم خیلی غیرمترقبه به ذهن او خطور کرد: روزی او مشغول تماشای حرکت قایق‌های بادبانی بود و ناگهان به فکرش رسید که اگر در انتهای کاتتر، بالونی تعبیه شود، فشار جریان خون می‌تواند کاتتر را با دقت به جای درست راهنمایی کند. او در سال ۱۹۷۰ با همکاری پزشک دیگری به نام دکتر جرمی سوان (Jeremy Swan) موفق به این مهم شد.
اختراع کاتتر سوان- گنز تنها کار برجسته‌ی گنز نبود. گنز نقش کلیدی در ابداع «ترومبولیز» یا حل کردن لخته‌های مسدودکننده‌ی عروق با استفاده از آنزیم، داشت. با این شیوه‌ی درمان طبی، او روی زندگی و بقای میلیون‌ها بیمار تاثیر گذاشت. در سال ۱۹۸۲، بعد از انجام چند آزمایش روی حیوانات، او نخستین پزشکی بود که یک کارآزمایی بالینی ترومبولیز روی انسان‌ها انجام داد.
جالب است بدانید که دکتر گنز برای رسیدن به این موفقیت‌ها و درجات علمی راه ساده‌ای را طی نکرد. ویلیام گنز در سال ۱۹۱۹ در شهر کوچکی به نام کوزیک (Kosice) در اسلواکی به‌دنیا آمد. او یک دانش‌آموز خوب و یک بازیکن خوب فوتبال در دوره‌ی دبیرستان بود. در سال ۱۹۳۷ موفق به ورود به دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه چارلز در پراگ شد، ولی دو سال بعد نازی‌ها چکسلواکی را اشغال کردند و دانشجویان را مورد کنکاش نژادی قرار دادند. یهودی بودن گنز باعث فرستاده شدن او به یک اردوگاه در مجارستان شد و خوش‌شانسی محض باعث شد که او به آشویتس فرستاده نشود.
یک سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، او به دانشگاه برگشت و در سال ۱۹۴۷ به عنوان یک دانشجوی ممتاز فارغ‌التحصیل شد.
گنز ۲۰ سال در چکسلواکی زندگی کرد، ولی سیستم انعطاف‌ناپذیر کمونیست‌ها را نتوانست تاب بیاورد. در سال ۱۹۶۶ او با همسر و دو پسرش به بهانه‌ی سفر تفریحی به ایتالیا از کشور خارج شدند و وقتی به وین رسیدند، تقاضای ویزای آمریکا کردند. به‌خاطر این‌که او خویشاوندانی در لس‌آنجلس داشت اجازه‌ی ورود داده شد. بعد از رسیدن به آمریکا، به او کاری در مرکز پزشکی Cedars-Sinai داده شد. یکی از پسران گنز هم‌اکنون متخصص ریه و دیگری متخصص قلب در هاروارد است.
بنابراین بار دیگر که یک کتاب پزشکی را ورق می‌زنید و نام بیماری یا ابزاری را می‌خوانید، بد نیست جستجویی در گوگل کنید تا ببینید در پشت‌صحنه چه مغزها و دستان پرتوانی درگیر بوده‌اند.

سایبورگ‌ها
۸۸/۸/۲۵٫
اصطلاح «سایبورگ» (Cyborg) به موجودی اطلاق می‌شود که علاوه بر اعضای طبیعی بدن، دارای ارگان‌های عملکردی مصنوعی هم باشد. زمانی این اصطلاح اختصاصاً در داستان‌های علمی- تخیلی مورد استفاده قرار می‌گرفت، اما این روزها دیگر «سایبورگ» یک اصطلاح انتزاعی نیست. در این یادداشت با یک سایبورگ و همچنین مردی آشنا می‌شوید که یکی از اعمال فیزیولوژیکش را تنها به‌یاری یک کنترل از راه دور می‌تواند انجام دهد!
مورد عجیب راب اسپنس: راب اسپنس (Rob Spence) یک فیلمساز مستند ۳۷ ساله‌ی مقیم کاناداست. در ۹ سالگی به‌دنبال یک حادثه، بینایی چشم راست او به‌شدت آسیب دید. ۳ سال قبل، پزشکان مجبور شدند چشم راست او را تخیله کنند. از آن زمان به بعد او از یک چشم‌بند برای پوشاندن کاسه‌ی خالی چشم استفاده می‌کرد تا این‌که سرانجام تصمیم گرفت یک پروتز نصب کند، اما نه یک پروتز معمولی!
او که یکی از علاقه‌مندان سریال محبوب دهه‌ی ۷۰ میلادی، یعنی «مرد شش میلیون دلاری» است، زمانی که قرار شد پروتزی برایش کار گذاشته شود، ایده‌ای به ذهنش راه یافت. او به دوربین موبایلش نگاه کرد و با خود فکر کرد چقدر خوب است دوربینی به‌همین کوچکی به‌جای چشم آسیب‌دیده‌اش می‌داشت.راب اسپنس سرمایه‌ی زیادی برای عملی کردن ایده‌اش نداشت، ولی خیلی‌ها بعد از مطلع شدن از این ایده کمکش کردند. مهندسانی داوطلب شدند که به‌صورت پاره‌وقت روی این پروژه کار کنند. شرکتی که در ساخت دوربین‌های کوچک برای موبایل، لپ‌تاپ و آندوسکوپ‌ها تخصص دارد، دوربینی به او هدیه کرد و سرانجام ایده‌ی او عملی شد. او حالا پروتزی دارد که مجهز به یک دوربین کوچک است، این دوربین با حرکت ماهیچه‌های چشمش، به‌طور طبیعی حرکت می‌کند و دقیقاً مناظری را که او در حال دیدن آن‌هاست، ثبت می‌کند.
دوربینی که اکنون راب اسپنس روی پروتز خود دارد، گرچه بینایی را به او بازنمی‌گرداند، اما در عوض می‌تواند با انتقال بی‌سیم تصاویری که او در حال دیدن‌شان است، کار بی‌نظیری انجام دهد. اسپنس ‌امیدوار است چشم جدیدش در ساختن فیلم‌های مستند به او بسیار کمک کند.
این ابتکار و اختراع آن‌قدر جالب بود که مجله‌ی تایم پروژه‌ی Eyeborg را به‌عنوان یکی از ۵۰ اختراع برتر سال ۲۰۰۹ برگزید.اما همین امروز مطلب جالب دیگری را در «تلگراف» خواندم:
جد کالوین ۵۵ ساله، یک مدیر پروژه‌های آی‌تی مقیم انگلستان، مدتی پیش، بعد از یک تصادف با موتورسیکلت به‌شدت آسیب دید و متاسفانه روده‌ها و ناحیه‌ی مقعد او هم در میان اعضای آسیب‌دیده بودند. جراحان مجبور شدند کولوستومی برای او کار بگذارند، یعنی روده‌ی بزرگش را طی عملی به جدار شکمش متصل کنند، تا مدفوع به‌جای مقعد از جدار شکم خارج شود.
بعد از مدتی جراحان بیمارستان سلطنتی لندن طی عمل پیچیده‌ای موفق شدند ‌ناحیه‌ی مقعد او را بازسازی کنند. آن‌ها برای این کار از عضلات بالای زانوی او استفاده کردند و این عضلات را دور اسفنکتر خروجی روده‌ی بزرگ قرار دادند. برای کنترل دفع هم الکترودی را به اعصاب این ماهیچه‌های پیوند شده وصل کردند.
اما نکته‌ی جالب این است که کنترل این الکترودها با یک کنترل از راه دور کوچک صورت می‌گیرد که آقای کالوین همیشه در جیبش قرار می‌دهد. همین مطلب باعث شده که این داستان بسیار رسانه‌ای شود!اما کالوین اصلاً از این‌که همه‌جا از او به‌عنوان مردی یاد می‌کنند که با کنترل از راه دور توالت می‌رود، ناراحت نیست و کار پزشکان جراحش را در حکم یک معجزه می‌داند که او را از رنج و عذاب زیاد نجات داده است. او که قبلاً مجبور بود همیشه یک کیسه‌ی کولوستومی با خود داشته باشد، حالا عملاً زندگی‌اش تغییر کرده است و اعتماد به‌نفس از دست‌ داده‌اش را بازیافته است.

برای مشاهده‌ی متن کامل و منابع و ارجاعات مقالات فوق می‌توانید به نسخه‌ی الکترونیک آن‌ها در وبلاگ «یک پزشک» مراجعه کنید.

دکتر علیرضا مجیدی

http://www.1pezeshk.com

برچسب‌ها: ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬ ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.