بهروایت ویکیپدیا، دانشنامهی آزاد/ ابوعلی سینا
بدست پزشكان گيل • 12 اکتبر 2009 • دسته: تاریخ٬ ویژه روز پزشک 88اشاره: این مقاله با اندکی تلخیص و ویرایش از «ویکیپدیا، دانشنامهی آزاد» به نشانی اینترنتی http://fa.wikipedia.org/ نقل شده است. برای مشاهدهی متن کامل، ارجاعات و منابع آن میتوانید به همین نشانی مراجعه و «ابوعلی سینا» را جستجو کنید. در نظر داشته باشید که دانشنامهی ویکیپدیا با همهی محاسن غیرقابل انکار خود، از آنجا که مقالات آن عمدتاً توسط کاربران غیرحرفهای نوشته و ویرایش میشود، یک مرجع کاملاً قابل استناد بهشمار نمیرود. اصولاً یکی از محاسن این دانشنامهی اینترنتی و رایگان این است که شما هم اگر بخشی از یک مقاله را اشتباه یا ناکافی یافتید یا اطلاعاتی قابل افزودن داشتید، میتوانید بهراحتی و بی هیچ محدودیتی مقالهی مورد نظر را ویرایش کنید؛ کاری که نگارنده نیز یک بار در مورد این مقاله مجبور به انجام آن شده و در موارد دیگر که کاستیها بیشتر رسمالخطی و نوشتاری بود، بهعلت ضرورت کمتر و ضیق وقت از خیر آن گذشته و ویرایش خود را به صفحاتی که در دست دارید منحصر کرده است. (سردبیر)
ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابنسینا (یا پورسینا) زاده در روستایی در نزدیکی بخارا و درگذشته در همدان، پزشک ایرانی و از مشهورترین و تاثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان اسلامی بود. وی ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشته که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتن او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همهی زمانها و مکانها و نژادهاست. کتاب معروف او کتاب «قانون» است.
زندگی
حسین پسر عبدالله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و درگذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری (۳۵۸-۴۱۶ خورشیدی، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی) دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابنسینا، ابوعلی سینا و پورسینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجهالحق شرفالملک شیخ الرییس ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تالیفات بسیاری است و مهمترین کتابهای او عبارتاند از «شفا» در فلسفه و منطق، و «قانون» در پزشکی.
بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگترین نمایندهی حکمت در تمدن اسلامی برشمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفهی اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همهی علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهدهی این کار برآمد.
(آموزش و دانش در ایران، ص ۱۲۵)
وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابومنصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.
(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۴۹۳)
بخشی از زندگینامهی او بهگفتهی خودش به نقل از شاگردش ابوعبید جوزجانی بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود. در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند. چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد. در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابوعبدالله به بخارا آمد. او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست. پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم. وقتی که ناتلی به خانهی ما آمد، من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوهی دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانشاندوزی بسیار توانا دید، به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانشآموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشهی خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم گفته بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت، من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم. اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را بهدقت خواندم. چون علم طب از علوم مشکل بهشمار نمیرفت، در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بهدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعهی کتاب «مابعدالطبیعه»ی ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرض مولف را از آن سخنان درنمییافتم. از اینرو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنانکه مطالب آن را حفظ کرده اما به حقیقت آن پی نبرده بودم. چهرهی مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست… یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم. کتابفروش دورهگردی کتابی را در دست داشت و بهدنبال خریدار میگشت. به من الحاح کرد که آن را بخرم، من آن را خریدم: «اغراض مابعدالطبیعه» نوشتهی ابونصر فارابی. هنگامی که به در خانه رسیدم بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همهی آن را از بر داشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود، صدقهی فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود میشدم، نوح پسر منصور سخت بیمار شد. اطبا از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فراخواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانهی او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمیدانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعهی آنها بسیار سود جستم.
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت. من از بخارا به «گرگانج» خوارزم رفتم. چندی در آن دیار بهعزت روزگار گذراندم. نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم. پیش از آن در بخارا نیز کتابهایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود، ناچار من از گرگانج بیرون آمدم، مدتی همچون آوارهای در شهرها میگشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به «دهستان» رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابوعبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
ابوعبید جوزجانی گوید:
این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم. استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد. از آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمسالدولهی دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا را به خواهش من آغاز کرد. چون شمسالدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید، استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و بههمین دلیل به زندان گرفتار آمد. ۴ ماه در زندان بهسر برد و در زندان ۳ کتاب به رشتهی تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامهی درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و بهسوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان درآمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را بهگرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفا را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که بههمراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمار شد و در آن شهر درگذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.
اخلاق و صفات
ابنسینا از حیث نیروی جسمانی مردی نیرومند بود و بههمین خاطر از کار کردن احساس خستگی نمیکرد. او با داشتن این نیروی فراوان جسمی میتوانست از پس کار وزارت فرمانروایان برآید و همیشه چه در سفر و چه در نبرد همراه آنان باشد و علاوه بر این به کار دانش و نوشتن نیز بپردازد. میگویند که او شبها تا دیرگاه به نوشتن کتاب و رساله میپرداخت و در این کار افراط میکرد. ابنسینا از لحاظ نیروی ذهنی و تفکر نیز بسیار نیرومند بود. اینکه او در ۱۸ سالگی توانست تمامی دانشهای زمان خود را فراگیرد، خود نشانگر نیروی ذهنی اوست.
نکتهی منفی در اخلاق ابنسینا گفتار زشت و تند او نسبت به دانشمندان همدورهی خود و حتی به گذشتگانی مانند افلاطون و زکریای رازی بود.
ابنسینای فیلسوف
ابنسینا بسیار تابع فلسفهی ارسطو بود و از این نظر به استادش فارابی شباهت دارد. مبحث منطق و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو و شارحان او نظیر اسکندر افرودیسی و ثامیسطیوس است. اما ابنسینا هرچه به اواخر عمر نزدیک میشد، بیشتر از ارسطو فاصله میگرفت و به افلاطون و فلوطین و عرفان نزدیک میشد. داستانهای تمثیلی او و نیز کتاب پرحجم «منطق المشرقین» که اواخر عمر تحریر کرده بود، شاهد این مدعاست. امروزه از این کتاب تنها مقدمهاش در دست است. اما حتی در همین مقدمه نیز ابنسینا به انکار آثار دوران ارسطویی خویش مانند شفا و «نجات» میپردازد.
آثار ابنسینا
بهدلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابنسینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار میزیستند کتابهای خود را به زبان عربی مینوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.
افزون بر این، ابنسینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشته است. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آنها انتساب «دانشنامهی علایی» و «رسالهی نبض» بدو مسلم است. آثار فارسی ابنسینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شده است.
آثار فراوانی از ابنسینا بهجا مانده یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آنها در فهرست نسخههای مصنفات ابنسینا آورده شده است. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشتهی اصیل از ابنسینا و ۱۱۱ اثر منسوب به اوست.
از مصنفات اوست کتابهای:
المجموع، الحاصل و المحصول (در ۲۰ جلد)، البرّ و الاثم (در دو جلد)، الشفاء (در ۱۸ جلد)، القانون فى الطب (در ۱۸ جلد)، الارصاد الکلیه، الانصاف (در ۲۰ جلد)، النجاه (در ۳ جلد)، الهدایه، الاشارات، المختصر الاوسط، العلایى، القولنج، لسان العرب فى اللغه (در ۱۰ جلد)، الادویه القلبیه، الموجز، بعض الحکمه المشرقیه، بیان ذوات الجهه، المعاد، المبدأ و المعاد.
و رسالههاى او عبارتاند از:
القضاء و القدر، فى الآله الرصدیه، عرض قاطیغوریاس، المنطق بالشعر، قصاید فى العظه و الحکمه، فى نعوت المواضع الجدلیه، فى اختصار اقلیدس، فى مختصر النبض (به زبان فارسى)، فى الحدود، فى الاجرام السماویه، الاشاره فى علم المنطق، اقسام الحکمه، النهایه، عهد کتبه لنفسه، حىّ بن یقطان، فى انّ ابعاد الجسم ذاتیه له، خطب، عیون الحکمه، فى انّه لا یجوز ان یکون شىء واحد جوهریا و عرضیا، انّ علم زید غیر علم عمرو، رسایل اخوانیه و سلطانیه و مسایل جرت بینه و بین بعض العلما.
فلسفه: شفا، نجات، الاشارات و التنبیهات، حی بن یقظان.
ریاضیات: زاویه، اقلیدس، الارتماطیقی، علم هیات، المجسطی، جامع البدایع.
طبیعی: ابطال احکام النجوم، الاجرام العلویه واسباب البرق و الرعد، فضا، النبات و الحیوان.
پزشکی: قانون، الادویه القلبیه، دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه، قولنج، سیاسه البدن و فضایل الشراب (احتمالاً بلکه مظنوناً منظور خمر حرام نیست. به مقالهی دوم کتاب فیلسوف شهید شیعه ابوعلی سینای خراسانی رجوع شود)، تشریح الاعضا، الفصد، الاغذیه و الادویه.
کتاب قانون یک دایرهالمعارف پزشکی است که در آن تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار گرفته است مانند: مبانی تشریح (آناتومی)، علامتشناسی (سمیولوژی)، داروشناسی و داروسازی و نسخهنویسی (فارماکولوژی) و… کتاب قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد و توسط انتشارات سروش منتشر گردید و تا کنون چندین بار تجدید چاپ شده است. کتاب قانون در دانشگاههای اروپایی و آمریکایی تا دو قرن پیش مورد استفادهی پزشکان بوده و به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده و بعد از انجیل بیشترین چاپ را داشته است. افلاطون مغز و قلب و کبد را از اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضا را «مثلث افلاطون» (تریگونوم پلاتو) مینامیدند. ابنسینا اعلام کرد دوام و بقای نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است و لذا جمع چهار عضو مذکور را «مربع ابنسینا» (کوادرانگولا اویسینا) نامیدند.
موسیقی
پورسینا تئوریدانی دارای دیدگاههای موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین دانش نظری سخن میراند که گویی در کنش نیز چیرهدست است. گمان میشود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین پایههای دانش هماهنگی (هارمونی) در موسیقی بودهاند. آثار موسیقایی پورسینا رویهمرفته ۵ اثر مهم اوست که در بخشهایی از آنها به موسیقی پرداخته شده: شفا، جوامع علم موسیقی، المدخل الی صناعه الموسیقی (در دسترس نیست)، لواحق (در دسترس نیست)، دانشنامهی علایی، نجات، اقسام العلوم.
اشعار
ابنسینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سروده و حتی منظومههایی مثل قصیدهی «ارجوزه» در مسایل علمی ساخته است. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کردهاند که برخی از آنها به نام دیگران نیز آمده است و با توجه به اسلوب و معانی آنها باید در انتساب این اشعار به ابنسینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنایی مختصر با اشعار ابنسینا، گزیدهای از مستندترین آنها را میآوریم:
روزکی چند در جهان بودم
بر سر خاک باد پیمودم
ساعتی لطف و لحظهای در قهر
جان پاکیزه را بیالودم
باخرد را به طبع کردم هجو
بیخرد را به طمع بستودم
آتشی برفروختم از دل
و آب دیده ازو بپالودم
با هواهای حرص و شیطانی
ساعتی شادمان نیاسودم
آخرالامر چون برآمد کار
رفتم و تخم کشته بدرودم
کس نداند که من کجا رفتم
خود ندانم که من کجا بودم.
می حاصل عمر جاودانی است، بده
سرمایهی لذت جوانی است، بده
سوزنده چو آتش است، لیکن غم را
سازنده چو آب زندگانی است، بده.
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذرهای راه نیافت.
ماییم به عفو تو تولا کرده
وز طاعت و معصیت تبرا کرده
آنجا که عنایت تو باشد، باشد
ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده.
از شیوهی نگارش کتابهای علمی و فلسفی ابنسینا و اشعار عربی او که مشهورترین آنها قصیدهی «عینیهی روحیه» است بهخوبی میتوان توانایی و تسلط او را در شاعری و سخنوری در ادبیات عرب دریافت. اشعار فارسیای که به ابنسینا نسبت دادهاند، رویهمرفته ۲۲ قطعه و رباعی در ۶۵ بیت میشود، ولی در صحت انتساب آنها به وی تردید کردهاند.
شاگردان ابنسینا
ابنسینا علاوه بر آثار خود، چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چند تن سرشناسترند:
– ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابنسیناست که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیان آذربایجان بود ولی بعدها مسلمان شد و کنیهی ابوالحسن را برگزید. چنانکه بسیاری از ارباب تواریخ به این مطلب تصریح کردهاند و از نوشتههای خود ابوالحسن بهمنیار از جمله «التحصیل» چنین مطلبی تایید میشود. یکی از کتابهای ابنسینا به نام «المباحث» بیشتر شامل جواب سوالات اوست.
– ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابنسینا پیوسته در خدمت او بود و پس از مرگ او به گردآوری و تالیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.
– ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی یکی دیگر از شاگردان مشهور ابنسیناست که «رساله العشق» را ابنسینا به نام او نوشت. وقتی نزاع علمی بوعلی سینا و ابوریحان بر اثر برخی گفتارهای ابوریحان منقطع شد، معصومی ادامهی بحث با ابوریحان را بهعهده گرفت. مطالب معصومی بههمراه پاسخهای ابنسینا و سوالات و ردود ابوریحان در کتابی به نام «اساله و اجوبه» در ایران و لبنان چاپ شده است.
– شیخ علی نسایی خراسانی یکی دیگر از شاگردان ابنسیناست که ناصر خسرو هم در سفرنامهاش از وی نام میبرد.
– ابومنصور حسین بن طاهر بن زیله اصفهانی از دانشمندان ایرانی قرن چهارم و پنجم هجری و از شاگردان ابنسینا بود. وی در دانشهای زمان خود بیشتر در ریاضیات مهارت داشت. او در سال ۴۴۰ هجری درگذشت.
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل