دکتر فاطمه محیطی اصلی: اصل اول معنویت است/ گفتوگو: فرشته جوزی
بدست پزشكان گيل • 6 اکتبر 2011 • دسته: تیتر اول٬ گفتوگو٬ گفتوگوی صنفیهر ساله خانم دکترها در میان پزشکان نمونهی برگزیدهی انجمن پزشکان عمومی رشت جایگاهی ویژه دارند. پزشک نمونهی امسال ۲۵ سال مسوولیت یکی از بزرگترین مراکز بهداشتی- درمانی رشت را برعهده داشته و علاوه بر آن دستی نیز در ادبیات دارد و اشعاری از او در مطبوعات پزشکی استان منتشر شده است.
با عرض سلام و تبریک روز پزشک و انتخاب شما بهعنوان پزشک نمونه، لطفاً در ابتدا کمی از خودتان بفرمایید.
من روز ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۲۹ در شهر رشت بهدنیا آمدم. از دورهی دبیرستان به رشتهی پزشکی خیلی علاقه داشتم. یادم هست تمام فیلمهایی که در سینماها پخش میشد اگر مسایلی مربوط به پزشکی داشت من حتماً باید میرفتم آن فیلم را میدیدم. دبیر علوم تجربیام خیلی مشوق من بود؛ هر وقت علایق مرا میدید، میگفت تو حتماً پزشکی قبول میشوی. تا رسیدیم به سال ۴۹٫ آن موقع کنکور مثل الان سراسری نبود. من در شیراز رشتهی علوم آزمایشگاهی قبول شدم و رفتم برای ثبتنام ولی بعد از ۳ یا ۴ روز جواب نمرات کنکور سراسری آمد که دیدم در تبریز پزشکی قبول شدهام. انصراف دادم و رفتم پزشکی تبریز.
وضع دانشگاه چطور بود؟
آن موقع ما ۱۲ دختر بودیم و ۹۸ پسر. همکلاسیهای بسیار خوبی بودند و الان خیلیهاشان در رشت هستند مثل آقای دکتر خسروپناه، آقای دکتر عسگری، خانم دکتر ستاری که در رشت آزمایشگاه دارند. ۷ سالی که آنجا گذشت بسیار خوب بود چون بیشتر بچههای گیلان قبول میشدند و ما اصلاً احساس غربت نمیکردیم. برخلاف این سالها که گرفتن خوابگاه اینقدر دردسر دارد، آن موقع اینطور نبود. به ما خوابگاه دادند داخل محوطهی دانشگاه، با تمام امکانات.
کی ازدواج کردید؟
در سال ۵۳٫ شوهرم پسرعموی پدرم هستند و در تبریز مهندسی کشاورزی میخواندند.
و به رشت برگشتید…
سال ۵۶ فارغالتحصیل شدم و به رشت برگشتم. از همان زمان در درمانگاه کودکان وابسته به بنیاد شمس استخدام شدم ولی سال ۵۸ این بنیاد برچیده شد و من به مرکز بهداشتی- درمانی شمارهی ۲ سعدی منتقل شدم. تا سال ۸۲ صبحها در آنجا مشغول طبابت بودم و در آن سال بعد از ۲۵ سال کار دولتی تقاضای بازنشستگی کردم. بعد از آن عصرها ۳-۲ ساعت در مطب مشغول بهکار هستم.
چطور شد دنبال تخصص نرفتید؟
در سال ۵۶ که دورهی انترنی را تمام کردم، یک بچهی کوچک داشتم. یکی از استادانم که متخصص چشم بود، بسیار تشویقم میکرد برای گرفتن تخصص چشم. آن موقع در تبریز متخصص زن در رشتهی چشم نداشتیم. میگفت اگر شما بخواهید میتوانید امتحان بدهید، ولی من گفتم بچهی کوچک دارم و بچه به من احتیاج دارد. بعد از دو سال هم بچهی دومم بهدنیا آمد و دیگر نشد دنبال تخصص بروم.
چند فرزند دارید؟
دو پسر و یک دختر. پسر اولم مهندس عمران است. پسر دومم در بیمارستان رازی تخصص اورولوژی میخواند که امسال شهریور تمام میکند و امتحان بورد میدهد. دخترم هم در رشت سال چهارم مهندسی عمران است.
خودتان اگر پزشک نمیشدید، چه رشتهی دیگری را انتخاب میکردید؟
من همیشه پزشکی را دوست داشتم و هیچچیز را نمیتوانم جایگزینش بکنم و اگر باز هم بخواهم از نو شروع کنم، با اینهمه مشکلات باز پزشکی میخوانم البته تا تخصص. ولی فرض محال که محال نیست؛ به ادبیات هم گرایش دارم.
طبع شعر هم که دارید…
البته اگر بتوانیم اسمش را شعر و شاعری بگذاریم… بههرحال از دورهی دبیرستان ذوق اندکی همیشه در من بود. اینها را به مجلهی «حکمت» میفرستم. حکمت اولین مجلهای بود که برایم رسید؛ مجلهای که بهموقع میآمد و من خیلی راحت باهاش ارتباط برقرار میکردم چون از همان ابتدا در کنار مطالب پزشکی و دارویی، مطالب طنز یا نوشتههایی از بزرگان یا چند خط شعر هم داشت. شاید بیشتر پزشکان اینطور باشند. من دوست دارم ساعاتی را که خسته هستم مطالب غیرپزشکی بخوانم.
به آثار کدام شاعر علاقه دارید؟
فریدون مشیری، فروغ فرخزاد و شاملو. در خواندن کتابهای دیگر بیشتر دخترم که او هم به ادبیات علاقه دارد، مشوق من است.
اگر از این سالها خاطرهای دارید، بفرمایید.
سال ۴ یا ۵ دانشگاه بودم. چند ماهی بود وارد بیمارستان شده بودیم. یک روز صبح در بخش جراحی عروق آقای دکتر فاضل بودیم. معمولاً آدم دلش میخواهد بیشتر یک جا بنشیند و درس بخواند تا عملی ببیند، ولی ایشان اصرار داشتند که همیشه بالای سر مریض باشید، خوب بررسی کنید، یادداشت بردارید، نگویید چون استاد نیست ما چیزی یاد نمیگیریم. وقتی درس تمام شد، بچهها پراکنده شدند. من هم کتابم را برداشتم و داشتم میرفتم که برخوردم به آقای دکتر. گفت کجا میروی؟ گفتم کسی نیست، من هم دارم میروم کتابخانه. گفت مگر الان ساعت آموزش نیست؟ برگرد برویم سر بیمار. باور کنید بالای سر هر مریض که میرفتم، با من میآمد و برایم توضیح میداد. من آن روز بسیار از ایشان چیز یاد گرفتم. انگار باید همیشه کسی باشد که ما را هل بدهد.
تفاوت طبابت این سالهای اخیر با سالهایی که شما تازه شروع کرده بودید، در چیست؟
الان جنبهی معنوی طبابت کمتر دیده میشود. با اینکه تکنیک بهکمک علم آمده و تشخیصها خیلی سریعتر و دقیقتر شده ولی فکر میکنم نوع ویزیت و نوع برخورد و احترامی که بین بیمار با پزشک یا بین خود پزشکها بود، در آن دوران بهتر بود. ما این تکنیکها را در آن سالها نداشتیم ولی از نظر ارتباطات آن موقعها خیلی بهتر بود. الان ارتباط بین بیمار و پزشک نسبت به قبل خیلی ارزشش پایین آمده و ماشینی شده است. قبلاً یک بیمار که به طبیب مراجعه میکرد خودش را میسپرد به او؛ آن طبیب هم احاطهی کاملی از همهنظر روی بیمار و بیماری او داشت. الان پیش هر کسی بروید، شما را به همدیگر پاس میدهند و دست چند پزشک متخصص دیگر میفرستند. آدم انگار که پشتش خالی است. انشعابی که از نظر طبابت در تخصصهای مختلف بهوجود آمده آدم را به یک پزشک وابسته نمیکند و این عدم وابستگی آن معنویتی را که بین بیمار و طبیب بود از بین میبرد.
بهنظر شما معیار یک پزشک نمونه بودن چیست؟
اولاً ممنونم از سازمان نظام پزشکی و انجمن پزشکان عمومی که امسال مرا به این عنوان انتخاب کردهاند. و در پاسخ به سوال شما فکر میکنم پزشک نمونه یک ویژگیهایی باید داشته باشد که در وهلهی اول رعایت همان جنبهی انسانی و معنوی طبابت است و اینکه به بیمارانش بها بدهد، در طبابت راه خطا نرود و طبابت را فدای تجارت نکند. در کنار اینها البته باید دانش خود را هم افزایش دهد.
پزشكان گيل
فرستادن نامه به این نویسنده | همهی نوشتههای پزشكان گيل