ایمهوتپ و اسکولاپیوس
بدست پزشكان گيل • 27 دسامبر 2015 • دسته: پزشکان نامیپزشکان نامی (۱)
دکتر بهمن مشفقی
«ایمهوتپ» دانشمندی بود که در ابتدای هزارهی سوم پیش از میلاد مسیح در زمان فرعون مصر موسوم به «زوسر» در مصر زندگی میکرد. ایمهوتپ معمارزاده بود و در فن معماری تخصص داشت. او کاهنی بود که برای فرعون کتاب میخواند و اجرای مراسم مذهبی را تحتنظر میگرفت. از علم نجوم و خاصه از علم طب اطلاع کافی داشت. وقتی فوت کرد در مقبرهای در کنار آرامگاه فرعون در ممفیس به خاک سپرده شد.
ایمهوتپ در واقع بشر قابل احترامی بیش نبود اما کمکم در شمار خدایان مصری درآمد و خداوند شفا شناخته شد.
یونانیانی که به مصر میآمدند موقعیت ایمهوتپ را نزد مصریان بسیار شبیه به موقعیت «اسکولاپیوس» ربالنوع شفابخش خودشان دیدند. این بود که به معبد ممفیس «اسکلوپیون» نام دادند.
فرق این دو نفر در این بود که ایمهوتپ بشری بود که به درجهی خدایی رسید و حال آنکه «اسکولاپیوس» از خدایان اساطیری بود که تصور مردمان او را به زمین منتقل کرده بود. اسکولاپیوس خدایی بود که از اعماق زمین به سطح آن انتقال یافته بود و بنا بر روایات از سرزمین «تسالی» برخاسته بود و در آغاز یکی از موجودات زیرزمینی محسوب میشد که همنشین ماری بود که در مغاکی بهسر میبرد و سگی نیز به همراه داشت.
در روایات «هومر» اسکولاپیوس بهصورت یکی از شاهزادگان تسالی ظاهر شد که دو پسر داشت به نامهای «پودالیریوس» و «ماکائون» که هر دو در هنر پزشکی دست داشتند. اولین پرستشگاههایی که به افتخار اسکولاپیوس برپا شد بسیار ساده بود و غالباَ زیر سقف آسمان یا در داخل غارها ساخته میشد اما با گذشت زمان در تمام نقاط یونان خاصه در شهر «اپیدروس» معابدی به این منظور ساختند.
بنا به روایتی شهر اپیدروس زادگاه اسکولاپیوس بود. میگویند مادر اسکولاپیوس هنگام بارداری بههمراه پدرش از این شهر دیدن کرده و در همین شهر دور از انظار اسکولاپیوس را زاییده بود. سپس از ترس کودک را در موردستانی (زمینی که درختان «مورد» فراوانی داشت) رها کرده و بزی طفل متروک را شیر داده و سگی تازی نیز از طفل مزبور مراقبت کرده بود. بههمین جهت در یونان تپههای پوشیده از درخت مورد را «تیت هیون» (یا تپهی نوک پستان) مینامند.
این سگ و بز متعلق به چوپانی به نام «آرستاناس» بودند. آرستاناس پس از شمارش گلهی خود دید که یکی از بزها کم است و سگ او هم ناپیداست. ناچار به جستجوی آنها پرداخت و ماده بز و سگ شکاری را همراه کودک یافت. چون خم شد که کودک را از زمین بردارد، برقی درخشیدن گرفت و چوپان دانست که نوزاد اصل و منشأ الوهی دارد.
وقتی آن طفل بزرگ شد این خبر در سرزمینها و دریاها منتشر شد که اسکولاپیوس قادر به معالجهی هر بیماری است و حتی میتواند مردگان را نیز زنده کند! و روایتهای مختلفی در این خصوص بر سر زبانها افتاد، از جمله گفته شد زنی به نام «آمبروزیا» از اهالی آتن که از یک چشم نابینا بود به این مکان آمد که اسکولاپیوس با شکافتن چشم او و نهادن مرهم بر آن، وی را از هر دو چشم بینا ساخت یا «استراتوس» نامی که از سردردهای شدید از خواب و آرام محروم شده بود با مداوای اسکولاپیوس رهایی یافت یا یکی از سرداران بهنام «گوجیاس» که تیری سینهاش را شکافته و در آن فرومانده و زخم جراحتزایی پدید آورده بود شبی در کنار قربانگاه اسکولاپیوس خوابید و صبحگاهان صحیح و سالم در حالی که نوک پیکان تیر را در دست داشت از خواب برخاست!
هنگامی که با انجام این مقدمات، ایمانی که بیماران در جستجوی آن بودند القا میشد شبی دردمندان را به مقدسترین نقطهی عبادتگاه راهنمایی میکردند تا در مقابل مجسمهی عاج و طلای ربالنوع شفا قربانی کنند. آنگاه بیماران در حیاط معبد میخوابیدند تا شبانگاه اسکولاپیوس همراه با دخترش به نام «هیژیا»- که الههی تندرستی بود- و مار مقدسی که همهجا دنبال آنها بود در خواب بر ایشان ظاهر شود.
در این رویا اسکولاپیوس یکیک بیماران را در نظر میگرفت: بر زخم یکی دست میگذاشت و با دیگری صحبت میکرد و قرحهی بیمار دیگری را میشکافت … سپیدهدمان شفایافتگان شکرگزار میشدند و به شکرانهی بهبود هر عضو دردمند خیرات و مبرات بهجای میآوردند. کمکم شهرت اسکولاپیوس سراسر جهان را گرفت و در قرن پنجم پیش از میلاد و احتمالاً در زمان بروز طاعون بزرگ معبد تازهای به نام وی در دامنهی جنوبی «آکروپولیس» ساخته شد.
نکتهی جالب اینکه حتی در آتنیهای استدلالی- که الهام را تمسخر میکردند- نیز اعتقاد و احترام خاصی نسبت به اسکولاپیوس دیده میشد.
حکایت شده است که در سال ۲۹۳ پیش از میلاد، وقتی مرض طاعون در شهر روم شیوع یافت و خدایان رومی نتوانستند بر مرض چیره شوند، فرستادگانی به اپیدروس فرستادند. اسکولاپیوس به رومیانی که از راه دور آمده بودند دل بسوخت و مار مقدس خویش را به آنها داد. رومیان با دلی امیدوار و بهسرعت به روم بازگشتند ولی به مجردی که از رودخانهی «تیبر» گذشتند و به شهر رسیدند مار مقدس از دست ایشان گریخت و خود را در جزیرهای واقع در همین رودخانه پنهان ساخت و اعلام کرد که بهامر اسکولاپیوس از این پس در همین نقطه منزل خواهد کرد.
بلای طاعون آرام گرفت و مردم پرستشگاهی خاص دردمندان بنا کردند و به یادبود سفر موفقیتآمیز مزبور جزیرهای را که مار مقدس در آن خفته بود بهصورت آن کشتی که مار مقدس را از اپیدروس آورده بود و سه ردیف پاروزن داشت درآوردند.
تصویر مار مقدس مزبور که بهدور کمانی چنبره زده امروز هم نماد و نشانهی علم پزشکی است.
خلاصه شده از کتاب: پزشکان نامی، نوشتهی هنری زیگریست، ترجمهی کوکب صورتگر- حسن صفاری، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۲
دکتر بهمن مشفقی
نشانی: لاهیجان، خیابان شهید کریمی، تلفن: ۴۲۲۳۳۳۴۳-۰۱۴
Email: vahomanmdd@yahoo.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل