هزارتوهای آگاهی (۶)/ سارا رها/ آزادی اراده: فریب یا واقعیت؟ (۱)
بدست پزشكان گيل • 5 آوریل 2010 • دسته: آوای موجمن نبودم، این نورونهای من بودند که این تصمیم را گرفتند!
وقتی بچهها، غالباً بچههای ایرانی، کار بدی میکنند اکثراً میگویند این من نبودم که کار بد کردم، شیطان گولم زد! و البته این استدلال را از بزرگترهایشان یاد میگیرند. ولی موضوعی را که میخواهم اینجا به بحث و نقد بگذارم، تربیت بچه نیست، بلکه بحثی است که در سالهای اخیر بیشتر از همیشه داغ شده و آن بحث «آزادی ارادهی انسان» است. برخی از نوروساینتیستها بر این عقیدهاند که آزادی اراده یک فریب بیشتر نیست و ما توسط ژنهایمان و قسمت ناخودآگاه مغزمان است که عمل میکنیم. در مقابل دانشمندان دیگری هم هستند که کاملاً برعکس این عقیده را دارند. در یادداشتهای پیشین مطالبی را در ارتباط با این موضوع بهطور پراکنده به بحث و نقد کشیدهام اما بگذارید قسمت اول این بحث را با گزارش چاپ شده توسط بِرنز و سِردلو در مقالهای از آرشیو ژورنال نورولژی شروع کنم. مقاله با گزارشی دربارهی یک معلم ۴۰ ساله که بهلحاظ اجتماعی مردی ملایم و منطقی بوده، شروع میشود:
مردی که بهلحاظ فیزیکی سالم بهنظر میآید، بهتدریج تمایل فزایندهای به پورنوگرافی، خصوصاً پورنوگرافی کودکان، پیدا میکند در حالی که به گفتهی خودش قبلاً هرگز تمایلی به این موضوع نداشته است. از سه سال گذشته او عکسهای مجلات پورنوگرافی را جمعآوری و نگهداری میکند و در عینحال تلاش دارد که این تمایل خود را مخفی نگاه دارد چونکه آن را خطا میداند ولی با این وجود موفق به سرکوب تمایلات خود نمیشود. موضوع از دید همسرش مخفی میماند تا زمانی که دخترخواندهی نوجوان مرد متوجه رفتار غیرطبیعی او میشود و به مادرش میگوید و ماجرا فاش میشود. همسر مرد که از ماجرا شوکه شده است به پلیس خبر میدهد. مرد را دستگیر میکنند و در دادگاه به اتهام کودکآزاری محکوم به زندان یا گذراندن یک دورهی ۱۲ مرحلهای در مرکز مخصوصی برای درمان تمایل سکسی به کودکان میشود. مرد دومی را انتخاب میکند. در طول آن دوره، علیرغم اینکه مرد بهشدت مایل است که از زندان حذر کند، با اینهمه همچنان نمیتواند جلوی تمایل شدید خود را به پرستاران زن بیمارستان بگیرد و رفتارش نهتنها بهتر که نمیشود بلکه بدتر هم میشود. در نتیجه تصمیم بر این میشود که او را به زندان بفرستند.
درست در شب پیش از فرستاده شدنش به زندان، مرد از سردرد شدیدی شکایت میکند ولی دکترهای بیمارستان اول گمان میکنند که او بهدلیل فرار از زندان رفتن است که سردرد دارد. وقتی مرد از قصد خود برای خودکشی و در عینحال تمایل به تجاوز به زن پیری در آن مرکز سخن میگوید برایش جلسهی مشاوره با روانپزشک توصیه میکنند. ولی فردای آن روز مرد تعادلش را هم تقریباً از دست میدهد و در نتیجه او را به اورژانس میبرند و از مغزش اسکن میکنند و داستان در واقع از اینجاست که بهلحاظ نوروساینس و فلسفی جالب میشود. همانطور که در عکسهای زیر میبینید، در قسمت لوب فرونتال مغز مرد تومور بزرگی دیده میشود.تومور را با جراحی درمیآورند و آثار عدم تعادل و همچنین علاقه به پورنوگرافی ناپدید میشود و پس از ۷ ماه مرد به تشخیص آن مرکز درمانی اصلاح یافته و نرمال تشخیص داده میشود و اجازه پیدا میکند به خانه پیش همسر و دخترخواندهاش برگردد.
ولی دوباره بعد از گذشت چند ماه، سردردهای او بهعلاوهی علاقه و احساس کنترلناپذیر به عکسهای پورنوگرافی شروع میشود. باز به بیمارستان مراجعه میکند و از مغزش اسکن میکنند و میبینند که تومور دوباره رشد کرده است. پس دوباره مغز او را برای برداشتن تومور رشد کرده در همان محل قبلی جراحی میکنند.
مقالهی فوق مقالهی پزشکی است که من فقط قسمت گزارش وضعیت بیمار را بدون پرداختن به جزییات پزشکیاش نقل کردهام. باقی داستان را مقاله ذکر نمیکند و فقط به ذکر چگونگی تومور در مغز میپردازد. من هم در جایی نخواندهام که باقی داستان چه میشود، آیا باز هم تومور رشد میکند یا اینکه مرد برای همیشه از شر آن تومور و تبعات آن خلاص میشود. ولی نکته اینجاست که پس از این ماجرا بحث اینکه همهی اعتیادها و قتل نفسها نیز ریشه و دلیل بیولوژیکی دارند، پس این مغز است که باید به محاکمه کشیده شود، داغ میشود.
«من در نظر میگیرم، من انتخاب میکنم، من عمل میکنم.» ( ارسطو)
اما چقدر مطمئنایم که چه چیزی را انتخاب کردهایم؟
دیوید هیوم، یکی از تاثیرگذارترین فلاسفهی قرن ۱۸، میگوید: «تصمیمات ریشه در اعتقادات و احساسات دارند نه در دانستنهای شخص. اعمال بدون دلیل اعمال غیرعادی و بیمعنی هستند.» او میگوید که انتخابهای آزاد ریشه در اعتقادات و شخصیت، نیازها و عادتهای ما دارند و اینها انتخابهایی هستند که ما برایشان مسوولایم. مثلاً اگر من بهیکباره انتخاب کنم که این بحث را نیمهکاره رها کنم و این کامپیوتر را هم از پنجره به بیرون پرت کنم، در حالی که این تصمیم از روی مثلاً از دست دادن انگیزه، ترس، احساس وظیفهی اخلاقی، یا هر دلیل منطقی (منطقی از دیدگاه خودم) نباشد، آن وقت آن تصمیم و عمل یک عمل غیرعادی تلقی خواهد شد و براساس عقیدهی هیوم جزو انتخابهای آزاد یک انسان قرار نخواهد گرفت.
بهنظر این حرفها بدیهی میآید؛ نه؟ و اما یک عدهای دیگر از فلاسفه از تئوری کوانتوم مکانیک بهره میگیرند و میگویند که آزادی در ساختار هر واقعیتی بهشکلی غیرقابل پیشبینی در سطح مایکروفیزیک با وجدان بشر در تقابل است. در برابر این عقیده، هیوم میگوید که اگر یک عمل بر طبق تئوری کوانتوم یک پدیدهی کاملاً تصادفی در سطح مایکروفیزیک است و هیچ ربطی به نیازها، احساسات یا عقاید شخص ندارد، پس چرا اصلاً آن عمل را یک عمل آزاد میدانید؟
به هرحال بحث دربارهی اراده و انتخاب آزاد بهلحاظ فلسفی بسیار زیاد است. قرنهاست که فلاسفه دربارهی آن مشغول بحثاند و هدف من در این یادداشت بحث از دیدگاه فلسفی صرف نیست بلکه از دیدگاه نوروساینس است. در مقالهای دیگر مربوط به همین بحث، محققین مینویسند اعتقاد عمومی بر این است که نیات و نتایج یک عمل به هم بسیار مربوطاند. تحقیقات بسیاری شده است که مدل فیدفورواردی را برای ارتباط نیت با عمل در مغز ارایه میدهد. در این مدل، فیدبک حاصل از انتخاب و عمل شخص، پیش از آنکه او عملی انجام دهد، شبیهسازی شده است. اما نویسندگان این مقاله میپرسند: اگر ما همیشه قادر نباشیم خطای کارمان را تصور کنیم چه؟ در آن صورت چه فکری خواهیم کرد؟
برای پاسخ به این پرسش، آزمایشی طراحی کردند که ببینند آدمی اصلاً چقدر میتواند متوجه خطای انتخاب خود شود یا اصلاً چقدر متوجه است که چه چیزی را انتخاب کرده است. آزمایش این بود که هر بار (۱۵ مرتبه در کل) دو عکس از دو زنِ مختلف را به شخص مورد آزمایش (۱۲۰ فرد که ۷۰ نفرشان زن بودند) نشان دادند و از او پرسیدند کدامیک بهنظرش جذابتر است. بعد عکسها را پشت و رو روی میز گذاشتند و آن عکسی را که شخص آن را جذابتر دانسته بود (دست راستی یا دست چپی) به او نشان دادند و پرسیدند که آیا این همان انتخاب آنها بوده است یا نه. از این ۱۵ مرتبه، ۳ بار بهطوری که شخص مورد آزمایش متوجه نشود، عکس دست راستی را با عکس دست چپی عوض کردند که هدف در واقع همین ۳ مرتبه آزمایش بود که ببینند آیا اشخاص متوجه میشوند که این همان عکس مورد انتخاب آنها نبوده است یا نه. نتایج نشان داد تنها ۱۳٪ از دفعاتی که عکس دست راست و چپ را عوض کردند، اشخاص متوجه شدند که عکس مورد نظر آنی نبود که آنها انتخاب کرده بودند! آزمایش را با عکسهایی که اصلاً شبیه به هم نبودند تکرار کردند و باز فقط ۲۷٪ دفعات اشخاص متوجه تفاوت آنچه انتخاب کرده بودند با آنچه به آنها نشان داده میشد، شدند.
نویسندگان نوشتهاند با وجودی که این آزمایش هیچ نتیجهای برای مکانیزم عدم تشخیص تفاوت در نیت و نتیجهی عمل نمیدهد ولی امیدوارند راهی برای زیر سوال بردن اتکا بر نیت یک عمل باز کرده باشند.
کنترل بر خود، کلید موفقیت
محققین از این آزمایش گمانهزنی کردند که شاید اساساً آدمی چندان واقف به تصمیمات خود نیست. بهنظر من اما، این نتیجه از آن تحقیق اصلاً درنمیآید. آن تحقیق حداکثر شرایطی را که مغز دچار خطا میشود توضیح میدهد. برای اثبات آن مدعا میبایست جای عکس دست چپ و راست را عوض نمیکردند. آن وقت بهنظر من اکثر قریب به اتفاق افراد احتمالاً میتوانستند متوجه شوند عکس تغییر کرده است.
مغز افراد مورد آزمایش برای بهیاد سپردن عکسی که انتخاب کرده بودند، احتمالاً بیش از آنکه به جزییات عکس دقت کرده باشد، مکان چپ یا راست بودنِ عکس را بهخاطر سپرده بود. در واقع تصویر انتخاب شده با درک Spatial مغز مرتبط شده بود و هم از اینرو وقتی جای عکس را عوض کردند، افراد در اینکه آیا آن همان عکس انتخاب شده بود یا نبود به اشتباه افتادند. برای متقاعد کردن خود، بازسازی این تحقیق کار سادهای است و میتوانید امتحان کنید و اثر Spatial perception مغز را ببینید.
بسیاری از اینگونه تحقیقات، مثل آن تحقیق دیگری که خیلی هم سروصدا بهپا کرد و پارسال در مجلهی معروف «نیچر» چاپ شد و من هم در شمارههای پیش دربارهاش مفصل نوشتم، بهنظر من نتایجی که میگیرند بیشتر رسانهپسند است تا علمی. کارشان تحقیقی علمی است ولی نتیجهگیری و تعمیمبخشیای که میکنند بسیار ناقص است.
تحقیقات در زمینهی اینکه مغز چگونه یک تصمیم را میگیرد، بهدلیل پیشرفت تکنولوژی و دستگاههایی مثل EEG و fMRI در عصر حاضر بسیار زیاد شده است و بهویژه در پرتو آزمایشهای دههی اخیر، بحث اینکه آیا اساساً آدمی ارادهی آزاد دارد یا نه، با وجودی که قرنهاست فلاسفه درباره آن بحث کردهاند، داغتر از همیشه در جریان است. مطمئناً در این نوشتهی کوتاه نمیتوان بهطور مفصل به همهی جوانب این بحث نگاهی انداخت و به حرفهای همهی صاحبنظران در فلسفه و نوروساینس اشاره کرد، بنابراین من آنهایی را که برای خودم مهمتر و جالبتر بودهاند مطرح میکنم؛ از هر دو طرف متضاد: اعتقاد به آزادی اراده و یا عدم اعتقاد به آن.
خانم چرچلند نکتهای را مطرح کرده که بسیار هم مورد توجه قرار گرفته است: اینکه بهتر است بهجای ارادهی آزاد روی «کنترل بر خود در آدمی» بحث شود.
او میگوید چون بحث ارادهی آزاد از طریق آزمایشهای نوروساینس قابل اثبات نبوده و نیست و از آن طرف فلسفهای که خود را وقف تصمیمات بدون دلیل کند مثل فلسفهای است که دربارهی اثبات مسطح بودن زمین بحث کند و باز از طرفی دیگر چون مسوولیتپذیری در جامعه از مسایل عمدهای است که سیستم قضایی به آن وابسته است، پس باید ما کمی بهجای بحث دیرینهی «آزاد بودن اراده» روی «کنترل بر خود بحث» کنیم. امتیاز این تغییر این است که برخلاف ارادهی آزاد که نمیتوان آن را در غیر انسان آزمایش کرد، مفهوم کنترل بر خود در حیوانات هم قابل آزمایش است.
کنترل بر خود، ما را قادر میکند در موارد مشکلی که بحث ارادهی آزاد راه به جایی نمیبرد، بتوانیم درک منطقیای از قضیه داشته باشیم. کنترل بر خود ممکن است در افرادی بهدلیل وجود تومور مغزی از بین برود (مثل مثالی که در ابتدای این یادداشت آمد). این کنترل در بیماران مبتلا به صرع به هنگام تشنج یا افرادی که دچار بیهوشی میشوند نیز از بین میرود و در بیماران مبتلا به وسواس یا بیمارانی که برخی حرکات غیرارادی دارند، کاهش مییابد.
بهگفتهی خانم چرچلند، اینکه به هنگام عدم کنترل بر خود چه میشود و مغز ما دقیقاً چه عملکردی دارد، به تحقیق و دقیقاً هنوز روشن نیست ولی نوروساینس تجربی بهتدریج در سالهای اخیر اطلاعات بیشتری در اختیار ما گذاشته است. مثلاً ما میدانیم کدام قسمت مغز با تصمیمگیریهای ریسکی و کدام قسمت با تصمیمگیریهای کمخطرتر ارتباط دارد. نتایج اینگونه تحقیقات بهنظر قانعکننده میآید و این امید را میدهد که حداقل رفتار نوروبیولوژیک مغز را در ارتباط با کنترل بر خود و فرق آن را با مغزی که مشکل کنترل بر خود دارد روزی خواهیم فهمید.
یکی از آزمایشهای جالبی که در زمینهی کنترل بر خود شده، تحقیقی است که دکتر والتر مایکل در دههی ۱۹۷۰ روی بچههای ۴ ساله شروع کرد و بعد زندگی و وضعیت شغلی، تحصیلی و مالی همان بچهها را تا ۳۰ سال بعد مورد بررسی قرار داد. او بچههای ۴ ساله را (تکتک) در داخل اتاقی با یک شیرینی و یک زنگ تنها میگذاشت. به آنها میگفت که اگر زنگ را به صدا دربیاورند او به اتاق خواهد آمد و آن وقت آن بچه میتواند شیرینی را بخورد. ولی اگر صبر کند و زنگ را به صدا درنیاورد تا او خودش به اتاق برگردد، آن وقت بهجای یک شیرینی دو تا شیرینی میتواند بخورد. رفتار بچهها را که میزان صبر کردنشان از ۱ تا ۱۵ دقیقه فرق میکرد در طول آن مدت توسط یک دوربین ضبط کرد. ویدئو نشان میدهد که بچهها برای کنترل خود برای نخوردن شیرینی بعضی بیصبرانه چشمهایشان را میبستند، بعضی دیگر مدام وول میخوردند، بعضی آواز میخواندند، و یا بعضی حتی دعا خواندند؛ خلاصه هر یک به طریقی تلاش میکرد صبر کند!
نتایج آزمایش دکتر مایکل آشکار نشد تا سه سال پیش که او گزارشی از چگونگی وضعیت آن بچهها در سالهای بزرگسالیشان تهیه کرد. نتایج نشان میدهد کودکانی که بیشتر صبر کردند و در واقع کنترل بیشتری بر خود داشتند، نمرات کنکور بالاتری آوردند، به دانشگاههای بهتری رفتند و بهطور متوسط از وضع مالی بهتری نیز برخوردار شدند. اما بچههایی که اصلاً نتوانسته بودند صبر کنند، در میانشان بچههای مردم آزار و شر بیشتر بود، بدترین نمرهها را گرفتند و تعداد بیشتری تا سن ۳۲ سالگی معتاد شده بودند.
بهگفتهی این مقالهی نیویورک تایمز، آزمایش دکتر مایکل علاوه بر نشان دادن اثر کنترل بر خود روی آیندهی کودکان، به این لحاظ هم مهم است که در دنیای امروز کلی هزینه میشود که چگونه وضعیت آموزش را برای کودکان بهتر کنیم، چگونه فقر را کم کنیم، چگونه از سرمایههای مردمی استفاده کنیم و… ولی وقتی مسوولین میخواهند برای حل این مشکلات نشانه روند، تلاش میکنند که مثلاً سایز کلاسهای درسی را کم کنند، حقوق معلمها را زیاد کنند، مهد کودکهای عمومی را زیاد کنند و… اما نتایج این راه حلها روی مشکلات بهطرز ناامید کنندهای همیشه ضعیف بوده است. ولی نتایج تحقیق دکتر مایکل این را میگوید که بهجای همهی این راه حلها باید روی کنترل بر خود در بچهها کار کرد. نتایج او نشان میدهد که افراد صبور میتوانند حتی کلاسهای خسته کننده را تحمل کنند و مدرکشان را بگیرند. آنها بهتر میتوانند زبان یاد بگیرند و از مشروبخواری و اعتیاد دوری کنند. ولی افراد بدون مهارتهای کنترل بر خود، در مدرسه بهطور مرتب رد میشوند و بنابراین احتمالاً دیگر ادامهاش هم نمیدهند. برای آن قبیل از جوانها زندگی یکسری از تصمیمات احمقانه است: بارداری در نوجوانی، اعتیاد، قمار و درگیری در جنایت.
برای مشاهدهی متن کامل این مقاله و منابع و ارجاعات آن، میتوانید به نسخهی الکترونیک آن در وبلاگ «آوای موج» مراجعه کنید.
سارا رها
http://avayemoj.com/category/science/
Email: sara.raha@gmail.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل