پیشدرآمدی بر هنر نقصان
بدست پزشكان گيل • 12 فوریه 2018 • دسته: تیتر اول٬ هنر و پزشکیدکتر افشین خداشناس
شاید کهنترین چالش و پرسش در دنیای هنر هنوز این است که آیا رسالت هنر در دنیای انسانی تنها بازنمایی تناسبات جهان آرمانی است یا افزون بر این، پرداختن به دلمشغولیها، سرگشتگیها، دردها و نقصانهایی که سراسر زندگی نوع بشر را آکنده است؟
پس از قرنها که از هنر بدوی انسانهای نخستین بر دیوار غارها گذشته است و هنر کمالگرایانه یونان و روم باستان و رنسانس در ایتالیا که تا اواخر قرن نوزدهم سرمشق همه هنرمندان کلاسیک بود، سرانجام گروهی از هنرمندان فرانسوی، بسیاری از سنتهای رسمی (از جمله تناسب و پرسپکتیو یا ژرفانمایی) را کمابیش کنار گذاشتند تا با رهایی از قید و بند آن، بر دریافت شخصی و ادراک ذهنی خود از دنیای عینی بپردازند. هنرمندان بعدها در جریان تکوین مدرنیسم بیشتر بر ساختارگرایی پا فشردند تا اصول منجمد سنتی (فرآیندی شبیه به گذار از شعر کلاسیک به شعر نو به همت نیما یوشیج در مثالی ملموس و معاصر).
در سده نوزدهم و پس از آن بسیاری از هنرمندان از زیر یوغ اشراف و کلیسا و حکومت جدا شدند و بهویژه با پرداختن به زندگی طبقات مختلف اجتماعی با تمام ابعاد ذهنی و عینی آن، هنر اندیشمندانه را برکشیدند. سبک کاری این هنرمندان مبتنی بر ضربات پرهیجان قلممو بر بوم و استفاده تجربی از رنگها بود. این جنبش بعدتر امپرسیونیسم یا «دریافتگری» نامیده شد.
از آن زمان تا به اکنون دو گرایش در هنر پابهپای هم پیش میروند: یکی گرایشی که بر «ژرفا»ی هنر تاکید دارد و سبکهای هنری را با اعمال ظرافتهای بیشتر، به کمال والاتری میرساند و دیگری گرایشی که بر افزودن به «وسعت» هنر تاکید دارد و روزبهروز شیوههای جدیدی برای بیان هنری و همچنین بازتاب آرزوها و امیدها، جهانبینیها، نقصانها و فجایع زندگی بشر مییابد. گرچه همپوشانیها هم بسیارند و آنان که هنوز بر بازخلق زیبایی کامل در هنر تاکید دارند بر این باورند که بشر درآمیخته با شوربختیهای بیانتها که خود عامل بسیاری از آنان بوده است، نیاز به درک ولو لحظهای زیبایی محض دارد تا به تعادل و توازن برسد و به جنگ گرفتاریهایش برود. از آن زمان سبکهای هنری یکی پس از دیگری سعی داشتهاند که افزون بر خلق زیبایی ناب، جنبه منتقد و اعتراضی خود را بیشتر از پیش حفظ کنند و بر آن تاکید ورزند؛ از اکسپرسیونیسم و کوبیسم و داداییسم و سورئالیسم گرفته تا کینتیسیم و نئورئالیسم و پرفورمنس آرت و سنسیشنالیسم و استریت آرت، به هر تقدیر…
آلن دو باتن و جان آرمسترانگ در کتاب «هنر همچون درمان» هفت کارکرد هنر را این موارد دانسته و رسالت تمامقد هنر را بهدرستی بیان کردهاند:
۱. بهیاد آوردن ۲. امید بخشیدن ۳. تبیین اندوه ۴. ایجاد توازن ۵. خودشناسی ۶. رشد ۷. قدردانی.
در جایی از آنان میخوانیم: «فایده هنر چیست؟ هدف اصلی سر و کله زدن با هنر، رسیدن به زندگی بهتر است. دستیابی به نسخههای بهتری از خودمان…» بگذریم.
عروسکهای مبتلا به معلولیت برای آشنایی و همذاتپنداری کودکان سالم با معلولیتها، برانگیختن همدردی آنها که سالماند، دلداری آنها که معلولیت دارند و تاکید بر اینکه تفاوتها جدایی و محدودیت نمیآورد
بهنظر کارل گوستاو یونگ، روانپزشک شهیر سوئیسی، شخصیت از چند سیستم جدا، اما مربوط به هم تشکیل شده است. مهمترین این سیستمها عبارتاند از: ایگو، ناخودآگاه شخصی و عقدههای آن، ناخودآگاه جمعی و آرکیتایپهای (کهنالگوهای) آن، پرسونا، آنیما، آنیموس و سایه.
یونگ جنبه حیوانی طبیعت انسان را سایه (Shadow) نامیده که شامل همه آن ویژگیهای شخصیتی ماست که سعی میکنیم پنهان یا نفی کنیم؛ ویژگیهایی که از نظر دوستان و اطرافیان و از همه مهمتر، خود ما قابل پذیرفتن نیست. کهنالگوهایی که از آنها خبر نداریم، پتانسیلهایی که بالفعل نشدهاند و خصوصیاتی که آنها را میشناسیم اما انتخاب نمیکنیم، همه در تعریف کهنالگوی سایه میگنجد. سایه در نظریه یونگ معادل نهاد در نظریه فروید است.
انسانها در طول تاریخ همیشه از رنجها و نقیصههای خود گریختهاند و آن را در بخش سایه شخصیتشان در هزارتوی ناخودآگاه به زنجیر کشیدهاند اما تعادل روان انسان منوط به پذیرش این بخش و آشتی با آن است. پذیرفتن اینکه این نقایص بخشی از روان ماست و کوشش در جهت پذیرش آنچه تغییرناپذیر است و بهبود آنچه تغییرپذیر است. همچنان که هماو میگوید: «برای اینکه چیزی را تغییر دهیم، ابتدا باید آن را بپذیریم.»
ریشه همه ترسها و اضطرابها، عصبانیتها و غمهای پنهان در وجود، ریشه اینکه چرا نمیتوانیم در بسیاری از موارد خطاهای خود و دیگران را ببخشیم، همه در این بخش از وجود ما نهفته است. یکی از بهترین راهها برای پذیرش سایه روبهرو شدن با رنجها و نقصانهای جسمی و روحی همنوعان انسانیمان است. اینکه این کاستیها نه ضایعات بلکه از ترکیبات اصلی جامعه انسانی است و دانستن اینکه فرار از آنها که همواره خودمان نیز در معرض آنایم تنها تجاهل ابلهانهای همچون سر در برف فرو کردن کبک است.
نیکبختانه هر چه بخشی از بشریت در گندابهای سرد و تاریک پلیدی غوطهور میشود، بخشی دیگر در برجهای انسانیت پناهگاه درماندگان دنیای مدرن میشود؛ چه در علم و صنعت، چه در ادب و هنر و چه در ورزش.
یکی از عالیترین نمودهای آشتی با سایه، مسابقات پاراالمپیک است. کوشش تحسینبرانگیز صدها ورزشکار با معلولیتهای مختلف که به بیشترین کمال مقدور جسمانیشان رسیدهاند و در فضایی اینچنین سالم با هم رقابت میکنند، این پیام را برای همه ما دارد که معلولیت جزیی از بشریت است نه تراشههای دورریز آن.
در مکتب «فنگ شویی» عقیده بر این است که هر ظرف لبپر و شیشه شکسته را فوراً دور بریزید و عوض کنید. رویکرد به این کمالگرایی وسواسگونه در مکتب «کینتسوگی»، با تدبیری که درسهای انسانی بسیار دارد، بر این روال است که تکههای شکسته را با دقت بسیار با چسبی آمیخته با پودر طلا یکپارچه میکنند و در معرض نمایش قرار میدهند تا برای این موضوع تاکید کنند که این «شکست-سایه»ها بخشی از تمامیت وجودی هستند و انکار آنها ما را از انسانیت دورتر میکند.
القصه این چند کلمه را در ذهن مزمزه کنید تا با هم آثاری از هنرمندان معاصر ببینیم که وجه مشترکشان توجه و تربیت نگاه ماست تا زیبایی را فقط در آرمانگرایی محض نبینیم. چنین باد!
دکتر افشین خداشناس
نشانی: رشت، خیابان سردارجنگل، بالاتر از داروخانه کیمیا، ساختمان و مطب پزشکی سردار جنگل
تلفن: ۳۳۵۳۵۷۷۵
Email: human_puzzles@yahoo.com
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل