چه کسی ما را به حاشیه برد؟
بدست پزشكان گيل • 5 می 2015 • دسته: تیتر اول٬ سرمقالهدکتر مسعود جوزی
۱- آبروی از دست رفتهی پزشکی
هفتهی دوم فروردین ۹۴ برای پزشکان ایرانی روزهای عجیبی بود؛ لشکرکشی مجازی سپاهی از درسخواندهترین مردان و زنان مرز و بوم بر سریالی که تازه دو قسمت آن به نمایش درآمده بود. البته واکنش به این سریال از سه ماه پیشتر کلید خورده بود یعنی زمانی که در پی انتشار خبر ساخت آن، رییس کل سازمان نظام پزشکی کشور نامهای به رییس صدا و سیما نوشت تا رسانهی ملی را از شوخی با پزشکان برحذر دارد. پس از او نیز روابط عمومی وزارت بهداشت، در یک اشتباه شگفتانگیز رسانهای، ۵۵۰ کلمه از همین نامه را «کپی- پیست» و مجدداً به امضای وزیر ارسال کرده بود تا از نهاد صنفی پزشکان عقب نماند. این اقدامات بازدارنده مدتی روند تولید سریال را متوقف کرده و سبب تغییر نام آن از «اتاق عمل» به «در حاشیه» و اصلاحاتی نیز در داستان آن شده بود. اما اگر چنین واکنشهای پیش از موعدی تا همینجا بهحد کافی غیرمنطقی و نامتعارف مینمود، در برابر سیلی که در گروههای مجازی جامعهی پزشکی (وایبر، تلگرام، فیسبوک و…) راه افتاد، هیچ بود!
نبرد مجازی از شامگاه هفتم فروردین شروع شد، در چند روز بعد گسترش یافت و اگر نبود انتشار خبر تفاهم هستهای ایران با غرب در روز سیزدهم فروردین و در پی آن خبر هتک حرمت نابخردانهی دو مامور فرودگاه جده به زایران ایرانی، معلوم نبود تا چند روز در صدر پیامهای شبکههای اجتماعی باقی بماند. در این چند روز همکاران در این شبکهها هر چه خواستند نوشتند و بازنشر (فوروارد) کردند: از تحقیر و توهین و زدن اتهامهای شخصی به عوامل سریال تا افشاگری مبالغ قرارداد و حتی رو کردن پروندهی پزشکی آنان و خط و نشان کشیدن که «گذر پوست به دباغخانه خواهد افتاد» و… تا انتشار «دلنوشته«های مفصلی که اگرچه با لحنی مظلومانه و محترمانهتر تقدس پزشکی و مرارتهای تحصیلی و شغلی این رشته و فضایل و فداکاریهای پزشکان ایرانی را به رخ میکشید، همزمان از تکرار بسیاری از ناسزاهایی که در شبکههای مجازی میچرخید، دریغ نمیکرد.
این در حالی بود که در همین شبکهها بودند همکارانی که قضاوتی چنین عجولانه و تقابلی چنین بیمنطق را روا نمیدانستند، بر ارزش و حرمت طنز و نقد پا میفشردند و خواستار خویشتنداری و نقد منصفانه پس از نمایش قسمتهای بیشتری از سریال بودند ولی متاسفانه در بازار داغ پیامهای فورواردی و هیاهو بر سر آبروی از دست رفتهی جامعهی پزشکی، آنچه بیشتر بهچشم میآمد همان واکنشهای نوع نخست بود.
۲- بزرگترهای ما کجا بودند؟
ابوالفضل بیهقی میگوید: «چون دوستی زشت کند، چه چاره از باز گفتن؟»
همان صبح ۸ فروردین و پس از پخش تنها دو قسمت از سریال، مدیر روابط عمومی نظام پزشکی در یک گروه مجازی اعلام کرد در صدد تهیهی نامهای با امضای ریاست سازمان است و علاوه بر آن در سایت سازمان برای حضور در یک اعتراض هماهنگ نظرسنجی خواهد کرد. او که این سریال را «قطعاً هجو و توهین» میخواند، معتقد بود: «هر وقت صدا و سیما از خط قرمز جامعهی روحانیت یا قضات و دادگاهها عبور کرد اجازه دارد در مورد منصب طبابت هم حرف بزند.» متاسفانه اوضاع همینگونه پیش رفت. هنوز آفتاب غروب نکرده و قسمت سوم سریال پخش نشده، نظرسنجی برای تجمع اعتراضی در سایت نظام پزشکی قرار گرفت؛ نظرسنجیای که هم سریال مورد مناقشه را پیشاپیش «هتاکانه» میخواند و هم برای پاسخ مثبت یا منفی بین دو آیتم «اعتراض به سریال» و «اعتراض به رویهی صدا و سیما» تفکیکی قایل نشده بود. این روند در روزهای بعد با انتشار دو فقره از دلنوشتههای پیشگفته (از جمله نامهای به کارگردان که پروندهی پزشکیاش را افشا میکرد) در سایت رسمی نظام پزشکی و سپس نامهی مجدد رییس کل سازمان به رییس صدا و سیما ادامه یافت: «سریال بهظاهر طنزی که در آن پزشکان بهنحوی به سخره گرفته میشوند که تصویری غیرمنصفانه و همراه با لودگی از آنها نمایش داده میشود که نه فایدهای در اصلاح امور دارد و نه سببساز شادی است.»
خارج از نظام پزشکی هم وضع بهتر نبود؛ بهویژه واکنش روسای جامعهی جراحان و جامعهی متخصصان داخلی که اولی اعتقاد داشت «زمان برای بنده آنقدر بیارزش نیست که آن را صرف تماشای سریالهای بیمحتوای صدا و سیمای ایران کنم» و دومی میگفت «قرار است این سریال را تماشا نکنیم» نشان از عصبانیت شدید داشت.
۳- چه کسی از مهران مدیری میترسد؟
«جامعهی پزشکی کشور از یک تکدر خاطر مزمن رنج میبرد.» پس از قضاوتهای شتابزدهی اولیه، این جملهی رییس کل سازمان نظام پزشکی که ۲۷ فروردین در دوازدهمین همایش علمی کاربردی پزشکان عمومی بر زبان آمد، شاید یکی از موجزترین و دقیقترین تحلیلهای ممکن از روانشناسی اجتماعی (Social psychology) امروز جامعهی پزشکی ایران و توضیحی بر واکنشهای اغراقآمیز (Exaggerated)، تقویتشده (Amplified) و تهاجمی (Aggressive) آن به محرکهای بیرونی باشد. همهی ما بهعنوان کسانی که نهتنها از استعداد و هوشی بیش از اغلب همسالان خود برخوردار بودهایم بلکه بیش از آنها نیز رنج تحصیل و کارآموزی کشیده و حتی دورههایی از محرومیت اجتماعی (در قالب طرح و…) را تحمل کرده ولی در نهایت به «رضایت شغلی» یعنی آنچه از لحاظ مادی و معنوی (تمکن، جایگاه اجتماعی و…) استحقاق یا توقعش را داشتیم نرسیدهایم، درجاتی از این «تکدر خاطر مزمن» را در خود داریم. دلگیریم، سرخوردهایم، دلمان پر است و منتظر فرصتی هستیم که… خب زمان و مکان بروز علایم و عوارض مربوطه در این مورد خاص فراهم شد؛ درست در انتهای سالی سخت که از ابتدای آن و همزمان با آغاز طرح تحول سلامت، صدا و سیما برنامههای متعددی با موضوع درآمدهای افسانهای و سودجویی پزشکان و چگونگی شکایت از آنان ساخته و این روند تخریبی را تا پایان سال با پخش مستندی آکنده از گزافهگویی و دروغپردازی در شبکهی خبر به اوج رسانده بود.
از این منظر، واکنش جامعهی پزشکی تنها به مهران مدیری و سریال «هنوز دیده نشده»اش نبود؛ اعتراضی بود از یکسو به هر آنچه بهتدریج طی چند دهه این تکدر خاطر را شکل داده و از سوی دیگر به رسانهای که اگر چه «ملی» خوانده میشود ولی بهویژه طی سال ۹۳ چنان عمل کرده بود که گویا پزشکان جزو این ملت نیستند.
۴- مبارزان مجازی
نمیدانم در زبانهای دیگر ترکیبی معادل یا نزدیک به «واکنش تودهای مجازی» (مثلاً Virtual Mass Reaction) وجود دارد یا نه. اصلاً نمیدانم خارجیها هم مثل ما از نرمافزارهای وایبر و تلگرام موبایل بهعنوان اسلحهی شخصی استفاده میکنند یا نه. شاید هم این رفتار ویژهی ما ایرانیهاست که از ابتدای پدید آمدن اینترنت (بهویژه راه افتادن فیسبوک) هر روز در یک کارزار مبارزهی مجازی دست به کلیک بودهایم؛ از امضا جمع کردن علیه تغییر نام خلیج فارس گرفته تا رای چندباره دادن به علی دایی برای انتخاب بهعنوان فوتبالیست قرن! در اینباره یادداشتی در شمارهی ۱۳۳ همین مجله با عنوان «مبارزان مجازی در جهان سهبعدی» نوشته بودم و بهنظرم ماجرای حاضر نیز مصداقی کامل از آن مبارزات «وایبری- تلگرامی» است با تمام ویژگیهایش: آسانگیری و سطحینگری، بازنشر بیمطالعه، بیمسوولیتی، مخالفخوانی بیمنطق، عوامفریبی و عوامزدگی و… .
در این میان یک نکته بسیار جالب توجه بود؛ هر وقت همکاران «خود» مینوشتند حاصل کار متنی متین و منطقی بود و کم نبودند پزشکانی در گروههای مختلف که اسیر جو نشدند و نظرات مستقل و بدون پیشداوری خود را ارایه کردند ولی در عوض، بسیاری از ما هم در مقام فوروارد کننده، پیادهنظام فرماندهانی تنگحوصله و پرخاشگر بودیم.
۵- نتیجه: صفر- صفر بازنده
سریال مهران مدیری که شهید شد. حالا اینکه شهادتش بهخاطر شلوغکاری ما بود یا کیفیت ضعیف خود اثر بماند ولی بههرحال بدنامیاش برای ما ماند، چون نهتنها توقف ساخت بلکه کیفیت پایین سریال را هم میتوانند بیاندازند گردن ما که چنین حجمی از سانسور و خودسانسوری را به آن تحمیل کردیم.
از این طرف ما چه بهدست آوردیم؟ تا روز ۱۴ فروردین کامنتهای بیشمار در سایتهای مجازی که در بهترین حالت ما را خودبزرگبینهای کمظرفیت و پرتوقعی خطاب میکردند که علیرغم تحصیلات زیاد، معنی طنز را نمیفهمیم و چون خود را تافتهای جدا بافته میدانیم، طاقت نقد نداریم؛ از ۱۵ فروردین هم که رفتیم روی تیتر روزنامهها و مجلات: «اردوکشی خیابانی هفت هزار پزشک برای مقابله با یک کمدی تلویزیونی!» از این پس هم لابد ماییم و اتهاماتی که در این چند هفته شلوغی بر پروندهی از پیش سنگین خود افزودهایم. یک عده هم که همیشه منتظرند از آب گلآلود ماهی بگیرند، نه واکنشها و برخوردهای منطقی بسیاری از ما (از جمله موضعگیری معتدل و منطقی وزیر بهداشت در مصاحبهی ۱۸ فروردین) به چشمشان میآید و نه برایشان صرف میکند بگویند پلشتیهایی که بهعنوان «گزارش مورد» (Case report) در اینجا و آنجا نقل میشود کار اقلیتی نابهکار است که در هر صنفی وجود دارد؛ همهچیز را روی سر همهی ما خراب میکنند. خود سریال هم که در نهایت معلوم شد جسارتش به ساحت مقدس ما از بسیاری دیگر از برنامههای طنز یا حتی جدی تلویزیونی بیشتر نبوده است. (اولاً از چهار پرسوناژ پزشک دو تایش در حد افراط مثبت و آقا بودند و فقط یکیشان شارلاتان بود؛ در ثانی سایر شخصیتها که مشاغل دیگری داشتند بهتر از همان یکی نبودند!) کاش از اول فقط در سکوت تماشا کرده بودیم.
۶- پزشکی مملکت واس ماس!
آقایون داداشام این پزشکی مملکت واسه ماست! یعنی کلهم واسه ماست… خوب و بدش واسه ماست! نمیشود به فضایل و فداکاریها و افتخاراتش بالید و چشم بر سودجویی اقلیتی ولو اندک (ولو ۵ در هزار طبق آمار رییس جامعهی متخصصان داخلی) بست. نمیشود با زشتکاری آن اندک زیادهخواهانی که نمیگذارند خدمات دهها هزار پزشک درستکار بهچشم بیاید مدارا کرد و از دیگران نیز خواست چنین کنند و دم برنیاورند. سریال «در حاشیه» نه اولین در نوع خود بوده و نه آخرین خواهد بود. روزانه در سراسر جهان فیلمها و سریالهای زیادی به محیط درمان و درمانگران میپردازد. اتفاقاً باید این نقد و نگاهها را بهعنوان فرصتی برای دیدن خود در آیینهی دیگری تشویق کرد. باید در عمل نشان دهیم ما هم از نابهسامانیهای نظام سلامت و ناهنجاریهای آن که متاسفانه حاصل سالها برنامهریزی، مدیریت و نظارت نادرست و ناکارآمد است، در رنجیم و از هر نگاه دیگری که به ما در بازنگری و تدبیر امور یاری رساند استقبال میکنیم.
در همین ایام نوروز «فامیل دور» خانمش را برده بود گویا لوزهاش را نشان دکتر بدهد. در برگشت چنان دماغ و چونه و گونهی خانم عوض شده بود که بیچاره مجبور شد برای اینکه مطمئن شود همسر خودش است از او چند سوال خصوصی بپرسد! چقدر خندیدیم و البته کمی هم به فکر فرو رفتیم و… . میتوانستیم به «در حاشیه» و پزشک فیلیپینی «اعما و احشا»یش هم بخندیم و… جهان سربهسر حکمت و عبرت است!
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل
با سلام و خسته نباشید خدمت شما و تمام پزشکان جوانمرد (و جوانزن!) کشورمان. اینجانب مانند بسیاری از هموطنان و شاید کمی بیشتر از بسیاری، به جهت بیماری یکی دو تن از اعضای خانواده، به مطب پزشکان رفت و آمد داشته ام. متأسفانه نمونه هایی دیده ام که به گمانم آمار پزشکان بی دانش و در بعضی موارد فاسد بسیار بیش از ۵ در هزار باشد و متأسفانه این بی دانشی و گاها فساد اخلاقی (زیرمیزی و …) با تکبر و عجب بسیار شگفت انگیزی همراه است. عجبی که اتفاقا خودتان به ریشه های آن اشاره کرده اید: «همهی ما بهعنوان کسانی که نهتنها از استعداد و هوشی بیش از اغلب همسالان خود برخوردار بودهایم بلکه بیش از آنها نیز رنج تحصیل و کارآموزی کشیده و…».
مادرم پس از جراحی دیسک کمر (دو سال قبل) توسط یکی از به اصطلاح جراحان مغز و اعصاب شهر رشت در بیمارستان گلسار، دچار مشکلات حرکتی و… گردیده و با عصا و به سختی راه می رود، جراحی که قبل از عمل با اطمینان از خود و نتیجه جراحی صحبت می کرد و پس از عمل مانند نقش مهران مدیری در سریال «در حاشیه» وعید می داد که صبر کنید درست می شود («بادش می خوابد»!!!).
چند ماهی بود که سرفه های مادرم قطع نمی شد، پس از چند بار مراجعه به یک پزشک عمومی و سپس تغییر پزشک، به یک متخصص داخلی مشهور رشت مراجعه کردیم، آقای پزشک پس از معاینه ای سطحی، دستور انجام نوار ریه، عکس رادیولوژی ریه و آزمایش آلرژی را دادند و فرمودند که من باید ریۀ شما را از سه وجه ببینم تا بتوانم نظر بدهم و به طور یقین به شما بگویم که مشکلتان چیست و برای شما دارو تجویز کنم. ما نیز خسته و پریشان از دو سه ماه سرفۀ شدید مادر به سر دویدیم برای انجام دستورات پزشک محترم. نوار ریه در مطب خودشان ۷۰۰۰۰ تومان، عکس رادیولوژی ۳۰۰۰۰ تومان و آزمایش نیز ۳۰۰۰۰ تومان، ویزیت ایشان نیز ۳۰۰۰۰ تومان. منشی وجیهه فرمودند: اول باید عکس رادیولوژی را بگیرید تا آقای دکتر نوار ریه را بگیرند و نوار ریه را بگیرید تا آقای دکتر دستور آزمایش آلرژی بدهند، ما نیز تابع نعل به نعل. اول عکس را گرفتیم و سپس نوار ریه را و منتظر بودیم که آقای دکتر در صفحۀ آخر دفترچه آزمایش آلرژی بنویسند که ایشان دارو نوشتند! حالا من بودم و مادری که سه بار او را با آن ناتوانی جسمی ای که داشت از حومۀ رشت به مطب آقای دکتر عظیم الشأن آورده بودم و حالا آقای دکتر خلاف عهد اولیه و پیش از انجام سومین گام و به اصطلاح خودشان تکمیل سومین وجه از مراحل تشخیص عظیم پزشکی شان، دارو نوشته بودند. یعنی عملا باید مادر را به خانه بر می گرداندم و فردای آن روز دفترچه را نو می کردم و تا ابتدای هفتۀ بعد منتظر می ماندم که دوباره آقای دکتر تشریف بیاورند و تست آلرژیک را بنویسند و دوباره مادر را بیاورم برای آزمایش. به منشی ایشان با کمال احترام به دور از هیچ گونه حرف زشتی و با صدای پایین اعتراض کردم و این حال را شرح دادم. اما نتیجه چه شد؟ چند روز بعد، وقتی با دفترچۀ نو به مطب مراجعه کردم جناب دکتر مرا خواستند و با رفتاری هیستریک و عصبی از من پرسیدند که شما شغلت چیست؟!!! و به من گفتند که به ایشان توهین کرده ام و از من خواستند که دیگر مادرم را نزد ایشان نبرم!!! و اگر برای مادرم دشوار است که به مطب بیاید دندم نرم و چشمم کور ۲۰۰هزار تومان بدهم و پزشک به منزل ببرم!!! می بینید که عجب فراوان این آقای پزشک چگونه به او جسارت می دهد که مردم را تحقیر کند، از شغلشان بپرسد و هیچگونه احساس مسئولیتی نسبت به بیمار نداشته باشد.
مادرم پس از انجام آزمایش آلرژی به مطب رفتند ولی منشی جواب سربالا داد که امروز وقت نداریم!!!
مادرم داروهای تجویزی همین آقا را استفاده کرد اما خوب نشد. نزد پزشک متخصص داخلی دیگری این بار در آستانه رفتیم، آقای پزشک به محض ورود به مطب پرسیدند: شما بودید که در اتاق انتظار سرفه می کردید؟ مادرم گفت: آری. پس از گرفتن شرح حال بیمار و دیدن سوابق پزشکی و داروهای مصرفی تشخیصی دادند و داروهایی تجویز کردند که پس از استفاده بهبودی مادرم حاصل گشت. این پزشک خوش فکر، خوش اخلاق و بادانش هم از همان جامعۀ پزشکی است و سزاوار تحسین و احترام.
اما تجربه ای دیگر. مادرم را برای پیگیری وضعیت وخیم دیسک های گردنش در اسفند ۹۲ به تهران بردم. نزد چهار یا پنج جراح مغز و اعصاب رفتیم. یکی گفت در بیمارستان فرمانیه عمل می کنم و غیر از پروتزهایی که باید خودتان بخرید ۲۵ میلیون تومان می گیرم. به نظرم می خواست بیمار را از سر خودش باز کند. نزد پزشک دیگری رفتیم انسان بسیار خوبی بود، ایشان نیز گفت که با توجه به پولی که بیمه ها می دهند ناچارند هزینۀ دیگری از بیمار بگیرند و باید حداقل ۵میلیون تومان در نظر بگیریم. نزد پزشک بسیار مشهوری رفتیم، ایشان نیز گفت که ۱۰ میلیون تومان می گیرد. پزشک جوانی نیز می گفت که اگر دارید ۳ تا ۵ میلیون تومان بدهید.
جناب جوزی، متأسفانه تنها قضات و روحانیون نیستند که با توجه به قدرتی که دارند مانع از نقد خود می شوند، بلکه هر که در کشور ما قدرت دارد، هر کار که بخواهد می کند و حاضر به شنیدن نقد نیست. و شرمساری آنجاست که افرادی که به زعم شما هوش و استعداد برتر جامعۀ ما در نسل خودشان بوده اند نیز همچون دیگرانند.
موخره: هوش و استعداد شرط لازم شهروند خوب و انسان مفید برای خود و جامعه بودن هست، ولی شرط کافی نیست. هوش و استعداد سعادت نمی آورد. احساس رضایت از زندگی نمی آورد. بلکه داشتن جهان بینی، نگاه فلسفی، بینش اجتماعی، رواداری و بسیاری مولفه های دیگر است که از ما انسانی می سازد که بتوانیم درد زیستن را تحمل کرده و از درد دیگر انسان ها بکاهیم. کافی است نگاهی به انسان های باهوش و بااستعدادی در تاریخ بیندازیم که با اعمالشان شمار بسیاری از انسان ها را دردمند نمودند.