میباش طبیب عیسوی هش/ مصطفی فرضپور ماچیانی
بدست پزشكان گيل • 25 آوریل 2010 • دسته: ویژه دکتر تائب (76)با احترام فراوان، نوشتار زیر را به پزشک فاضل و انساندوست، جناب آقای دکتر سیدحسن تائب، فرزند زندهیاد استاد سیدمحمد تائب که در یادنامهی دومین سال درگذشت او به تاریخ اسفند ۱۳۶۵ نوشته بودم «پیرمرد آبروی دیار ما بود»- آری این پسر از چنان پدری یادگار مانده است- تقدیم میکنم. و نیز به همهی پزشکان نیکنهاد که درمان بیماران را با خلوص نیت و بدون کمترین چشمداشت مادی وجههی همت قرار میدهند پیشکش میکنم.
واژهی طبیب که به فارسی پزشک گفته میشود، صفت انسانی است دردشناس و درمانکننده که به مدد دانش و بینش خود، بیماران را از رنج درد بیماری میرهاند و درمان میکند.
در فرهنگ فارسی، پزشکان به حضرت مسیح تشبیه شدهاند، یعنی همانطور که او بهاذن پرودگار بیماران را با «مسح» درمان کرده است، پزشکان نیز با تشخیص درست بیماران را شفا میبخشند. بدینسبب گویید فلان پزشک «مسیحادم» یا «مسیحدم» است. حافظ میگوید:
طبیب «راهنشین» درد عشق نشناسد
برو بهدست کن ای مردهدل «مسیحدمی»
و یا:
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانهی غیبم دوا کنند
و یا:
طبیب عشق «مسیحادم» است و مشفق، لیک
چو درد در تو نباشد، که را دوا بکند؟
با عنایت به اشعار حافظ، پزشکان دو دسته میشوند:
۱٫ «مسیحادم» که بیماران را «مهربانانه»، بدون کوچکترین چشمداشت به «کیف و جیب» او، معاینه میکنند.
۲٫ پزشکان مدعی و «راهنشین» که آن را در فرهنگهای لغت چنین معنی کردهاند: «طبیب راهنشین» کنایه از طبیبی است که سر راه نشیند و دارو فروشد. بهواقع طبیب نیست، کلاش و دکانداری است که بر سر راه نشیند: «چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا.»
معنی طبیب راهنشین- متاسفانه- در عبارت زیر که بهنقل از جراید است، مصداق پیدا میکند. آنجا که مینویسند:
تعدادی از پزشکان با کمک کارشناسان بیمه و برخی از بیماران اقدام به قاچاق داروهای گرانقیمت به خارج از کشور میکنند.
مسوول تدارکات پزشکی هلال احمر در گفتوگو با «اقتصاد پنهان» افزود: این افراد مثلثی را تشکیل دادهاند که در آن پزشکان با سوءاستفاده از دفترچهی بیماران، تعداد زیادی از داروهای کمیاب و گرانقیمت را نسخه کرده و با هماهنگی کارشناس بیمه آنها را از داروخانههای دولتی تهیه میکنند.
وی افزود: این داروها که بعضاً قیمت برخی از آنان در بازار سیاه به ۲۰ میلیون ریال هم میرسد، بهعلت حجم کم و تخصصی بودن بهراحتی با چمدان مسافران به خارج از کشور قاچاق میشوند و در کشورهای همسایه به چندبرابر قیمت بهفروش میرسند… (نقل از «دنیای اقتصاد، ۲۷ شهریور ۱۳۸۶، شمارهی ۱۳۳۹).
در فرهنگ مردم ایران، طبیب جایگاه ویژه و والایی دارد و به بیماران بهبود یافته سفارش شده که ناسپاس نباشند، که صد البته انسانیت همین را حکم میکند.
چو به گشتی طبیب از خود میازار
چراغ از بهر تاریکی نگه دار
میگویند همهی دردها دارویشان در داروخانه نیست، بلکه در درون خانه هست. معنی این مثل این است که همهی دردها جسمانی نیست که با تجویز پزشک به داروخانه رجوع شود، بلکه بسیاری از دردها روانی است و معلوم است که درمان این نوع دردها به روانکاوی و روانشناسی نیاز دارد که البته بردباری و شکیبایی بسیار میطلبد و پزشکان آگاه و متعهد به سوگندنامهی معروف پایبندند و پس از شناخت درد، راه چاره را پیدا میکنند.
کنیزک و پادشاه
در مثنوی شریف، دفتر اول، داستانی به نام «کنیزک و پادشاه» آمده است که گفتار ما را تایید میکند. مولوی میفرماید پزشک باید «دردشناس» باشد و در درمان از نیروی فوق بشری یاری بطلبد. او در این داستان به پزشکانی که به دانایی خود مغرور شده و به «خودشیفتگی» رسیدهاند، میتازد. میگوید آنان در درمان «کنیزک» بدون اینکه بگویند «اگر خدا بخواهد» (انشاءالله) خود را به «مسیح» مانند کردند و در نتیجه در درمان عاجز ماندند.
چند بیتی از آن منظومهی پررمز و راز را ذکر میکنم:
بشنوید، ای دوستان، این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش از این
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقاً شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفس چون میتپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد…
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
جان من سهل است، جان جانم اوست
دردمند و خستهام، درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و درّ و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمی است
هر الم را در کف ما مرهمی است
«گر خدا خواهد» نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
هر چه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد، اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
شه چو عجز آن حکیمان را بدید
پابرهنه جانب مسجد دوید
رفت در مسجد، سوی محراب شد
سجدهگاه از اشک شه پر آب شد
شاه در میان گریه و زاری، درمان بیمار خود را با تمامی وجود از خدا میخواست و در این گیرودار «خوابش در ربود» و در خواب به او گفته شد:
گفت ای شه، مژده حاجاتت رواست
گر غریبی آیدت فردا ز ماست
چونکه آید او، حکیمی حاذق است
صادقش دان کو امین و صادق است
در علاجش سحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین…
شاه از خواب بیدار شد و بهانتظار پزشک چشم به منظر دوخت که ناگه پزشک از در درآمد. شاه طبیب غیبی را بهنزد بیمار برد و طبیب:
رنگ روی و نبض و قاروره بدید
هم علاماتش، هم اسبابش شنید
گفت: هر دارو که ایشان کردهاند
آن عمارت نیست، ویران کردهاند
دید رنج و کشف شد بر وی نهفت
لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت
رنجش از صفرا و از سودا نبود
بوی هر هیزم پدید آید ز دود
دید از زاریش، کاو زار دل است
تن خوش است و او گرفتار دل است
گفت ای شه، خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
سپس از کنیزک پرسید:
نرمنرمک گفت شهر تو کجاست؟
که علاج اهل هر شهری جداست
دست بر نبضش نهاد و یکبهیک
باز میپرسید از جور فلک
نبض جست و روی سرخ و زرد شد
کز سمرقندی زرگر فرد شد
چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت
اصل آن درد و بلا را بازیافت…
گفت دانستم که رنجت چیست، زود
در خلاصت سحرها خواهم نمود
پزشک غیبی که روانشناس ماهری بود، با هوشیاری و روانکاوی و شکیبایی درد بیمار را شناخت و به درمانش پرداخت.
و حضرت مولوی نتیجه میگیرد:
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبوَد، عاقبت ننگی بود
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازهتر
عشق آن زنده گزین کو باقی است
کز شراب جانفزایت ساقی است
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
در پایان سخن، از پروردگار برای همهی انسانهای وارسته و از بند تعلقات دنیوی رسته آرزوی توفیق و برای افراد «ناراستخو» تعهد و انساندوستی طلب میکنم.
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کز او ماند سرای زرنگار.
* پژوهشگر، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل