یاد ایام…/ دکتر محمدعلی فائق
بدست پزشكان گيل • 25 آوریل 2010 • دسته: ویژه دکتر تائب (76)همکار عزیزم از من خواستند مطالبی کوتاه، چه بهصورت خاطره یا تجلیل، دربارهی همکار دیرینهام آقای دکتر تائب بنویسم. البته کاری بس دشوار و برای من تا حدی ناممکن است، زیرا نگارش چنین مطلبی یادآوری خاطرات تلخ و شیرین یک زندگی هشت دههای و بسیاری فعالیتهای آموزشی، اجتماعی، فرهنگی و… است که من و دکتر تائب در کنار هم انجام دادهایم. این خاطرات قطعاً در یک صفحه و چند صفحه و شاید حتی صفحات یک کتاب هم نمیگنجد. آشنایی من با دکتر تائب به ایام تحصیل مدرسه و موقعی که پدر بزرگوارش، حاج محمد تائب، معلم عربی ما بود، برمیگردد؛ معلمی که اسطورهی آموزش و اخلاق بود و هر دانشآموزی در محضرش چیزهای زیادی یاد میگرفت و من هم یکی از آنها هستم.
بهنظرم رسید بهجای بیان خاطرهای از این ایام طولانی آشنایی، اگر خاطرهای از ایام کودکی خود و دکتر تائب و در ارتباط با پدر ایشان بیان کنم شاید بهرهی بهتری داشته باشد؛ چون دکتر تائب، همانگونه که همه میدانند، از نظر اخلاق، منش، رفتار و فضل و دانش الگویی کامل از پدرشان هستند. و اما خاطره:
روزی پدرم یک ساعت جیبی با زنجیر نقرهای زیبا برایم خرید. اتفاقاً روز بعد، در اولین ساعت درس عربی داشتیم. من در کلاس در ردیف اول مینشستم. در آن روز، بدون اینکه خود متوجه باشم، بارها ساعت را از جیب بیرون آوردم و به آن نگاه کردم تا اینکه زنگ مدرسه بهصدا درآمد و بچهها شروع به بیرون رفتن از کلاس کردند. آقای تائب از من خواست که در کلاس باشم. وقتی همه بیرون رفتند بهآرامی گفتند: «شما در کلاس من میتوانید در ردیف آخر بنشینید تا بهتر و بیشتر بتوانید با نگاه کردن به ساعت وقت را کنترل کنید.» از این تذکر آنچنان شرمنده شدم که حتی نتوانستم از او عذرخواهی کنم. در هفتهی بعد تا آمدن ایشان، در بیرون کلاس ماندم. پس از عذرخواهی از ایشان تقاضا کردم به من اجازه بدهند همچنان در ردیف اول بنشینم، که ایشان با خوشرویی تمام و نوازش من آن را پذیرفتند.
خاطرات من با دکتر تائب در دوران تحصیل مدرسهای همیشه برای ما خاطرهانگیز است؛ بهخصوص آن دورهای که زندهیاد دکتر محمود بهزاد دبیر ما بود و ما بهمعنی واقعی مفهوم معلم و دانشآموزی را فهمیدیم و خاطرههای زیادی از آن دوران در ذهن داریم.
فعالیت و همکاری مشترک ما بعد از پزشک شدن نیز همچنان ادامه داشت، از زمانی که دکتر تائب در بیمارستان پورسینا بودند و من در بهداری آموزشگاهها و پس از آن در دورههای طولانی در نظام پزشکی رشت، و بعد از همهی اینها در تمام فعالیتهای فرهنگی که انجام دادیم، دکتر تائب یکی از یاران ثابت و پرتلاش من بود. او در هیات تحریریهی «گیلان ما»، انجمن «مهرورزان گیل»، موسسهی فرهنگی- هنری «مهرورزان گیلانپژوه» و… از یاران ثابتقدم من است و آثار و سخنرانیهای زیادی نیز عرضه کرده است.
آنچه من از دکتر تائب در این سالهای دور و دراز همکاری بهیاد دارم و برایم جالب توجه است، انضباط کاری، اعتقاد به اصول حرفهای و پشتکار خستگیناپذیر ایشان است، که هیچگاه و تحت هیچ شرایطی از آنها عدول تا حتی اغماض نکرد. امیدوارم سالها تندرست و پایدار باشند.
* دبیر اسبق نظام پزشکی رشت، مدیر مسوول فصلنامهی «گیلان ما»
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل