داستان «پزشکان» و «پزشکان گیل» از آغاز … (۱)/ از خودم بپرس/ دکتر مسعود جوزی
بدست پزشكان گيل • 14 مارس 2015 • دسته: یادداشتروزی یکی از روزنامهنگاران قرون اولیهی هجری یقهی یکی از مشایخ آن زمان را گرفت که میخواهم از تو گزارش تهیه کنم. یعنی دور و بر تو بچرخم تا تو از خود کرامت نشان بدهی و من بنویسم و مردم قرون بعدی را از کشف و کرامات تو بیاگاهانم و خود نیز معروف شوم. آن شیخ (گویا ابوسعید ابوالخیر) پاسخ داد: تو تا کی میخواهی از دیگران گزارش تهیه کنی؟ کاری کن که دیگران از تو گزارش تهیه کنند (نقل به مضمون). این یکی از اولین نمونههای تاریخی تحقیر جایگاه روزنامهنگاری است که توسط روزنامهنگاری دیگر در تاریخ ثبت شده است. امروز هم کافی است ضبط صوت یا کاغذ و خودکار به دست روبهروی یکی از «مقامات» بنشینید تا ببینید ناخودآگاه به طرف چه احساس خدایگونهای دست میدهد. (ولو شما گابریل گارسیا مارکز باشید و طرف مسوول دفتر پستی یکی از دهات حومهی بوگوتا.)
این یک مقدمه بود تا بگویم چرا روزنامهنگاران از خود کمتر روایت میکنند. اما چرا حالا میخواهم روایت کنم؟
اولین دلیلش روایت دوست بسیار عزیزم، دکتر حمید اخوین، از شکلگیری ماهنامهی «پزشکان» و سپس «پزشکان گیل»- و بالتبع بخشی از تاریخ انجمن پزشکان عمومی رشت در یک دههی اخیر- است که چند صفحه پیش خواندید یا میتوانید بخوانید. حمید با طبع قاضیوارش سعی کرده است گزارش بیطرفانهای ارایه کند که حق همهی طرفهای دعوا را ادا کرده باشد. دستش هم درد نکند. دیگران که گاهی این طرف و آن طرف مینشینند و درگوشی روایت میکنند غالباً این اندازه انصاف ندارند. اما چرا من که در قلب ماجرا بودهام و حافظهی خوبی هم دارم و بهقول مادرم «هرگز دروغ نمیگویم!» یک بار برای همیشه این داستان را روایت نکنم؟ بهویژه که پای تاریخ یکی از فعالترین انجمنهای پزشکان عمومی کشور هم در میان است و بعید است کسی به این زودیها به صرافت اینگونه تاریخنگاری بیافتد. (و اگر به انگیزهی پاسخ یا توضیح بیشتر بیافتد، چه بهتر.) بنابراین در پیشگاه همهی شما سوگند یاد میکنم که جز حقیقت هیچ نگویم و هیچ نکتهی مرتبطی از داستان را نانوشته نگذارم، خواه بهنفع من باشد یا نباشد.
دلیل دوم: هفتهی پیش عمویم عمرش را به شما داد. آن مرحوم البته تکلیف مال و منالش را از سالها پیش روشن کرده بود اما این هفتههای آخر چند بار میگفت و به تاکید هم که میخواهد در حضور فرزندانش وصیت کند. اما نشد و نکرد تا این بیماری لعنتی پیش آمد و… میگویند در لحظات آخر هم اشاره میکرد لولهی معده و ماسک اکسیژن را بیرون بکشند. یعنی میخواست چه بگوید؟ پس ولو پرحرفی کنم، به اندازهی این چند صفحه رخصت دهید تا آرزو به دل نمانم.
نوشتهی حاضر بهدلیل پرگویی من در دو شماره تقدیم خواهد شد و به همان دلایلی که در بالا عرض کردم، بین خاطرهگویی و تاریخنگاری در نوسان خواهد بود.
از همان کودکی
از هر شاعر و نویسندهای بپرسید از کی اینکاره شدی، میگوید از همان کودکی. من از کی روزنامهنگار شدم؟ بالفعل از اسفند ۱۳۷۶ اما بالقوه از همان کودکی! من متولد ۱۴ شهریور ۱۳۴۸ هستم. چهارم ابتدایی بودم که انقلاب شد. خانه و مدرسهی ما آن وقت در محلهی «صندوق عدالت» رشت بود، با ۳ دکه در ۳ گوشهی گذر که هرکدام «کتابخانه»ی یکی از گروههای سیاسی و محل تجمع آنان بود و من در هر سه عضو بودم و علاوه بر این بهواسطهی یکی از همسایهها که عضو گروه دیگری بود کتابهای آن گروه چهارم را هم سفارش میدادم و میگرفتم و میخواندم. کتابهای کتابخانهی «کانون پرورشی کودکان و نوجوانان» در پارک شهر و کتابهای ۲۵ ریالی و ۳ تومانی دستفروشهای کنار خیابان هم جای خود. این از کتاب؛ علاوه بر کیهان بچهها، هر هفته ۳ هفتهنامهی یکی از گروههای سیاسی (سراسری، استانی، دانشآموزی) را هم میخریدم و میخواندم. (تو را خدا در انتخابات نظام پزشکی رد صلاحیتم نکنید، هنوز ۱۰ سالم نشده بود!) و البته «اطلاعات هفتگی» و «جوانان» هم که آن روزها توی بورس بود. این بود که یادم میآید در کلاس پنجم یک انشای ۱۷ صفحهای نوشته بودم که در آن تمامی وقایع منتهی به انقلاب و یک سال پس از آن و چالشهای پیشِ رو تحلیل شده بود! و خوب یادم هست که آخرش به سبک بیانیههای سیاسی آن سالها چند خط شعار «برقرار باد…» و «زنده باد…» و «نابود باد…» هم اضافه کرده بودم.
این ظرفیتهای بالقوهی مطبوعاتی در سالهای بعد رنگهای متفاوتی گرفت: مثلاً یادم هست در سال ۱۹۸۲، همزمان با جام جهانی فوتبال در اسپانیا، با استفاده از منابع محدود ورزشی آن سالها- مهمترینش «دنیای ورزش» و «کیهان ورزشی»- برای خودم (با تیراژ یک نسخه) جُنگ فوتبال منتشر میکردم! از سال ۶۲ هم که افتادم در خط شعر و شاعری: ابتدا همکاری با «مرکز آفرینشهای ادبی» کانون و بعد مطبوعات ادبی و روشنفکری استانی و سراسری و…
این بود که در تمام سالهای دانشجویی در دانشگاه تهران نهتنها هیچ فعالیت صنفی و مطبوعاتی دانشجویی نداشتم، بلکه برخلاف مُد آن سالها که بچهها برای پیاده کردن جزوهی استادان سر و دست میشکستند تا بعد با تزیین آن با شعرهای شاملو و جملات شریعتی و رنگ و لعاب و صفحهآرایی تکثیرش کنند و دل همکلاسیها را با هنر خود ببرند، حتی زحمت پیاده کردن یک جزوه را به خود ندادم و بهاصطلاح یک «شاعر تماموقت» بودم.
دست من در دست انجمن
دقیقاً دوم خرداد ۷۶ روز آخر سربازیام بود. در همان هفتهای اول بازگشتم به رشت توسط یکی از دوستان مشترک با دوست و همکار بعدیام دکتر مهرداد ب. محمودی آشنا شدم تا هفتهای دو شیفت در مطبش طبابت کنم. او هم در همان یکی دو شیفت اول دستم را در دست انجمن پزشکان عمومی رشت گذاشت. پنجم دیماه همان سال با شرکت در انتخابات انجمن بههمراه دکتر اخوین به عضویت علیالبدل هیات مدیره درآمدم. از اعضای دورهی پیش دکتر محمد محمدی (رییس)، دکتر حمید جعفری صیادی (دبیر)، دکتر مهدی حسینپور، دکتر مهدی شهرپوری، دکتر محمد بخشعلیزاده و دکتر رسول درانیان مجدداً انتخاب شدند، دکتر سونیا معصومی عضو جدید هیات مدیره بود (گمانم بهجای دکتر احمدپناه که در این دوره شرکت نکرد) و دکتر محمودی هم که بازرس بود. این سومین دورهای بود که انتخابات رشت برگزار میشد. هیات مدیرهی اول پس از یک سال دودستگی آشکار فلج شده و از هم پاشیده بود و هیات مدیرهی دوم ترکیبی بود از یکی از دو طرف آن دعوا و چند عضو جوانتر که در انتخابات دوم به یاری آنان آمده بودند.
رییس انجمن در همان جلسهی اول تغییر کرد و دکتر حسینپور به ریاست رسید. این تغییر نتیجهی همفکری همان چند عضو جوانتر- و البته بدون اطلاع دکتر محمودی- بود. در همان جلسه قرار شد دو عضو علیالبدل هم بدون حق رای در جلسات هیات مدیره شرکت کنند ولی آشکار بود که برخی از اعضا اختلافاتی با دکتر محمودی پیدا کردهاند که در نتیجه به من هم- که توسط او به انجمن معرفی شده بودم- چندان خوشبین نیستند. این اختلافات تا یکی دو جلسه بعد به استعفای دکتر جعفری صیادی و دکتر درانیان انجامید که سبب شد من و دکتر اخوین عضو اصلی شویم و دکتر شهرپوری هم دبیر انجمن.
در همان جلسهی اول تصمیم گرفته شد خبرنامهی شمارهی سوم را من منتشر کنم، اما چون عضو علیالبدل بودم، مسوولیت رسمی با دکتر بخشعلیزاده باشد. و من این کار را کردم. در هیات مدیرهی قبلی دو شماره از خبرنامهی داخلی انجمن با فواصل چندماهه و کیفیت نازل درآمده بود و جالب اینکه بهعلت جو بیاعتمادی آن روزها، در شمارهی دوم نوشته بودند هر خبرنامهای که فاقد مهر و امضای رییس انجمن باشد فاقد اعتبار است!
برای اینکه در جریان مطبوعات صنفی پزشکی آن سالها قرار بگیرید، همینقدر بگویم که در رشت تنها «پیک نظام پزشکی» رشت با مدیر مسوولی دکتر سعید فرزد منتشر میشد که نشریهای علمی و پژوهشی بود و «حکمت»، ارگان جامعهی داروسازان استان گیلان، که آن هم بیشتر به مطالب علمی و گاه فرهنگی و ادبی (با رویکرد کلاسیک) میپرداخت. هر دوی این نشریات با اینکه در جای خود بسیار باارزش بودند ولی نه جذابیت صنفی و خبری چندانی داشتند و نه ظاهر مطبوعاتی دلنشینی. در سطح کشور هم «پزشکی امروز» بود و گمانم «دارو و درمان» هر دو با همین ظاهر فعلی و نشریهی سراسری نظام پزشکی. انجمنهای پزشکان عمومی هنوز هیچ نشریهای نداشتند.
خبرنامههای بیامضا
بههرحال در اسفند ۱۳۷۶ شمارهی سوم خبرنامهی داخلی انجمن پزشکان عمومی رشت درآمد: ۲۴ صفحهی سیاه و سفید A5، بدون اسم هیچکس در شناسنامهاش. (نسخهای که من صحافیاش را دارم البته رییس وقت انجمن امضا کرده است!) از نظر ظاهر حداقل فرقش با مطبوعات سلف آن بود که چه برای متن و چه برای تیتر از فونت مناسبتری استفاده کرده و دوستونی صفحهآرایی شده بود. از این ۲۴ صفحه، سرمقاله و «از کجا چه خبر» و گزارش انتخابات را خودم نوشته بودم و تهمقاله و مقالهی علمی را حمید اخوین و همه بدون امضا. اما تکخال این شماره «گزارش ویژه»ای با عنوان «بررسی علمی» بود که دربارهی لغو قرارداد تامین اجتماعی با یکی از همکاران و واکنش انجمن به کمیتهی علمی بررسی نسخ آن سازمان نوشته بودم. در تقابل با نوشتهجات خشک و رسمی و محترمانهی مطبوعات صنفی آن سالها، ادبیات جدید این گزارش نشان میداد که فتنهای جدید در راه است: فتنهای که پس از ۱۱ سال به همین «پزشکان گیل» که در دست شماست منتهی شده است!
شمارهی بعد در ۳۲ صفحه در تیرماه ۷۷ منتشر شد. این دفعه کمی متنوعتر: سرمقاله و مصاحبه و خبرها و گزیدهی مطبوعات و نقد کتاب کار من بود و «گزارش مورد» و تهمقاله کار اخوین و یک مقالهی علمی از دکتر علیرضا سمنانی (پزشک عمومی آن سالها و رادیولوژیست فعلی) و سه «نامهی وارده» و البته جوابیهی تامین اجتماعی.
شمارهی ۵، آذر ۷۷ با همان کیفیت: نکتهی جالب این شماره مقالهای از من است با عنوان «پزشک خانواده» و اولین مقاله از دکتر محمودی با عنوان «عقد قرارداد در آیینهی قانون»، باز هم هر دو بدون امضا.
اما انتشار گاهنامهای خبرنامه از همین شماره بهمدت ۲۲ ماه متوقف شد. چرا؟ کمی توضیح لازم دارد. در آن موقع من مطبی داشتم در روستایی با ۱۰ کیلومتر فاصله از رشت و در دو شیفت صبح و عصر. وقتی که صرف نوشتن و تهیهی مطالب میشد به کنار، هر بار برای تایپ و غلطگیری و در نهایت صفحهآرایی خبرنامه باید چند ساعتی مطب را تعطیل میکردم و به خیابان حاجیآباد در مرکز شهر رشت میرفتم. و البته توزیع و پست مجله هم که خود مکافات دیگری بود. اینچنین شد که پس از شمارهی سوم گفتم اگر خبرنامه میخواهید اقلاً پولی بدهید تا ضرر مطب و خرج رفت و آمدم دربیاید. ندادند. (بله، من از همان اول پولکی بودم!) حالا چقدر خواسته بودم؟ ۳۰ هزار تومان برای هر شماره یعنی ۱۰ هزار تومان در ماه، در حالی که همان موقع از مطبم بیش از ۳۰۰ هزار تومان در ماه درآمد داشتم.
در این ۲۲ ماه چه شد؟ انجمن تقریباً تعطیل شد. چرا؟ نمیدانم؛ شاید اعتیاد به خبرنامه داشتن باعث شده بود کار دیگری باقی نماند. آنقدر جلسه تشکیل نشد که انتخابات دور چهارم هم ۸-۷ ماه به تاخیر افتاد.
من در آن ۲۲ ماه چه میکردم؟ از یک طرف با دوستان ادبی و هنریام درگیر پروژهی تاسیس «خانهی فرهنگ گیلان» بودیم- که خوشبختانه راه افتاد- و از طرف دیگر با جمعی از دوستان جوانتر درگیر پروژهی «فرهنگ گستر» که بهنوعی سرنوشت مطبوعاتیام را رقم زد. (خوشبختانه دوستم پیمان برنجی با یاد و عکسی از آن دوره غافلگیرم کرده است که در همین شماره میخوانید.) خلاصهاش اینکه داشتیم ویژهنامهای برای شورای شهر رشت درمیآوردیم، ولی وقتی بچهها برای انتشار آن دنبال آگهی بودند من به فکر افتادم که میشود خبرنامهی انجمن را هم با درآمد تبلیغات منتشر کرد. چه فکر درخشانی! به این ترتیب شیفت صبح مطبم را تعطیل میکردم و میتوانستم این وقت آزاد را بین برنامهی «فرهنگ گستر» و انتشار خبرنامهی انجمن تقسیم کنم.
برنامهام این بود که یک تیم بازاریابی تشکیل دهم که نیمی از پول تبلیغات را بهعنوان پورسانت دریافت کند و از نیم دیگر هزینهی چاپ و دستمزد سردبیر (۵۰ هزار تومان در ماه!) تامین شود. بدین ترتیب انجمن بدون آنکه پولی خرج کند، صاحب یک مجلهی ماهانه میشد. این ایده را اول با دکتر محمودی و بعد سایر اعضای هیات مدیره در میان گذاشتم که همه پذیرفتند و قرار شد انتخابات دورهی چهارم را برگزار کنیم و تایید مجمع عمومی را برای این کار بگیریم. انتخابات نظام پزشکی هم که در پیش بود…
داستان «پزشکان» و «پزشکان گیل» از آغاز… (۲)/ از خودم بپرس/ دکتر مسعود جوزی
داستان «پزشکان» و «پزشکان گیل» از آغاز… (۳)/ از خودم بپرس/ دکتر مسعود جوزی

پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل
با درود
با خبر شدیم که کتاب سه جلدی ” مرجع اپیدمیولوژی بیماری های شایع ایران” به عنوان “شایسته تقدیرکتاب سال” سی و سومین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران اعلام گردید.
نخستین جلد این اثر ( بیماریهای واگیر) در ۳۵ فصل به قلم ۶۸ متخصص، جلد دوم ( بیماریهای غیر واگیر) با ۵۲ فصل از سوی ۴۶ متخصص و جلد سوم (سرطانها) در ۳۵ فصل به همت ۴۱ نویسنده پژوهشگر به نگارش درآمده است ( ۱۱۰۰ صفحه- ۱۲۲ فصل توسط ۱۵۵ نفر/فصل).
این اثر از سوی انجمن علمی اپیدمیولوژیستهای ایران توصیه شده و از منابع رسمی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است.
اثر مزبور از نوادر آثار علمی است که با این تعداد پژوهشگر و متخصص ایرانی داخل و خارج از کشور مقیم کشورهای امریکا و کانادا پس از دو سال تلاش در سال ۱۳۹۳ منتشر شد.
لازم به ذکر است در این دوره از جایزه کتاب سال ۱۰ برگزیده و ۳۰ شایسته تقدیر از گروههای مختلف تقدیر خواهد شد.
کسب عنوان “شایسته تقدیر” در صورتی نصیب کتاب انتشارات گپ و تالیف شورای نویسندگان اپیدمیولوژی کشور گردید که پس از داوری ۸۹۶ نفر بر روی پنجهزار و ۳۸۵ کتاب ارسالی به دبیرخانه کتاب، تعداد ۲۲۴ کتاب وارد مرحله نهایی شد که ۱۳ عنوان آن مربوط به گروه پزشکی بود و تنها دو کتاب از این گروه به عنوان ” شایسته تقدیر” معرفی گردید؛ و در این گروه هیچ کتابی نتوانست به عنوان کتاب “برگزیده سال” معرفی شود.
این دومین بار است که انتشارات گپ ( به عنوان تنها ناشر گیلانی) توانسته است عناوین نخست بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را کسب کند.
در سال ۱۳۹۰ نیز کتاب ” فرهنگ جامع همهگیرشناسی( اپیدمیولوژی)” اثر دکتر کیومرث ناصری، عنوان و جایزه ” کتاب برگزیده سال” که توسط این انتشارات منتشر شدهبود را کسب نمودهبود.
بدینترتیب این سرفرازی فرهنگی را به شورای نویسندگان کتاب به ویژه استادان فرزانه دکتر ابولحسن ندیم، آقای دکتر کورش هلاکویی دبیر انجمن اپیدمیولوژیستهای علمی ایران، بانو دکتر پروین یاوری سرپرست نویسندگان و همه پدیدآورندگان اثر و گروه ویراستاران، اعضای انجمن علمی اپیدمیولوژیستهای ایران و کسانی که با ارایه نظر، انتقاد و پیشنهاد خود سبب این موفقیت علمی شدند،شادباش می گوییم.
شاید حضور برجسته ترین اپیدمیولوژیستهای کشور در فهرست نویسندگان کتاب سبب گردید در حوزه داوری، از توان تخصصی کافی داوران بهرهمند نشویم! زیرا به نظر ما این اثر با این حجم گسترده مطالب و شمار زیاد نیروی انسانی نویسنده، شایسته “برترین کتاب سال” میبود.
لینکهای مربوط به دبیرخانه کتاب سال:
http://www.ketabsal.ir/Forms/BlogDetails.aspx?ID=31
http://www.ketabsal.ir/Forms/BlogDetails.aspx?ID=30
http://gapnashr.com
مراسم تقدیر و اهدای جوایز در روز یکشنبه ۱۸ بهمن با حضور ریاست جمهور کشور در تالار وحدت ساعت ۱۵ تا ۱۷ برگزار خواهد ش