الویس آلزایمر
بدست پزشكان گيل • 18 اکتبر 2015 • دسته: تاريخ پزشکیتفکرات مبتنی بر قید و بندهای بیش از حد و تنگنظریهای دستوپاگیر نه به توسعهی علم کمکی میکند و نه به ترقی صاحبان آن؛ در عوض با نگرشی درست و خوشبینانه که بهصورت پویا در جستوجوی راههای جدیدی برای فهمیدن باشد و با اطمینان به اینکه پیدا کردن این راهها امکانپذیر خواهد بود، میتوان به تعالی دانش کمک کرد.
الویس آلزایمر
الویس آلزایمر (Alois Alzheimer)، متولد ۱۸۶۴ در آلمان، در سال ۱۸۸۷ به درجهی دکتری نایل شد و از ۱۸۸۸ دورهی روانپزشکی را زیر نظر امیل سیولی (Emil Sioli) )در بیمارستان بیماران روانی و اپیلپتیک (تشنجی) فرانکفورت آغاز کرد. سیولی محدودیتی برای آلزایمر قایل نمیشد و آلزایمر که مشتاق کار در فضای آزاد و بدون محدودیتهای رایج آن زمان بود، در آنجا ماندگار شد. در این مدت دوستی عمیقی بین او و نورولوژیست برجستهی آلمانی فرانس نیسل (Franz Nissl) که هر دو علاقهی زیادی به هیستولوژی و هیستوپاتولوژی سیستم عصبی داشتند، ایجاد شد. آنها روزها را با بیماران و شبها را با میکروسکوپهایشان میگذراندند و با تلاش مستمر تحقیقات گستردهای را در پاتولوژی سیستم عصبی رهبری کردند که نتایج کارهایشان به چاپ شش جلد مطالعات هیستولوژی و هیستوپاتولوژی قشر مغزی (کورتکس سربرال) منجر شد.
در ۱۸۹۵ نیسل به دعوت امیل کرایپلین (Emil Kraepelin)، پدر روانپزشکی نوین، به هایدلبرگ رفت و آلزایمر در فرانکفورت به مطالعهی گسترهای از موضوعات شامل اسکیزوفرنی و اختلال دو قطبی شیدایی- افسردگی (مانیک دپرسیون) ادامه داد.
در ۱۹۰۱ برخورد با خانمی ۵۱ ساله به نام دتر (Deter) با علایم عجیب و از دست رفتن سریعاً پیشروندهی حافظهی کوتاهمدت که نهایتاً به دمانس شدید منجر شده بود، باعث علاقهی وسواسگونهای در آلزایمر برای بررسی و توصیف بیماری شد. در ۱۹۰۲ کرایپلین آلزایمر را هم برای همکاری به هایدلبرگ دعوت کرد و یک سال بعد آنها به کلینیک روانپزشکی دانشگاه مونیخ پیوستند؛ جایی که آلزایمر لابراتوار نوروآناتومیک مونیخ را بنیانگذاری و سپس علاوه بر مطالعه روی بیماری دتر، مطالعات میکروسکوپی روی دیگر بیماریها از جمله کرهی هانتینگتون (جنون رقصی) و اپیلپسی را رهبری کرد. الویس تغییرات مغز در آترواسکلروزیس و از دست دادن سلولهای عصبی در کرهی هانتینگتون را توصیف کرد و دریافت که تغییرات عمدتاً در بخش داخلی مغز، در کورپوس استریاتوم است.
آلزایمر همچنین با بررسی تغییرات مغز در اپیلپسی، از دست دادن گستردهی سلولهای عصبی در هیپوکامپ بخش عمدهای از بیماران اپیلپتیک را توصیف (Ammon sclerosis) و در یک سخنرانی تاکید کرد که از دست دادن سلولهای عصبی بخشی از اجزای تشکیل بیماری یا ایجاد حملهی حاد نیست بلکه ممکن است از عوارض آن باشد که توسط محققین بعدی اثبات شد.
آلزایمر از ۱۹۰۱ بررسی مورد دتر را دنبال کرد و با درگذشت دتر در ۱۹۰۶، از سیولی خواست مستندات و مغز او را برایش بفرستد. بیمار، بهصورت پیشرونده، توان مراقبت از خود را از دست داده بود و هر گونه تلاش برای کمک را رد میکرد. پس از بستری علایمش شامل اختلال جهتیابی، اختلال حافظه و اختلال در خواندن و نوشتن بود که بهتدریج بهسمت توهم و تا حدی از دست دادن اعمال عالی مغزی پیشرفت کرد. آلزایمر علاوه بر نازک شدن کورتکس و کوچک شدن مغز به دو نمای غیرعادی دیگر نیز توجه کرد: اول پلاک پیری که قبل از آن نیز در مغز افراد مسن توصیف شده بود و دوم ساختمانهای فیبری خاص سلولهای عصبی که با استفاده از رنگ Bodian’s silver نمایان شد و الویس آنها را گرههای نوروفیبریلر نامید (Neurofibrillar tangles). این گرهها قبلاً توصیف نشده بود که همین امر مبنای تعریف یک بیماری جدید شد که آلزایمر در نوامبر ۱۹۰۶ در گردهمایی جامعهی روانپزشکان آلمان تظاهرات بالینی و نوروپاتولوژیک آن را با عنوان «یک بیماری عجیب کورتکس مغزی» گزارش کرد.
الویس این گزارش مقدماتی را با ارایهی جزییات بیشتر در سالهای بعد دنبال کرد، بهطوری که در ۱۹۱۱ دژنراسیون عروق کوچک مغزی را در سطح سلولی گزارش کرد که امروزه اسکلروز آلزایمر نامیده میشود (Alzheimer’s sclerosis). کرایپلین ماهیت سندرومی موضوع را تایید و نام آلزایمر را برای آن پیشنهاد کرد و نخستین بار نام «بیماری آلزایمر» را در تجدید نظر هشتم کتاب روانپزشکی خود بهکار برد.
از طرفی در آن زمان فلج کامل (پارالیز جنرال) بارزترین نمونهی سایکوز ارگانیک بود و بیماران سیفیلیسی نیز بخش بزرگی از تختهای کلینیک را اشغال کرده بودند، عامل اتیولوژیک نامشخص و تشخیص آزمایشگاهی ناممکن بود. اینجا بود که آلزایمر در تلاش برای ارتباط علایم و پاتولوژی مراحل مختلف سیفیلیس مطالعه روی تغییرات مغزی را آغاز کرد. نتیجهی این مطالعات به ارایهی رسالهای انجامید که همهی تغییرات مغزی را دقیقاً شبیه آنچه امروز توصیف میشود، تشریح کرد. این مطالعات بر اساس ۱۷۰ تحقیق آناتومیکوپاتولوژی برگزیده از ۳۲۰ نمونهی اتوپسی طی ۷ سال بود.
مدت بیش از ۱۰ سالی که وی رییس لابراتوار آناتومیک کلینیک کرایپلین در مونیخ بود، بهترین سالهای آلزایمر بود. گزارشهایی در دست است که لابراتوار آلزایمر جوی گرم و پرشور داشت که بهشدت مجموعه را بهسمت تحقیقات خلاقانه هدایت میکرد. آلزایمر هر روز راس ساعت دو (یک ساعت قبل از سایر همکاران) در لابراتوار حاضر میشد و کارش را از سر میگرفت. وی با تکنیک رفت و برگشت خاصی روی ۲۰ جایگاه میکروسکوپ موجود در آزمایشگاه حاضر میشد و آموزشها و توضیحات خود را برای تکتک دانشجویان ارایه میکرد.
دانشجویان نخبه و پژوهشگران برجسته از کشورهای مختلف دنیا بهسمت آزمایشگاه او میشتافتند و مسحور آموزش وی میشدند؛ از جمله محققان مهمی چون فولسی، پروسینی و سرلتی ایتالیایی، کروتزفلت، ژاکوب و لوی آلمانی، روزنتال لهستانی، دواینکوف و اوموروکوف روسی و کاسامیجر آمریکایی.
سالها بعد بسیاری از کسانی که وی را همراهی میکردند، خاطرهی آلزایمر را با حالت خمیدهاش بهروی میکروسکوپ با سری بزرگ و عینکی گرد و آویزان از گردن که در نوسان بود و سیگاری بر لب که برای ارایهی توضیحاتش آن را بر لبهی میز میگذاشت بهیاد میآوردند. گفته میشد که در پایان روز اثر سیگار بر تکتک میز کارهای موجود دیده میشد.
آلویس آلزایمر هیچگاه پا به صحنه نمیگذاشت، مگر حرف محکم و کاملاً جدیدی برای گفتن داشته باشد. وی از بنیانگذاران نوروپاتولوژی بود و روش ابداعی وی یک سنت تحقیقاتی منحصر بهفرد بود که تقریباً یک قرن دوام یافت. آلزایمر پیشگام ارتباط علایم نوروسایکولوژیک با تغییرات میکروسکوپی مغز بهشمار میرود و نزدیک به ۶۰ مقاله و رسالهی علمی از وی بهجا مانده است.
در طی سالهای آخر فعالیتش در مونیخ، آلزایمر تلاشهایش را بهسمت مطالعه تغییرات سلولهای گِلیا در مغز معطوف کرد. بهترین کار این دورهی وی مربوط به سودواسکلروز وستفال- استرامپل در مغز بود که منطبق بر همانهایی است که امروزه برای بیماری ویلسون توصیف میشود. در این مطالعات وی به دو تغییر متمایز اشاره کرد که بر اساس تغییرات مورفولوژیک هستهی سلولهای گلیا، سلولهای آلزایمر تیپ ۱ و ۲ نامگذاری شده است.
در جولای ۱۹۱۲ پادشاه پروس گواهینامهی استاد تمامی وی را امضا و او را به دانشگاه برسلاو دعوت کرد. آلزایمر دعوت را قبول و مونیخ را بهسمت آنجا ترک کرد که در ترن دچار ناخوشی شد، بهطوری که بهمحض رسیدن بستری گشت. علیرغم اینکه حال وی سریعاً رو به وخامت گذاشت و هیچگاه امکان شروع وظایف دانشگاهیاش را در برسلاو پیدا نکرد و با وجود ضعف و بیحالی مفرط، سه سال آخر عمرش را با تمام توان وقف کارهای بالینی کرد. «با قدرت ظاهر شدن در عین ضعف و ناتوانی» آموزهای بود که پدر و مادرش از کودکی در وی نهادینه کرده بودند و آلزایمر در تمام مراحل زندگی تا زمان مرگش به آن پایبند بود. آلویس آلزایمر در سال ۱۹۱۵ در سن ۵۱ سالگی بهدلیل نارسایی قلبی بهدنبال آندوکاردیت درگذشت.
منابع:
Graeber Manuel B. “Alois Alzheimer (1864-1915)” International Brain Research Organization
whonamedit.com/doctor.cfm/177.html
en.wikipedia.org/wiki/Alois_Alzheimer#References
britannica.com/biography/Alois-Alzheimer
biography.com/people/alois-alzheimer-21216461
دکتر مجید صفاییان آملی
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل