پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

پزشکان گیلان (۲)

بدست • 28 ژانویه 2016 • دسته: پزشکان گیلان٬ تیتر اول

123دکتر سیدحسن تائب

همان‌طور که در شماره‌ی ۲۸ نوشتیم، «پزشکان گیلان» عنوان دومین کتاب دکتر تائب است که در آن شرح‌حال ده‌ها تن از پزشکان متقدم و متأخر این استان آمده و «انشاءالله» در سال جاری منتشر خواهد شد.
تا کنون بخش‌هایی از این کتاب را تقدیم کرده‌ایم و امید است با چاپ بخش‌های دیگری از این کتاب در شماره‌ی حاضر، از نظرات اصلاحی و تکمیلی خوانندگان عزیز برخوردار باشیم.

دکتر هارتیون تریاکیان
دکتر هارتیون تریاکیان از پزشکان معروف و از پژوهشگران پرکار و دانشمند ارمنی بود که چندی در گیلان به‌سر برد و در زمینه‌ی پیوستگی گویش گیلکی به زبان پهلوی پژوهش می‌کرد.
او به زبان‌های پهلوی، روسی، فارسی و فرانسه و همچنین به گویش گیلانی آشنا بود و در جنب کار اصلی‌اش که پذیرش و مداوای بیماران بود، از کار تحقیق غافل نمی‌ماند و در زمینه‌ی گویش‌های محلی اطلاعاتی تحصیل کرده و ثبت و ضبط می‌کرد. به روایت کتاب «نام‌ها و نامدارهای گیلان»، ص ۹۳:
دکتر هارتیون تریاکیان شاید اولین ارمنی بود که موفق شد گلستان سعدی را به زبان ارمنی برگرداند و از عهده‌ی این کار برآمد. کتاب مزبور در سال ۱۹۱۸ میلادی به چاپ رسید و نسخه‌ای از آن در کتابخانه‌ی ایروان موجود است.
به گزارش آقای «خاننتس» که از آگاهان و دانایان ارمنی مقیم تهران است، نسخه‌ای از این کتاب در نزد فرزند تریاکیان که فعلاً در نیویورک اقامت دارد محفوظ مانده است.
همچنین در کتاب «ارامنه‌ی گیلان» نوشته‌ی دکتر علی فروحی و فرامرز طالبی درباره‌ی او آمده است:
در ۲۵ دسامبر ۱۸۴۵ میلادی در شهر «تالاس کیساریا» (Talas Kisarea) در ترکیه متولد شد. در سال ۱۸۷۸ میلادی در پاریس در رشته‌ی پزشکی تحصیلات خود را به پایان رسانید. در اسلامبول ترکیه به نام پزشک ارشد بیمارستان مشغول به کار شد. در سال ۱۸۹۰ میلادی به‌علت شرکت در تظاهرات ضددولتی دستگیر شد و در سال ۱۸۹۶ میلادی به‌اتفاق خانواده‌اش به ایران مهاجرت کرد و در گیلان مستقر شد. ۵ـ۴ سال در رشت طبابت کرد و بعد به تهران رفت، پزشک دربار شد و لقب «خان» گرفت و در سال ۱۹۰۷ میلادی به آمریکا مهاجرت کرد. در دوم مارس ۱۹۱۹ در نیویورک وفات یافت.

دکتر ظُراب‌خان (Zorab معروف به سهراب‌خان)
رئیس صحیه و قرنطینه‌ی بندرانزلی، ارمنی و از تحصیل‌کرده‌های اروپا و از یاران «پیرم‌خان» بود. دکتر سهراب مقارن مشروطه در رشت می‌زیست و در سال ۱۳۳۰ ه. ق (۱۲۹۱ ش) با هم‌مسلکش پیرم‌خان در قلعه‌ی «شورجه»‌ی همدان به قتل رسید. (در مأموریت برای سرکوبی «سالارالدوله» برادر محمدعلی‌شاه، دکتر سهراب‌خان در میدان جنگ مجروح شد؛ پیرم‌خان رفت که او را از میدان جنگ خارج کند، متأسفانه او هم تیر خورد و هر دو کشته شدند.)
دکتر سهراب در زمان تصدی‌ش در بندرانزلی و ریاست بهداری و گمرک آن شهر، از لحاظ بهداشت و تنظیفات شهری و جلوگیری از بیماری‌های واگیردار خدمات ارزنده‌ای کرد.
منبع: گیلان در گذر زمان، ابراهیم فخرایی، ص ۱۶۸؛ نام‌ها و نامدارهای گیلان، جهانگیر سرتیپ‌پور، ص ۶۱۵

دکتر الکساندر آتابکیان
از معاریف پزشکان ارمنی مقیم رشت بود که در محله‌ی سبزه‌میدان منزل و درمانگاه داشت. خانه‌اش پایگاهی بود برای بیماران متشخص و دولتمندی که از تهران برای معالجه و مداوای خود عازم اروپا می‌شدند و چند روزی در رشت تحت‌نظر دکتر «آتابکیان» استراحت کرده سپس به‌سوی مقصد حرکت می‌کردند. دکتر الکساندر آتابکیان در خلال فعالیت‌های پزشکی به کارهای ادبی و سیاسی هم می‌پرداخت و به سال ۱۸۸۰ میلادی/ ۱۲۵۹ ه. ش به چاپ و انتشار مجله‌ای به زبان ارمنی به نام «هاماینک» (HÂMÂYENK) موفق شد که شاید اولین مجله‌ای بود که در ایران انتشار یافت. در اواخر عمر رشت را ترک نمود و دیگر بازنگشت.
از کتاب «نام‌ها و نامدارهای گیلان»، جهانگیر سرتیپ‌پور، ج ۱، سال ۱۳۷۱، ص ۲۴

دکتر اتابکیان طبیب ارمنی تبعه‌ی روس مقیم رشت، دارای مسلک آنارشیستی بود.
کتاب کادوس، ص ۲۲۸، قربان فاخته

دکتر ابولقاسم‌خان فربد

دکتر ابولقاسم‌خان فربد

دکتر ابولقاسم‌خان فربد
دکتر ابوالقاسم‌خان (لاهیجی) فربد فرزند علی‌نقی حافظ‌الصحه رانکوهی، طبیب مخصوص قاسم‌خان والی- حکمران گیلان- بود. «فربد» طب قدیم را نزد پدر و طب جدید را در دارالفنون تهران فرا گرفت. پس از اخذ دیپلم به اروپا رفت و در دانشگاه پاریس تحصیلات طب را به پایان رساند و با وجودی که با دولت فرانسه قرارداد ۵ ساله بسته بود، به توصیه‌ی دوستانش خدمت به زادگاهش را ترجیح داد و اواخر سال ۱۳۲۶ ه. ق مطابق با ۱۲۸۷ خورشیدی به ایران برگشت. ابتدا سپهدار تنکابنی مدت سه ماه در تنکابن از او پذیرایی کرد. در سال ۱۳۲۷ ه. ق مطابق با ۱۲۸۸ خورشیدی به لاهیجان رفت و علاوه ‌بر طبابت، اهالی را در کسب حریت و کوشش در راه آزادی تشویق کرد.
ابتدا تشکیل انجمن ولایتی گیلان در لاهیجان به او سپرده شد. در قیام مسلحانه‌ی جنگل دکتر فربد رییس صحیه‌ی تشکیلات جنگل بود. (در غرب صحیه‌ی نظام جنگل در دست دکتر فربد و در شرق به عهده‌ی دکتر ابراهیم حشمت بود.) در قرارداد آتش‌بس بین قوای جنگل و قوای انگلیسی در دهکده‌ی «صفه‌سر»، او از سوی جنگل امضا کرد.
در دوران فرمانداری «وثوق‌السلطنه» به‌علت ایرادی که به اعلامیه‌ی مستبدانه‌ی حاکم گرفته بود، «دادور» او را دستگیر و زندانی کرد.
بعدها برای طبابت به رشت رفت و می‌گویند روزی دکتر فربد و احیاءالسلطنه که هر دو از آزادی‌خواهان جنگل بودند، با یکدیگر به نزاع برخاستند. دکتر فربد احیاءالسلطنه را به بی‌سوادی و احیاءالسلطنه او را به خودبزرگ‌بینی متهم می‌ساخت.
همه دکتر فربد را عنصری آزادی‌خواه و صریح‌اللهجه می‌دانستند. در سال ۱۳۰۴ در ایجاد چاپخانه‌ی «جاوید» برای کمک به فرهنگ و مطبوعات مشارکت داشت.
آخرین سمت پزشکی او ریاست بیمارستان ارتش در رضائیه بود و در تبریز درگذشت.

منابع: گیلان در جنبش مشروطیت، ابراهیم فخرایی، صص ۳ـ۲۰۲؛ کتاب جنگل، کوچک‌پور، ص ۱۱۸؛ کتاب گیلان، جلد ۳

دکتر عبدالخالق آخونداف (آخوندزاده)
مقیم بادکوبه و از اطبای مسلمان قفقاز بود. از حکومت عثمانی پیروی می‌کرد و در میان مردم قفقاز نفوذ فراوانی داشت. وقتی روس‌ها به قفقاز مسلط شدند (در سال ۱۹۱۷ میلادی، پس از انقلاب کمونیستی به رهبری لنین) به ایران آمد.
خانه و مطب او در محله‌ی سبزه‌میدان رشت (در ضلع شرقی بازارچه‌ی سبزه‌میدان، قبل از حمام گلستان) بود. مردی بلندقد، چاق و خورنده بود. در طب به غذا اهمیت بسیار می‌داد و با این فرضیه زندگی می‌کرد و معتقد بود که بدن خود به دفاع در برابر بیماری‌ها می‌پردازد.
وی از جمله اطبایی بود که در تصمیم‌گیری‌ها و ساخت‌وساز بیمارستان‌های رشت- از جمله بیمارستان پورسینا- شرکت داشت.
دکتر بابایی می‌گفت: دکتر آخونداف به من وصیت کرده که اگر راه روسیه باز شد خانه‌اش را در باکو به بیمارستان تبدیل کنم. ولی متأسفانه هر دو مردند و این آرزو را به گور بردند.
می‌گویند دکتر آخونداف مورد احترام اهالی رشت بود و ۹۵ سال عمر کرد. ولی به گفته‌ی پدرم (سیدمحمد تائب) در هنگام مرگ تنها سه نفر زیر تابوتش بودند.
دخترش طلعت آخوندزاده در رشته‌ی هنر دکترا گرفت و دامادش (همسر دخترِ دکتر آخونداف) دکتر مهدی‌نژاد متولد ۱۳۰۶، آذری‌ زبان و بزرگ‌شده‌ی بندرانزلی است که در سال ۱۳۲۵ وارد دانشگاه تهران شد و سپس در جراحی کودکان از پاریس فوق تخصص گرفت و با ۴۵ سال سابقه‌ی طبابت، اولین جراح کودکان در ایران به‌شمار می‌رود. وی می‌گوید:
طبابت را باید با احساس (گذشت، عاطفه، عشق) انجام داد … به‌دلیلی چند ماه مطب دکتر آخوندزاده (پدر خانمم) را می‌گرداندم. ایشان سفارش ‌کرده بودند که از بیماران بی‌بضاعت پولی دریافت نشود. حتی چند خانواده بودند که هر ماهه برای دریافت مقرری ثابت به مطب مراجعه می‌کردند و از نظر مالی تحت تکفل ایشان بودند.
منابع: کتاب «شوروی و جنبش جنگل»، نوشته‌ی گریگور یقیکیان، ص ۴۰۶
نشریه‌ی سراسری نظام پزشکی ایران، تابستان ۱۳۸۱، ص ۵۴

دکتر آقاخان طوب
از پزشکان کلیمی ایران بود. در سال ۱۹۱۵ میلادی (۱۲۹۴ خورشیدی) تحصیلات خود را در رشته‌ی طب نظامی در مدرسه‌ی «طبیه‌ی ‌عسکریه‌ی حیدرپاشا» در اسلامبول به پایان رساند. ابتدا به خدمت در قشون دولت عثمانی مشغول شد. در جنگ قفقاز در جبهه‌ی «کارس» شرکت داشت. سپس به جبهه‌ی ایران در ناحیه‌ی کردستان اعزام شد. در حمله‌ی روس‌ها به عثمانی‌ها، اسیر روس‌ها شد و با وساطت «امیر مفخم همدانی» حاکم همدان از اسارت نجات یافت. خود می‌گوید:
از اسلامبول مأموریت یافتم و به ایران ـ کرمانشاهان ـ آمدم. در آن‌جا ترفیع یافته، سرطبیب فرونت (جبهه) بیجار شدم. پس از امر به عقب‌نشینی، به کرمانشاهان بازگشتم. قرار شد با آخرین دسته‌جات قشون ترک از کرمانشاه عقب‌نشینی کنم که حمله‌ی ناگهانی قشون روس این نقشه را به‌هم زد. ناچار به کردستان و از آن‌جا به همدان بازگشته و در همدان به‌دست قوای «باراتف» اسیر شدم. بعد از چندی نامه‌ای از زندان به امیر مفخم نوشتم که: من یک طبیب ایرانی هستم، راضی نشوید که در اسارت روس‌ها باقی بمانم .بر اثر پافشاری امیر نام‌برده بعد از تحمل مصایب زیاد از توقیف خلاصی یافتم.
در سال مجاعه ـ ۱۲۹۵ ه. ش ـ در تهران بودم. به‌قصد همکاری با جنگلی‌ها، که نام نیک آنان را در کلیه‌ی صفحات شمال ایران شنیده بودم، به رشت آمدم. به‌وسیله‌ی «دکتر سیدمحمدخان» به جنگل معرفی شدم، ولی جنگلی‌ها ابتدا مرا نپذیرفتند. لذا در رشت مطب شخصی دایر نموده و در جنگ بین‌ انگلیسی‌ها و مجاهدین جنگل به درمان مجروحین پرداختم و با تشکیل یک مریضخانه‌ی موقت نظامی بیماران جنگلی را از دوست و دشمن مورد درمان قرار می‌دادم. جنگلی‌ها بعد از فروکش کردن آتش جنگ، چون خدمات صادقانه مرا دیدند، از من و دکتر علی‌خان شفا خواستند که به جنگل برویم. در گوراب زرمیخ بیمارستان سیار نظامی دایر کردیم و میرزا کلیه‌ی وسایل لازم را تهیه کرد.
با شکست نهضت جنگل ابتدا به رشت و سپس به قزوین رفته و در قزوین به خدمت قشون درآمدم و سرپرستی بیمارستان سیار نظامی به من واگذار شد. بعد از کودتای سال ۱۲۹۹ و تغییر اوضاع مملکت، دوباره به کار شخصی پرداختم.
تاریخ انقلاب جنگل، محمدعلی گیلک، چاپ اول، ص ۴۴۶

او کتابی داشت به نام «طبیب فامیل» که در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در تهران چاپ کرده بود و در مجله‌ی فرهنگ شماره‌ی ۷ـ۶، سال چهارم، ص ۲۰۵ منعکس شده است.
دکتر حسین جودت در کتاب «یادبودهای انقلاب گیلان» (صص ۴۱ـ۴۰) گوید:
موقعی که در مدرسه‌ی احمدیه‌ی رشت تحت‌عنوان معلم ریاضی مشغول به کار بودم، «دکتر آقاخان طوب» به دفتر کارم آمد و بدون تعارف گفت: من «دکتر آقاخان کلیمی» و تبعه‌ی ایران هستم. طب را در اسلامبول تحصیل کرده و گواهی گرفته‌ام. آمده‌ام که در این شهر بمانم و طبابت کنم. هر چه پول داشتم صرف آمدن به ایران کرده‌ام. دیناری در جیب ندارم … به من قدری کمک کنید تا وسایل اشتغال خود را به طبابت فراهم آورم. بدیهی است که آن‌چه به من قرض داده‌اید پس خواهم داد. گفتم هر چه بتوانم به تو کمک خواهم کرد و به وعده‌ی خود عمل کردم … آقاخان خانه‌ای کرایه کرد و به طبابت پرداخت و طبابتش مورد توجه واقع شد … بعدها به دعوت جنگل به ریاست مریضخانه منصوب شد.

در معالجه‌ی مالاریا، که از بیماری‌های بومی گیلان بود، مهارتی پیدا کرده بود. او معتقد بود که میکروب مالاریا در اوضاع و احوال مناطق مختلف قوه‌ی مقاومت پیدا می‌کند. بعد از خاتمه‌ی کار انقلاب جنگل، به تهران رفت و چون کشور اسرائیل تشکیل شد با آرزوی فراوانی به آن‌جا رفت، ولی هم‌کیشان از او پذیرایی خوبی نکردند. شرمنده و متأسف برگشت و مدتی بود تا این که زندگی را بدرود گفت. (وی برادر مدیر داروخانه‌ی پاستور تهران بود).
بقیه‌ی اطلاعات مربوط به دکتر آقاخان طوب را می‌توانید در کتاب «یادبودهای انقلاب گیلان» بخوانید.

دکتر سیدعبدالکریم کاشی
از اطبای جنگل بود که تاریخچه‌ای از او در دست ندارم ولی از عکسی که او در کتاب «تاریخ جنگل» استاد ابراهیم فخرایی همراه با دکتر حشمت دارد، همین‌قدر می‌دانم که به قیافه و لباس جنگلی‌ها بود. (این عکس در ضمیمه آمده است.)

دکتر سیدعبدالکریم کاشی (راست) و دکتر ابراهیم حشمت

دکتر سیدعبدالکریم کاشی (راست) و دکتر ابراهیم حشمت

برچسب‌ها: ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.