جالینوس، پزشک پهلوانان!
بدست پزشكان گيل • 23 فوریه 2016 • دسته: پزشکان نامیپزشکان نامی (۹)
دکتر بهمن مشفقی
کمتر پزشک بزرگی وجود دارد که دربارهی قدر و ارزش وی بهقدر جالینوس (Galen) سخنان متفاوت گفته شده باشد. طی قرون وسطی آثار نوشتهی او مقامی معادل کتب آسمانی یافت و از لحاظ حکومت بر عقول مردمان فقط میتوان آثار ارسطو را رقیب و یا برتر از آثار او شناخت.
با شروع دوران تجدد علمی و هنری، شهرت وی رو به نقصان گذاشت و حتی در معرض دشنام و ناسزا قرار گرفت. بسیاری از دانشجویان تاریخ پزشکی او را پیغمبر دروغین دانش پزشکی میدانند و درست نقطهی مقابل پیغمبر حقیقی آن، یعنی بقراط، بهحساب میآورند.
برای اینکه بدانیم جالینوس (۱۲۹ تا ۱۹۹ پس از میلاد مسیح) که بود، بد نیست بدانیم که طی قرن دوم پس از میلاد در «پرگاموم» مهندسی به نام نیکون زندگی میکرد. وی مردی دانشمند بود، در فلسفه و ریاضیات و علوم طبیعی مقامی شایسته داشت و خلقاً از آرامش و تعادل برخوردار و درستکار، قابل اعتماد و دوستداشتنی بود. وی میتوانست از خوشبختی و زندگی مرفه برخوردار باشد، لیکن به ازدواجی نامتناسب تن در داده بود و زنی بدخلق و غیرمعتدل داشت که گهگاه خدمتکاران خود را با چوب میزد و بهطور مداوم فریاد میکشید و وحشیانهتر از گزانتیپ، زوجهی سقراط، شوهر خود را سرزنش میکرد و دشنام میداد. در تابستان سال ۱۲۹ میلادی از این جفت نامتناسب پسری بهدنیا آمد که پدر نام او را «جالینوس» گذاشت و به این طریق به آرزوی قلبی عمیقی صورت عملی داد، زیرا لغت «گالنوس» در زبان یونانی مفهوم «آرام» دارد و بهخصوص در مورد دریایی بهکار میرود که باد یا توفان، موجی بر آن ایجاد نکرده باشد.
نیکون فرزند خود را بهطور شایستهای تربیت کرد و جالینوس جوانی روشن و بانشاط شد. وقتی این پسر هیجده ساله شد، نیکون خوابی دید که بهموجب آن درصدد برآمد پسر را به مطالعات پزشکی وادارد و بدین ترتیب جالینوس در مکتب استادانی چون ساتیروس (مفسر کتابهای بقراط)، استراکونیکوس و آشریون به شاگردی پرداخت.
وی با خود عهد کرده بود پزشک بزرگی شود و بنابراین تمام مدت روز و شبها نیز تا دیروقت به مطالعه میپرداخت تا آنجا که کار بسیار موجب اختلال سلامتی او شد. هر پزشک از بیماری خویش بیش از هر عامل دیگری کسب اطلاع میکند و جالینوس نیز آثار و علایم بیماری خود را با دقت مورد توجه قرار داد.
هنگامی که جالینوس به بیست سالگی رسید پدرش که با او پیوندهای الفت بیمانندی داشت درگذشت و دیگر در «پرگاموم» نگاری نبود که دل از جالینوس ببرد. در این زمان تصمیم گرفت که به سیر آفاق و انفس بپردازد، و مردم شهرهای تازهای را ببیند و با بیماریهای غیرعادی و روشهای نوظهور درمان آشنایی یابد. بنابراین ۹ سال از عمر خود را- از سال ۱۴۸ تا ۱۵۷- به مسافرت گذرانید. اسمیرنا (ازمیر)، یونان، مصر و اسکندریه مکانهای اقامت او بودند.
در تابستان سال ۱۵۷ میلادی جالینوس به زادگاه خود بازگشت. در این هنگام بازیهای پهلوانی که هر سال در تابستان در این شهر برقرار میشد، آغاز گردید. همهچیز برای شروع کار آماده بود، الا آنکه پهلوانان جراح نداشتند. جالینوس جوان برای این کار انتخاب شد و نمایش پهلوانان آغاز شد. عدهی بسیاری مجروح شدند و جالینوس به معالجهی آنان پرداخت. حادثهای غیرمتعارف روی داد و همهی مجروحان بهبودی یافتند. جالینوس که به این وسیله ارزش خود را ثابت کرده بود برای مدت سه سال متوالی متصدی جراحی پهلوانان باقی ماند. پزشک پهلوانان فقط به کار جراحی نمیپرداخت بلکه میبایست بر تمرینهای جسمانی آنان نیز نظارت داشته باشد. گذشته از این، بیماران خصوصی بسیاری در شهر مزبور به او مراجعه میکردند و همهی مردم از اینکه پسر نیکون چنین خوب بار آمده است راضی بودند.
در سال ۱۶۱ میلادی مدت خدمت وی در سمت جراح پهلوانان پایان یافت و جالینوس از تشریفات اداری رهایی یافت. اکنون هنگام جرات و تن به خطر دادن رسیده بود و میبایست عازم پایتخت جهان متمدن یعنی «روم» شود.
در اوایل سال ۱۶۲ میلادی به دروازههای روم رسید. هنگامی که وارد این پایتخت عظیم شد دلش از شوق میتپید. شهر روم از پزشکان بسیار آکنده بود که برخی از آنان در روم تولد یافته بودند و برخی دیگر مانند او مهاجر بودند. متخصصان قسمتهای مختلف بدن، پزشکان کارشناس هر نوع بیماری، نمایندگان مکتبها و گرایشهای متفاوت پزشکی، پزشکان دروغین از هر نوع، قصابان و آدمکشان از هر قبیل فراوان بودند و این عده به شدت با هم مسابقه داشتند و یکدیگر را رسوا و بدنام میکردند و هر کس سعی میکرد از شانهی دیگری بجهد و بر او سبقت گیرد!
در این ضمن حادثهای رخ داد که جالینوس آن را به فال نیک گرفت: فیلسوفی به نام مارکوس اورلیوس آنتونینوس به تخت پادشاهی نشست. جالینوس به جستجوی آشنایانی که از پرگاموم به روم آمده بودند پرداخت. بخت با وی یار شد و در میان آنان مرد سرشناس و سالخورده و برجستهای به نام اودموس را یافت که از پیروان مکتب فلسفی ارسطو بود و در نخبهترین محافل شهر رفت و آمد میکرد. از قضا اودموس دچار تبی شد که چهار روز یک بار تکرار میشد و مشهورترین اطبای آن زمان روم هم نتوانسته بودند به علت آن پی ببرند. هر روز بیش از پیش حالش رو به وخامت میرفت تا آنجا که همه از بهبودی او مایوس شده بودند. در این هنگام اودموس به یاد پسر نیکون، همشهری خود، افتاد. جالینوس بیمار خود را بهدقت معاینه کرد و پیشگویی طبی خود را به او بازگفت و نسخهای نوشت و در اثر معالجهی او بیمار بهبودی یافت.
مردمی که گروه گروه به عیادت این بیمار سرشناس میآمدند با پزشک جدید آشنایی یافتند و اودموس نیز دربارهی ارزش و لیاقت او با شور و سرور گفتوگو میکرد و پیشگوییهای او را با هاتف معبد «دلف» همپایه میشمرد. بهتدریج پزشکان مشهوری که بهسود او یکیک مشتریان خود را از دست میدادند، از حسادت به خود میپیچیدند و از هر کاری که در قدرت ایشان بود برای بیاعتبار ساختن او خودداری نمیکردند.
شهرت او به حدی رسید که بیماران صاحبمقام جویای دستور و نظر او بودند. وقتی زن کنسول روم به یکی از بیماریهای خاص زنان مبتلا شد و جالینوس او را معالجه کرد، بهازای آن چهارصد سکهی طلا دریافت کرد و گذشته از آن به سمت پزشک رسمی خانوادهی کنسول منصوب شد.
جالینوس پس از پنج سال اقامت در روم، در اوج شهرت ناگهانی بدون اطلاع امپراتور در سال ۱۶۶ میلادی به زادگاهش پرگاموم برگشت. کسی به دلیل واقعی این مساله واقف نشد. پارهای وقوع طاعون در روم در آن سال را علت این تصمیم او میدانند. روزی از روزها نامهای از دربار امپراتوری به پرگاموم رسید که جالینوس را به روم احضار میکرد. جالینوس در سال ۱۶۹ میلادی به روم بازگشت و این بار تا سی سال دیگر یعنی تا زمان مرگ در روم اقامت گزید و در تمام این مدت خدمات پزشکی و جراحی و فعالیتهای ادبی و ایراد خطابه و تعلیم فن پزشکی و مباحثات از جمله کارهای روزانهی او بود.
در سال ۱۹۲ میلادی مصیبت بزرگی دامنگیر جالینوس شد و کتابخانهی او طعمهی حریق گشت، اما او با زحمت فراوان برخی از آثار منحصر بهفرد خود را از نو نوشت، لکن بسیاری از آثار باارزش دیگر برای همیشه نابود شدند و نویسندهی این کتابها نیز در سال ۱۹۹ در هفتاد سالگی به آن جهان رخت بربست. چنانچه مسلم است جالینوس به هیچ مکتبی تعلق نداشت بلکه اهل انتخاب بود. یعنی در میان آثار فراوان پزشکی که تا آن روز در دست بود هر چه را که میپسندید میپذیرفت.
همچون پیروان مکتب اصالت تجربه، عمل را اساس کار قرار میداد و همچون پیروان اصول و سنتها، مایل بود نظریات و اعمال خود را بر مبانی نظری شایستهای متکی سازد. جالینوس از مریدان بقراط بود و بهنظر وی بقراط کار نیکو را شروع کرده بود. وی از مجموعهی بقراطی ملغمهای ترتیب داده و آنها را «حکمت کیفیات»، «حکمت چهار طبع»، «حکمت تنفس» و «حکمت طبیعیات» نام نهاده بود.
جالینوس در اواخر عمر چنین نوشته بود:
من تا هنگام پیری کار خود را در پزشکی ادامه دادهام لیکن هیچگاه چه در پیشبینی و چه در معالجه از راههایی که همکاران بزرگ مشهورم در دوران گذشته اختیار کرده بودند پر دور نرفتهام.
خلاصه شده از کتاب: پزشکان نامی، نوشتهی هنری زیگریست، ترجمهی کوکب صورتگر- حسن صفاری، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲
دکتر بهمن مشفقی
نشانی: لاهیجان، خیابان شهید کریمی، تلفن: ۴۲۲۳۳۳۴۳
Email: vahomanmdd@yahoo.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل