پزشکی در زمان ساسانیان
بدست پزشكان گيل • 18 نوامبر 2011 • دسته: تاریخیکی از کتابهای اوستا به نام «هوسپارم نسک» دارای اطلاعات و آگاهیهایی دربارهی پزشکی و پزشکان در زمان ساسانیان است. برای نمونه در این کتاب آمده است که اهورا مزدا برای «خواباندن» هر درد دستکم یک گیاه آفریده است.
به نوشتهی «دینکرد» پزشک دانا کسی است که بتواند بهدقت بیماری را بررسی و معاینه کند و کتابهای فراوانی خوانده باشد. باید اندامها و عضوهای بدن و مفصلها و پیوندها را بهخوبی بشناسد و دربارهی داروها و گیاهان آگاهی داشته باشد. محبوب و شیرینسخن باشد و با بیماران با شکیبایی و مهربانی رفتار کند. پزشکان را به دو دسته تقسیم میکردند: پزشک بدن و پزشک روان. هر دو گروه باید آزمونهای لازم را در مهارت و زبردستی گذرانده باشند. پزشک بدن باید نخست در درمان یک نفر کافر کامیاب شده باشد تا اجازه پیدا کند مومنان را هم درمان کند. در «وندیداد» شرط این کار، عمل موفقیتآمیز روی سه کافر است. به پزشکان گواهینامه و اجازهی پزشکی داده میشد. اگر پزشکی سه نفر را عمل میکرد و هر سه میمُردند دیگر تا پایان عمر اجازهی پزشکی به او داده نمیشد.
در «نکادوم نسک» آمده است که میتوانند «مرگارزانیان» (مجرمان و جنایتکاران مستحق اعدام) را برای آموزش و آزمونهای پزشکی زنده نگاه دارند.
اگر پزشک در بازدید از بیماران رنجور درنگ و تعلل میکرد او را جنایتکار میدانستند. پزشک مجبور بود در صورت نیاز هر روز به بازدید از بیماران خود برود. در عوض باید به او خوراک خوب میدادند و اسبی تندرو میبخشیدند و خانهای در بخش مرکزی شهر داده میشد تا بتواند بهآسانی به همهی بیماران خود سر بزند.
دستمزد پزشکان شامل غلههای نیکو و جامههای زیبا و اسب تندرو بود. بخشی از دستمزد پزشکان را باید رییس روستا یا استان یا کشور میپرداخت و پزشک حق نداشت بیش از مبلغ معینی از فقیران و تنگدستان دستمزد بخواهد. بستگی به حوزهی کار پزشک دستمزد او فرق میکرد. اگر همهی بدن را درمان میکرد یک میزان دستمزد داشت و اگر تنها عضو یا اندامی را درمان میکرد مزد دیگری.
پزشک نباید پول را بسیار دوست داشته باشد. بهترین پزشک کسی است که این کار را تنها برای خدا و ثواب آن پیش گرفته باشد. پس از او پزشکی است که هم به مال دلبستگی دارد و هم به ثواب، اما به شرط آنکه دلبستگی او به مال کمتر از دلبستگی به کار نیک باشد. پستترین پزشک کسی بود که تنها به مال دنیا دلبستگی دارد.
اگر به جستوجوی پزشک ایرانی میرفتند و یافت نمیشد، مجاز بودند به پزشک خارجی بروند. اما اگر پزشک ایرانی در دسترس بود و به پزشک خارجی میرفتند گناهی مرتکب شده بودند. (البته، گاهی شاهان ساسانی خود از این قاعده برکنار بودند و پزشکان یونانی یا سریانی را برتری میدادند.)
کتابهای پزشکی هندی و یونانی به پارسی میانه (پهلوی) ترجمه شده بود اما در برخی موارد آموزههای پزشکی یونانی تغییر داده شده بود تا با باورهای دین زرتشتی ساسانی همخوانی داشته باشد. این ترجمهها (و نیز ترجمه در دیگر زمینهها) باعث پدید آمدن «زبان علمی» پهلوی شده بود که خود این زبان بعدها در ترجمه از پهلوی به عربی بر شکلگیری زبان علمی عربی و اسلامی تاثیرگذار بود (ن.ک. فصل سوم در جلد سوم کتاب «تاریخ تمدنهای آسیای میانه» با عنوان «زندگی اندیشه در ایران ساسانی» نوشتهی زندهیاد احمد تفضلی و ا. ل. خرومُف.)
در پزشکی این دوران، مانند پزشکی بقراطی، درمان سه مرحله داشت: نخست میکوشیدند درد را با دارو درمان کنند. اگر با دارو درمان نمیشد، با آهن (یعنی کارد و جراحی) آن را درمان میکردند. پس از آهن، درمان با آتش بود. اگر با آتش هم خوب نمیشد، دیگر آن درد را درمانناپذیر میدانستند. این نکتهای است که در دورانهای بعدی نیز رایج بوده است. شاهد آن بیتی از حافظ است که میگوید:
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنَمَت؟ «آخِر الدواء اَلکی»
یعنی درمان پایانی سوزاندن و داغ آتش است. پس از آن دیگر درمانی نیست. در وندیداد درمان از سه راه دانسته شده است: گیاهان، کارد، کلام مقدس. اهمیت کلام مقدس از دو درمان دیگر بیشتر بود. یعنی باور داشتند که اگر روان بیمار درمان شود تن او نیز بهبود خواهد یافت.
رییس و مِهتر همهی پزشکان کشور را «دُرُستبَد» یا «ایران دُرُستبَد» میخواندند که رییس پزشکان بدن بود (پسوند «بَد» بهمعنای بزرگ است مانند اسپهبَد بهمعنای بزرگ سپاه. این پسوند در پارسی نو یا دری به صورت بُد تلفظ میشود). رییس پزشکان روان همان «موبَدان موبَد» بود. نامدارترین درستبَد ایران در زمان خسرو یکم انوشهروان (انوشیروان) برزویه نام داشت که کتاب «کلیله و دمنه» (کلیلگ و دمنگ) را از هند آورد و به زبان پارسی میانه (پهلوی) برگرداند.
مشهورترین مرکز آموزش پزشکی نیز مدرسهی «گُندیشاپور» (جندیشاپور) در خوزستان بود که در زمان شاپور یکم ساسانی پی افکنده شده بود اما در زمان خسرو یکم انوشیروان به اوج شهرت رسید. گفتیم که یکی از نوآوریهای ساسانیان سازمانی بود به نام «بیمارستان». مار نشان تندرستی بود و «بیمار» یعنی کسی که تندرست نیست. بیمارستان در دوران اسلامی نیز برقرار بود و پس از جنگهای صلیبی به اروپا راه یافت. گندیشاپور یکی از بیمارستانهای مشهور ایران بود که پس از اسلام نیز برقرار بود و پزشکان سرشناسی از آن بیرون آمدند. در دوران خلیفههای عباسی نیز پزشکان خلیفه از دانشآموختگان گندیشاپور برگزیده میشدند. مشهورترین این پزشکان در دوران اسلامی یک ایرانی مسیحی به نام گیورگیس (جورجیس) و پسرش به نام بُختیشوع [بهمعنای نجاتیافتهی بهدست ایشوع= عیسا] بودند.
منصور دوانیقی در سال ۱۴۸ ق. به بیماری معده گرفتار شد. پزشکان دربار در درمان وی فروماندند و وی را به رییس بیمارستان گندی شاپور یعنی جورجیس راهبری کردند. جورجیس با واگذاشتن ریاست بیمارستان به پسر خود بختیشوع به خدمت خلیفه درآمد و بهاصرار خلیفه چندی در بغداد بماند. جورجیس در ۱۵۲ ق. بیمار شد و به گندیشاپور بازگشت. در این هنگام منصور از او خواست که پسر خود بختیشوع را بهجای خویش به بغداد فرستد، اما جورجیس رضایت نداد و شاگرد خویش «عیسی بن شهلانی» را فرستاد. بختیشوع یک بار در دورهی مهدی و پس از آن در زمان هارون الرشید در سال ۱۷۱ ق. به بغداد رفت و به درمان خلیفگان عباسی پرداخت.
خاستگاه:
فصل هشتم کتاب «ایران در زمان ساسانیان»، نوشتهی آرتور کریستنسن، ترجمهی رشید یاسمی.
فرهنگ دهخدا، درآیهی بختیشوع.
برگرفته از وبلاگ: شهربراز (یادداشتهایی دربارهی تاریخ و فرهنگ ایران زمین)
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل