پزشکان گیل

ماهنامه جامعه پزشکی گیلان

درد و رنج در پزشکی/ دکتر ابوالقاسم پیروزی

بدست • 8 سپتامبر 2010 • دسته: تیتر اول٬ یادداشت

درد و رنج در ادبیات بیشتر اوقات با هم می‌آیند و در پزشکی این دو از هم تفکیک نمی‌شوند و هر دو را یکی می‌پندارند ولی آیا درد با رنج یکی است؟ و اگر نیست، درد چیست و رنج چیست؟
درد یا Pain یک احساس و درک ناخوشایند است که با آسیب بافتی همراه می‌شود. این آسیب بیشتر اوقات حقیقی است و آسیب بافتی که با درد همراه باشد فرد را تهدید و او را آگاه می‌کند که کاری برای این آسیب باید به‌عمل آورد و حداقل این‌که آن را گرم یا بی‌حرکت کند. بنابراین این آگاهی برای دو منظور در درد لازم است: هم برای بقا و هم برای سازش.
به این خاطر درد گاهی نه‌تنها بد نیست بلکه کمک‌کننده هم هست ولی همین درد هنگامی که به درازا بکشد، رنج (Suffering) را با خود همراه خواهد داشت. شاید این‌که واژه‌ی درد پیش از رنج می‌آید به این علت باشد. گاهی، به‌خصوص هنگامی که بیمار قصد بیان ناراحتی خود را دارد، درد با رنج قاطی می‌شود و فرقی بین آن دو نمی‌گذارد. یا هنگامی که پزشک برای رنج بیمار اقدامی به‌عمل می‌آورد، بیمار از درمان آن خودداری می‌کند. حتی بسیاری از کسانی که تحصیلات دانشگاهی دارند، برداشتی نادرست نسبت به آن نشان می‌دهند.
رنج ابعاد فراوانی دارد که یکی از آن‌ها درد است. رنج احساسی است که بیمار نسبت به خود (Self) پیدا می‌کند. بیمار با شناختی که از خود دارد، می‌بیند که آن نیست و نسبت به توان خود شک پیدا می‌کند. رنج توان بیمار را کم می‌کند و گاه از بین می‌برد. رنج همواره با درد مزمن همراه می‌شود، به این خاطر در دردهای مزمن مشاوره‌ی روانپزشکی شایان توجه است و کمک می‌کند. درد مزمن تغییراتی را در نظم و ترتیب نورواندوکرین با احساس خستگی، خوش نبودن و عدم توانایی در فکر کردن و تصمیم گرفتن دارد و فرد را به‌سوی اندیشه‌ها و احساس‌های منفی می‌کشاند. رنج در حقیقت احساس در هم پاشیدگی شخص یا بخشی ضروری از شخص (Person) است، یعنی ساختار روانی فرد در رنج دچار آسیب می‌شود و این همان ساختار روانی است که هویت بیمار را تشکیل می‌دهد. از نظر حسی خود یا Self مرکز درک همه‌ی رویدادها، احساس‌ها و باورهاست و یک نقطه‌ی فرضی است که همه‌ی دیدگاه‌های توان فردی پیرامون آن شکل می‌گیرد.
خود با شناختی که از توانش دارد با محیط خود در پی خواسته‌ها و هدف‌هایش سازش و حرکت می‌کند و این تلاش‌ها یک هویت اجتماعی برای فرد ایجاد می‌کند که همان خودکارا (Self-efficacy) است و این باور به‌اندازه‌ی توان، نقش مهمی در سازگاری با حالات مرضی دارد. خود شناختی نسبت به گذشته دارد و اینک را با آینده مقایسه می‌کند و بیمار با درد مزمن گذشته را خوب و اینک را برای آینده بد می‌بیند.
اگر آگاهی نباشد، رنجی هم در بین نخواهد بود. بسیاری از بیماران ضربه‌ی سر تا هنگامی که آگاهی کامل ندارند، درک معنا و مفهوم رنج را هم ندارند، ولی اطرافیان آن‌ها چرا.
هنگامی که آگاهی فراوان و زندگی خردمندانه باشد، درک از خود هم خردمندانه خواهد بود. با بالا رفتن سن، فرد خود را با شرایط محیط کاملاً تطبیق می‌دهد و حتی دوره‌ی سالمندی را خردمندانه به پایان می‌رساند. رنج روی همین خود اثر بد خود را می‌گذارد، یعنی از برخورد و عدم هماهنگی بین آن‌چه فرد از خودش انتظار دارد و آن‌چه در عمل هست یا انجام می‌دهد یک ناهنجاری رفتاری بروز می‌کند. برخی از این افراد تنها در گذشته زندگی می‌کنند و برخی حال را از گذشته جدا می‌کنند و البته میزان درد با نوع آسیب گاهی همخوانی ندارد و این بیشتر پیوندی است که شخص با کارش در اجتماع دارد. مثلاً یک موسیقیدان یا جراح اگر یک انگشتش دچار آسیب شود و از عهده‌ی انجام جراحی یا نواختن موسیقی برنیاید، ممکن است زودتر دچار رنج شود تا کسی که مثلاً همه‌ی پایش دچار آسیب شده و مدت‌ها توان راه رفتن نداشته باشد.
به‌هرحال رنج با شخصیت فرد و کاری که در جامعه دارد، بستگی زیادی دارد. با درد و در جریان درد مزمن عوامل تنش‌زا (Stressors) خودنمایی خواهند کرد و این‌ها می‌توانند مثبت یا منفی باشند. باورهای منفی نقش پیام‌های زیانبار را بازی خواهند کرد. دیده می‌شود که بسیاری از بیماران با حال بد به پزشک مراجعه می‌کنند ولی با گفت‌وگو با پزشک و اعتماد و اطمینان خاطری که پزشک به بیمار می‌دهد، پس از دقایقی با حال نسبتاً خوب مطب و پزشک را ترک می‌کنند. این همان رنجی بود که توان را از بیمار گرفته بود.
مغز و ایمنی بدن یک شبکه‌ی ارتباطی دوطرفه هستند. رنج شباهت به افسردگی دارد ولی با آن متفاوت است. رنج مفهومی فراتر از افسردگی است. رنج تنها یک آسیب‌دیدگی روانی نیست. فرد رنجور بیشتر به آینده نگاه می‌کند. فردی که درد دارد باید علاوه بر درد بر خستگی، ناتوانی، خوش نبودن، بدخوابی، بی‌اشتهایی و کاهش میل جنسی (لیبیدو) هم مبارزه کند. این‌که من با دردی که امروز دارم، چه کسی هستم، بستگی به این دارد که در گذشته و پیش از بروز درد، کی بودم و چه توانایی‌هایی داشتم. با بروز درد شخص نمی‌تواند چون گذشته زندگی کند و باید شیوه‌ی زندگی را عوض کند.

نتیجه
پیدایش درد مزمن به‌اضافه‌ی رنج برابر است با تنش همراه با بی‌نظمی عصبی و غددی، خستگی، خوش نبودن، درد عضلانی، اختلال در فکر کردن، اختلال در کارکردهای برخی از ارگان‌ها، بدخوابی، اختلال در سیستم ایمنی، افسردگی، ناامیدی، ترس، اضطراب. البته همه‌ی این‌ها با میزان آگاهی و شخصیت بیمار ارتباط دارد.
در یک درد بخش‌های زیر دخالت دارند: اعصاب حسی گیرنده‌ی درد، شاخ پشتی نخاع، مدولا، محور هیپوتالاموس- هیپوفیز، آدرنوکورتیکال، پاراونتریکولار نوکلئوس و هیپوفیز از یک‌سو و از سوی دیگر پونز و تالاموس و گیرنده‌های درد در کورتکس و پاسخ‌های ایجاد شده در بدن.

دکتر ابوالقاسم پیروزی
متخصص جراحی مغز و اعصاب
نشانی: رشت، خیابان سعدی، ساختمان میخک
تلفن: ۲۲۳۵۸۸۳

برچسب‌ها: ٬

دیدگاه خود را بیان کنید.