پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

باران و ابر مهلت نمی‌دهند

بدست • 22 مارس 2015 • دسته: ویژه‌ی 5 سالگی پزشکان گیل٬ یادداشت

پیمان برنجی

۱٫
پاییز هفتاد و نه؛ دوران اصلاحات بود و رونق نشریات جورواجور.
هر چه می‌خواستی، البته اگر اهلش بودی و روزنامه‌خوان، لابه‌لای کاغذهای اخبار پیدا می‌کردی.
صبح که از خانه بیرون می‌زدی به این امید به سر چهارراه می‌رفتی که به کیوسک روزنامه‌فروشی‌ها سرک بکشی و با لذت تیترها را بخوانی:
از «خرداد» عبداله نوری تا «جامعه»‌ی شمس‌الواعظین و «راه نو»ی گنجی و تو بگیر چندصد عنوان دیگر که می‌نوشتند، از همه چیز و همه کس و پرده‌ها بالا زده شد چند صباحی و بعد هم که…
اما در آن مقطع آن‌چه بیشتر اهمیت داشت اقبال عمومی به این نشریات از سوی قشر منورالفکر و عامه‌ی متوسط مردم بود.
باید خبر و مطلبی تولید می‌کردی که مردم سخت‌پسند آن را برای سبد خرید روزانه‌‌شان انتخاب کنند.

۲٫
دوستی– مجید یوسفی– که همچنان دوستی‌اش مدام است، از پایتخت به رشت آمد تا ویژه‌نامه‌ای برای اولین دوره‌ی شورای اسلامی شهر رشت منتشر کند. پرسان پرسان سراغ گرفت از ما که حضور داشتیم و اما پراکنده بودیم هر یک به ‌سویی. ما کار کرده بودیم و رد پایی در مطبوعات گیلان از خود به‌جای گذاشته بودیم که در حافظه‌ی اهل فرهنگ مانده بود.
گروهی در این میان بر پا شد از دوستانی که هرکدام در حوزه‌ای شهره بود:
هادی میرزانژاد که قبل‌تر شعر و داستان را تجربه کرده بود و کمی هم روزنامه‌نگاری، کیهان خانجانی که داستان‌نویسی حرفه‌ای بود، شادی پیروزی که قبل‌تر در نشریات محلی بلد کار بود و اما دکتر مسعود جوزی که طبیب بود و در میان اعاظم شعر دهه‌ی هفتاد نامی آشنا. ما علاوه بر این، البته دوست و رفیق و همشهری هم بودیم.
طرح کار ریخته شد و قرار شد که با تمام این اعضا رودررو شویم و پای صحبت‌شان بنشینیم. از نفر اول که پرویز شریفیان بود و زمانی در میان جاهل‌های رشتی نامی معتبر بود تا مهندس فرحمند پورعلی که دانش‌آموخته‌ی غرب بود و مدیر بخشی از یکی از صنایع گیلان و تا شهردار وقت رشت و…
گاهی دست‌جمعی و گاهی چند نفر از جمع، این افراد پرمشغله را به دام انداختیم و تند و تیز پرسیدیم و از پرسش‌های متداول پرهیز کردیم و مطالعه‌شده به سراغ‌شان رفتیم. اغلب‌شان هم برخوردی بسیار حرفه‌ای با ما داشتند که شیوه‌ی ما هم بود در انتشار این یک شماره‌ی نشریه‌ی «گیله‌وا». مدیر مسوول این نشریه اجازه داده بود که با لوگوی گیله‌وا ویژه‌نامه‌ی شورا را منتشر کنیم.
مجید یوسفی که سردبیر بود، تیپ روزنامه‌نگاری دوران اصلاحات پس از دوم خرداد را از ما طلب می‌کرد… و انباشته‌های ما سرریز شد و با روتوش‌های او یادداشت‌ها و گفت‌وگوها قوام یافت.
شرکت انتشاراتی و فرهنگی «فرهنگ گستر» با همکارانش بخش سخت‌افزاری کار را پوشش داد و طراحی جلد و صفحه‌آرایی را هم محمود فخری‌نژاد،که دانش‌آموخته‌ی انیمیشن از دانشگاه هنر تهران بود به سرانجام رساند.
مجله منتشر شد و آبرو خرید… هرچند که از چند جانب تیر اتهام بر ما باریدن گرفت و اما ما خیال‌مان راحت بود که مستقل بودیم و سلیقه و دانش و دانسته‌های خودمان از پس بیش از صد ساعت جلسه انتشار پیدا کرده بود.
این نشریه از این‌رو هنوز هم خواندنی‌ست که بخشی از تاریخ عجیب انتخابات است در شهر رشت و تصمیم به رای دادن به آدم‌های غیرهمگون رشتی از سوی مردم!

از راست: برنجی، پیروزی، میرزانژاد، جوزی، یوسفی و خانجانی (1379)

از راست: برنجی، پیروزی، میرزانژاد، جوزی، یوسفی و خانجانی (۱۳۷۹)

۳٫
شصتمین شماره از نشریه‌ی «پزشکان گیل» منتشر شد…

۴٫
مثل هر جمع موفق دیگر این‌چنینی و ایرانی، ما هم بعد از آن ویژه‌نامه از هم پراکنده شدیم و هر یک به راهی رفتیم:
هادی میرزانژاد با کمک شادی پیروزی همسرش، انتشاراتی «فرهنگ ایلیا» را راه انداخت… کیهان خانجانی اولین کتابش را منتشر کرد… مجید یوسفی در نشریات پایتخت از تاریخ نوشت و گفت‌وگو کرد با افراد… و من هم که یک سالی در «گیلان امروز» صفحه‌ی «فرهنگ و هنر» را اداره کردم و پس از آن به‌صورت پراکنده در نشریات مختلف نوشتم… و اما دکتر مسعود جوزی!
جوزی روزنامه‌نگاری را جدی گرفت و کمی بعد تقاضای انتشار نشریه کرد و از آن طرف طبابت را هم بسیار کم‌رنگ کرد و شصت شماره در شهر رشت نشریه منتشر کرد!
این‌که در این میان چه موازنه‌ها و باید و نباید‌هایی در راه روزنامه‌نگاری ایرانی باید رعایت شود، بماند…

۵٫
اراده‌ی دکتر مسعود جوزی در انتشار بی‌وقفه‌ی «پزشکان گیل» ستودنی‌ست. با دغدغه‌های یک زندگی پرخرج ایرانی، زندگی را از راه فرهنگی گذراندن بسیار سخت است و اما جوزی این تجربه را در همین شهر رشت خودمان دارد می‌گذراند.

۶٫
در این عید بی‌سبزی
که باران و ابر مهلت نمی‌دهند
بوته‌های ما در آپارتمان سبز شوند و گل دهند
بوته‌ها را با نور چراغ
مهلت دادیم که گل دهند در این آپارتمان
ما در کنار این بوته‌ها می‌مانیم
آنان که ترک کردند این خاک را در این عید
در کدام پایتخت هستند ما نمی‌دانیم…
این را احمدرضای احمدی شاعر، جایی در کتابی نوشته…

۷٫
باقی بقای پزشکان گیل!

پیمان برنجی
روزنامه‌نگار، وبلاگ‌نویس

Weblog: gilanii.blogfa.com
Email: peymanberenji@yahoo.com

برچسب‌ها: ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.