پزشکان نامی (۳۳)/ گزاویه بیشا: نبوغ زودرس/ دکتر بهمن مشفقی
بدست پزشكان گيل • 26 نوامبر 2011 • دسته: پزشکان نامیدر حالی که در ایتالیا فرانک به تجدید سازمان موسسات پزشکی در ناحیهی لومباردی میپرداخت و در انگلستان، در گوشهای از روستا، جنر تجارب پرارزش خویش را انجام میداد، در فرانسه وقایعی رخ میداد که اهمیتش از لحاظ تاریخ جهانی بیمانند بود و میبایست در پیشرفت دانش پزشکی آثار نمایانی بر جای گذارد. در پاریس دانشکدهی قدیم پزشکی، مانند استخوانهای پوسیدهی ماقبل تاریخ، با سماجت به حیات خود ادامه میداد و جز اندیشهای واحد نداشت که بر همان مبانی قدیم پایدار بماند و حقوق سنتی خود را محفوظ دارد. برق تکامل و تحول دیگران از کنار آن گذشته بود. «لیدن»، وین و «گوتینگن» همه مراکز ثمربخشی در دانش پزشکی بودند. تعلیم پزشکی در درمانگاهها و در کنار بالین بیمار، مبنای پرورش پزشکان شده و در زمینههای کالبدشناسی، وظایفالاعضا و شیمی ترقیات عظیمی حاصل شده بود. کالبدشناسی از لحاظ شناخت بیماریها پا به عرصهی وجود میگذاشت. لیکن در دانشکدهی پزشکی پاریس، همچون دوران گذشته، «پزشکان دانشمند» به مباحثه دربارهی متون قدیم اشتغال داشتند و نوع خاصی از پزشک پرورش میدادند که به دوران سپری شدهای تعلق داشت. بدون شک حتی این دانشکده گاه و بیگاه متوجه میشد که مشکل و نقیصهای در کار است و از جمله در سال ۱۷۷۸ طی گزارشی خواستار شده بود که یک مقام استادی برای آموزش پزشکی بالینی ایجاد شود، ولی وقت این کار گذشته بود و لایقترین پزشکان به سازمانهای دیگر پیوسته بودند. در سال ۱۷۷۶، علیرغم اعتراض شدید دانشکدهی پزشکی پاریس، لاسون و ویک دازیر «جامعهی پادشاهی پزشکی» را تاسیس کردند؛ جامعهای که تمام پزشکان کشور فرانسه را برای کار مشترک بهمنظور پیشرفت دانش پزشکی یکجا گرد میآورد. هر پزشک ساده و کوچکی در دورافتادهترین دهات کشور میتوانست در هر مورد و در هر زمان برای پرسش یا پیشنهاد به جامعه مراجعه کند یا جامعه را از نظرات و مشاهدات خود آگاه سازد. از سال ۱۷۳۱ به بعد جراحان فرانسوی نیز موسسهی مشابهی به نام «آکادمی سلطنتی جراحان» ترتیب داده بودند که برجستهترین و صاحب نفوذترین اعضای آن آنتوان لویی نام داشت. اکنون زمان انقلاب فرا رسیده بود. در پنجم ماه مه ۱۷۸۹ «جامعهی اصناف و طبقات» در ورسای جمع آمدند و در چهاردهم ژوییهی همان سال زندان باستیل ویران شد. در روز بیست و هفتم ماه اوت «اعلامیهی حقوق بشر» نشر یافت. انقلاب بهطور مداوم قاطعتر و سختگیرتر میشد. لویی شانزدهم درصدد فرار برآمد لیکن دستگیر شد و حکومت به اتریش اعلام جنگ کرد و کاخ «توییلری» نابود شد. طبق فرمانی که در هشتم ماه اوت ۱۷۹۲ صادر شد دانشکدهی قدیمی پزشکی بدون سروصدا و تشریفات منحل شد. فرانسه تبدیل به جمهوری شد و لویی شانزدهم زیر گیوتین سر خود را از دست داد. در هشتم ماه اوت ۱۷۹۳ مجلس ملی یا «کنوانسیون» تصمیم گرفت تمام شوراهای صنفی را که از حکومت سابق کمکی دریافت میداشتند منحل کند و این تصمیم آکادمی جراحی و جامعهی پزشکی و دانشکدههای پزشکی ولایات و مدارس جراحی را نیز شامل شد. از آن پس تعلیمات و خدمات پرشکی در فرانسه با بینظمی و انحطاط عجیبی مواجه شد، یعنی دیگر نه تعلیماتی در میان بود و نه نظارتی و هر کس در هر جا که مایل بود به حرفهی پزشکی اشتغال میورزید. طولی نکشید که فقدان طبیبان و جراحان کاردان و صاحب صلاحیت در همه جا، خاصه در ارتش آشکار شد. فرانسه در این زمان با نیمی از اروپا در جنگ بود و تا کنون ۶۰۰ پزشک و جراح در میدانهای جنگ کشته شده بودند. این نقیصه را با احضار و استخدام اشخاص تازه جبران میکردند که غالب ایشان از جمله دانشجویان پزشکی بودند. کنوانسیون کشور را از وجود تمام موسسات قدیمی پاک کرده بود و اکنون لازم مینمود که از اساس به تشکیل آنها اقدام شود. به این منظور یکی از اعضای خویش به نام فورکروآ را که پزشک و در عینحال شیمیدان قابلی بود مامور تهیهی طرحی برای تجدید سازمان این موسسات کرد. وی در ۲۷ نوامبر سال ۱۷۹۴ طرح خود را به مجلس تقدیم کرد و بهسرعت تصویب شد. مسلم است که تامین نیازمندیهای ارتش از لحاظ پزشک مقدم بر سایر مسایل بود و به این منظور سه «مدرسهی تندرستی» یکی در پاریس و دیگری در مونپلیه و سومی در استراسبورگ تاسیس کردند. بهمنظور آموزش تعلیمات پزشکی به هر یک از مدارس تندرستی مزبور سه بیمارستان وابسته شد: یکی برای بیماریهای داخلی، دومی برای بیماریهایی که عمل جراحی را ایجاب میکرد و سومی برای نوادر حالات و مواردی که مشکلات استثنایی بروز میکرد. هیات تعلیمی مرکب از ۱۲ استاد و ۱۲ استادیار تشکیل یافت، آزمایشگاههای لازم تهیه شد و کلیهی رشتههای تخصصی جدید نمایندهای داشتند. برنامهی تعلیمات کاملاً تازه و مطابق معلومات زمان، و زبان تدریس، زبان عادی مملکت بود. هر یک از شهرها و دهات جمهوری میتوانستند شاگردی معرفی کنند که تعلیمات لازم را رایگان فرا گیرد و نام وی «دانشجوی میهن» بود. به این ترتیب کشور فرانسه که موسسات پزشکی آن در گذشته کهنه و منسوخ بود، ناگهان و گویی در یک شب قابل تمجیدترین مراکز تعلیم و تحقیق در پزشکی را بهدست آورد. نباید تصور کرد که تغییرات حاصل فقط در قالب و کالبد این موسسات روی داده بود. به عکس، تمام روش فکری پزشکان از اساس دگرگون شد. آنان دیگر نه بهسوی گذشته بلکه به آینده مینگریستند. اشتیاق کامل داشتند که تمام گرایشهای جدید را مورد توجه قرار دهند و وطایف خویش را با غیرت و حمیت و اشتیاق انجام میدادند. مدرسهی تندرستی پاریس کار خود را با ۶۰۰ دانشجو شروع کرد و به فاصلهی چند سال تعداد دانشجویان آن به ۱۵۰۰ نفر رسید و امکانات جدید در تعلیمات پزشکی جوانان صاحب استعداد را از اقطار کشور بهسوی این مدارس جذب کرد. بنابراین در آغاز قرن نوزدهم پزشکی بالینی در فرانسه از تمام کشورهای دیگر پیشروتر شد و طی چندین دورهی ۱۰ ساله راهنمایی و ترقی دانش پزشکی را برعهده داشت. تردیدی نیست که در آغاز انقلاب، کشور فرانسه با دارا بودن مردی به نام ژزف دزو، بهترین و برجستهترین جراحان اروپا را در آن زمان در اختیار داشت. وی یکی از بنیانگذاران «کالبدشناسی توصیفی» است. او در بیمارستان مشهور «هتل دیو» به کار جراحی اشتغال داشت و حتی پیش از بروز انقلاب کار وی در آنجا بهعنوان استاد جراحی، مورد تمجید گروه کثیری از شاگردان قرار داشت. هنگامی که مدرسهی تندرستی افتتاح یافت طبعاً مدیریت درمانگاه جراحی بهعهدهی وی محول شد. در درمانگاه دزو مقرر بود هر روز صبح پیش از آنکه تعلیمات بالینی آن روز آغاز شود یکی از پزشکان گزارشی تفصیلی دربارهی تعلیمات بالینی روزگذشته قرائت میکرد. روزی پزشکی که مامور این کار بود سر ساعت مقرر حاضر نشد و یکی از دانشجویان بهجای او پشت میز قرار گرفت و بداهتاً چنان بیانی از درس روز گذشته بهدست داد که همهی مستمعان محظوظ و غرق حیرت شدند. این دانشجو که از آن پس توجه دزو بهسوی وی جلب شد گزاویه بیشا (Xavier Bichat: 1771-1802) نام داشت. بیشا فرزند یکی از پزشکان روستا بود. در لیون و مونپلیه درس خواند و سپس مانند همهی جوانان همسال خود به خدمت نظام وظیفه اعزام شد و از سال ۱۷۹۳ در پاریس بود. دزو نسبت به این جوان متواضع و محجوب و هوشیار علاقهی وافری پیدا کرد و از او دعوت کرد که در خانهی وی زندگی کند. او را سردبیر مجلهی جراحی کرد و هر کاری که از عهدهی او ساخته بود برای پیشرفت او انجام داد. ولی متاسفانه دزو در سال ۱۷۹۵ درگذشت. بیشا خود در سال ۱۷۹۶ «جامعهی هماوردی پزشکی پاریس» را بهوجود آورد که پزشکان جوان بهمنظور مباحثه در مسایل پزشکی عمومی در آنجا جمع میشدند. در واقع بیشا بیش از همهچیز به پزشکی عمومی توجه داشت و چندان علاقهمند نبود که با عنوان جراح بهکار بپردازد. از سال ۱۸۰۰ با عنوان پزشک در بیمارستان «هتل دیو» بهکار مشغول شد. پس از چندی کار تدریس و تجارب خصوصی را انتخاب کرد و داوطلبان بسیار در مجالس درس او حضور مییافتند. وی با وجود بنیهی نحیف و تن ناتوان به تجربه و کالبدشکافی و آزمایشهای بعد از مرگ میپرداخت و در واقع اوقات خویش را در اتاق تشریح اجساد میگذرانید. معروف است که طی مدت یک سال ۶۰۰ جسد را مورد آزمایش قرار داد و چون سلامت وی دچار اختلال شده بود هنوز اندکی بیش از ۳۰ سال نداشت که درگذشت. با وجود این مرگ زودرس، چندین اثر معتبر از خود بهجای گذاشت که از آنجمله سه تالیف شایسته به نام «رسالهی جامع دربارهی غشاها» در سال ۱۸۰۰، رسالهی «تحقیق دربارهی مرگ و زندگی» در سال ۱۸۰۰ و «کالبدشناسی عمومی و کاربرد آن در وظایفالاعضا در پزشکی» در سال ۱۸۰۱ بود. گزاویه بیشا بهدرستی در نقطهی عطف دو دوران مختلف قرار گرفته بود. وی از لحاظ روش تفکر به قرن هیجدهم تعلق داشت و کار خود را بر مبنای اساسی که هالر و مورگانیی بهوجود آورده بودند متکی ساخت، ولی در عینحال کارهای او برنامهی اکتشافات قرن نوزدهم را شامل بود. وی راهی را که علوم پزشکی میبایست در آن سیر کند نشان داد و آن عبارت از تحلیل پدیدههای بیماری بهکمک مفاهیم وظایفالاعضایی با توجه و اتکای پدیدههای مزبور بر مبانی آنها از لحاظ کالبدشناسی بود.
خلاصه شده از کتاب: پزشکان نامی، نوشتهی هنری زیگریست، ترجمهی کوکب صورتگر- حسن صفاری، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲ دکتر بهمن مشفقی نشانی: لاهیجان، خیابان شهید کریمی تلفن: ۲۲۳۳۳۴۳-۰۱۴۱
Email: vahomanmd@yahoo.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل